امروزه و در
عصر ارتباطات، كه هر لحظه با پيشرفتهترين امكانات صوتي و تصويري، در كمترين زمان
ممكن و با بهترين كيفيت و دقت، اخبار و تصاوير رويدادهاي جهان از اين سو به آن سو
مخابره ميشود نميتوان فارغ از عواقب و تبعات مثبت و منفي اعمال و رفتار خود، به
همان شكل كه سالها و قرنها قبل بي دغدغه و آسوده خاطر مجالس و محافل عزاداري خود
را بر پا ميداشتيم همچنان با آن باورها و رفتارها به برپايي برنامههاي خود
بپردازيم.
از همين روست
كه بسياري از فقهاي شيعه اين مهم را در عرصه فقه اجتماعى مورد لحاظ قرار داده، و
هرگونه حركت نامتعارف در عزادارى حضرت سيد الشهداء عليه السّلام را به مصالح جامعه
شيعه نديده و بر ضرورت بيشتر رعايت حدود و ثغور در اينگونه موارد تاكيد
نمودهاند.
امروز ديگر
نميتوان هر عملى را صرفاً با اين توجيه كه چون به قصد عزادارى براي سيد الشهداء
عليه السّلام صورت پذيرفته است، حائز شرايط شرعيت دانست و بي دغدغه بر انجام آن
اهتمام ورزيد.
اينجاست كه
بحث
«حكم اولي و ثانوي»
در شريعت مقدس رخ نموده و ضرورت تطبيق آموختههاي فقهي با اين اصل مهم آشكارتر
ميگردد.
عزادارى امام
حسين عليه السّلام نيز از اين اصل مستثنا نبوده و بر همين اساس اعمالي همچون قمه
زدن اگر چه به خودي خود و به حكم اولي بدون اشكال و محظور شرعي ميباشد اما بايد با
احكام ثانوي نيز انطباق داده شود.
و اين لحاظ در
شرع مقدس مولود يك يا چند قرن اخير نيست، بلكه از آغازين روزهاي صدر اسلام مورد
توجه بوده است.
از تقسيماتي كه
براي اقسام حکم ذكر نمودهاند، تقسيم حكم به اولي و ثانوي است. اين حكم از ابزارهاي
مهم و اساسي مجتهدان براي حل بسياري از مشکلات به ويژه مقولات اجتماعي و حکومتي
است.
از اين رو ميتوان
در تعريف حکم اولي و ثانوي گفت:
حکم
اولي: حکمي
است که شارع مقدس با توجه به مصالح و مفاسدي که در خود موضوع وجود دارد آن را جعل
ميکند. (در صورت
مصلحت
ملزمه، وجوب و در صورت مفسده ملزمه، حرمت).
حکم
ثانوي:
حکمي است
كه شارع مقدس با
نظر به
حالت خاص و استثنايي مکلف، آن را جعل ميکند.
پارهاي از
فرقهاي اساسي ميان حکم اولي و ثانوي عبارتند از:
1ـ حکم اولي
هميشگي است ولي حکم ثانوي موقت است؛ يعني تا هنگامي که حالت اضطرار و استثناء براي
مکلف باشد حکم ثانوي نيز هست و با رفع حالت ويژه، حکم ثانوي نيز منتفي خواهد شد.
2ـ حكم اولي بر
همه مکلفان واجب است حتي جاهل و عالم نسبت به آن يکسانند. اما حکم ثانوي بر همه
مکلفان مشترک نيست بلکه تنها شامل کسي است که در آن شرايط خاص باشد و براي كساني
كه آن شرايط بر آنها صدق نكند نخواهد موقعيت استثنايي و حالت اضطراري قرار دارد.
3 ـ احکام ثانوي
هميشه در طول احکام اولي قرار دارند، به اين معنا که واجب اصلي که در ابتدا بر مکلف
واجب شده همان حکم اولي است و پس از حدوث حالت استثنايي به جاي حکم اولي، حکم
ثانوي جايگزين ميشود.
4 ـ در تعارض ميان
حکم اولي و حکم ثانوي حق تقدم با حکم ثانوي است، زيرا حکم ثانوي به منزله خاص و حکم
اولي به منزله عام است و هميشه خاص بر عام مقدم است.
پس هر جا امکان
عمل به حکم اولي نباشد نوبت به حکم ثانوي ميرسد.
پارهاي از موارد
که در کلام فقها مصداق عنوان ثانوي شمرده شده عبارتند از:
1ـ هر جا عمل به
حکم اولي موجب عسر و حرج باشد.
2 ـ جايي كه عمل
به حكم اولي به ارتکاب حرام يا ترک واجب منجر شود.
3 ـ هر جا انجام
دادن حکم اولي سبب ضرر مکلف و اضرار به ديگران باشد.
4 ـ جايي كه پاي
تقيه در ميان باشد.
5
ـ آنجا كه عمل به حكم اولي موجب وهن دين و شريعت باشد.
حكم شرعي ثانوي
مانند اين كه مكلف براي وضو گرفتن آب ندارد، يا آب برايش ضرر دارد در اين صورت حكم
وجوب وضوء كه از احكام اوليه واقعي است موقتاً برداشته ميشود و تيمم كه حكم شرعي
واقعي ثانوي است جاي او را
ميگيرد
لكن در صورت رفع عذر دوباره مكلف موظف ميشود كه به حكم شرعي واقعي اولي عمل كند و
با وجوب تيمم براي شخص مضطر حكم وجوب وضوء براي هميشه از بين نميرود.
جهت تقريب به ذهن
در موضوع مورد بحث توجه به اين مورد جالب به نظر ميرسد:
در روزهاي آغاز
پس از هجرت مسلمانان از مكه به مدينه كه هنوز زندگي و ارتباط تنگاتنگ بين مسلمانان
و يهود مدينه و اطراف آن وجود داشت، يهود به خاطر حسادت و لجاجتي كه در سر داشت،
حاضر به تسليم در برابر اوامر رسول خدا وسلّم نبود؛ از اين رو كوچكترين فرصت براي
آزار و اذيت و استهزاء مسلمانان را غنيمت ميشمرد. و در بسياري از مسائل سطحى نيز
از آنان خورده مىگرفت.
از جمله اين موارد
داستاني است كه خداوند متعال در سوره بقره آيه 104 و سوره نساء آيه 46 مطرح فرموده
است.
يا أَيُّهَا
الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ
لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليم.
سوره بقره (2)، آيه
104.
اى افراد با ايمان! (هنگامى كه از پيامبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مىكنيد)
نگوييد: «راعنا» بلكه بگوييد: «انظرنا». (زيرا كلمه اول، هم به معنى «ما را مهلت
بده!»، و هم به معنى «ما را تحميق كن!» مىباشد و دستاويزى براى دشمنان است.) و
(آنچه به شما دستور داده مىشود) بشنويد! و براى كافران (و استهزاكنندگان) عذاب
دردناكى است.
مِنَ الَّذينَ
هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا
وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي
الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا
لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا
يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَليلا.
سوره نساء (4)، آيه
46.
بعضى از يهود، سخنان را از جاى خود، تحريف مىكنند و (به جاى اين كه بگويند:
«شنيديم و اطاعت كرديم»)، مىگويند: «شنيديم و مخالفت كرديم! و (نيز مىگويند:)
بشنو! كه هرگز نشنوى! و (از روى تمسخر مىگويند:) راعنا [ما را تحميق كن!]» تا با
زبان خود، حقايق را بگردانند و در آيين خدا، طعنه زنند. ولى اگر آنها (به جاى اين
همه لجاجت) مىگفتند: «شنيديم و اطاعت كرديم و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده
(تا حقايق را درك كنيم)»، براى آنان بهتر، و با واقعيت سازگارتر بود. ولى خداوند،
آنها را به خاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته است از اين رو جز عدّه كمى ايمان
نمىآورند.
خطاب
«يا ايها الذين آمنوا»
كه 84 مورد در قرآن نازل شده است اولين بار در اين آيه شريفه (آيه 104 سوره بقره)
نازل شد.
نكته قابل توجه
اين است كه قرآن كريم هرگز در قرآن براي ترك فرعي از فروع دين تعبير «كفر» به كار
نبرده است، حتي قرآن كريم تارك نماز را كافر نميداند؛ اما اينجا براي كاري كه
موجب سوء استفاده دشمن قرار ميگيرد تعبير كفر به كار برده و براي آن وعده عذاب
دردناك نيز داده است
«وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ»،
البته منظور از كافران در اين جا كسانى است كه از اين دستور سرپيچى كنند و همچنان
از لفظ
«راعنا»
استفاده كنند.
مسلمانان
« راعنا»
را از ماده
« الرعى»
به معنى «مهلت دادن» و «مراعات كردن» به كار مىبردند. ولى يهود همين كلمه
«راعنا»
را از ماده
« الرعونه»
يا
«رعن»
ميگرفتند و از آن به چند شكل اراده سوء مينمودند:
1 ـ
«راعنا»
را
به معنى كودنى و حماقت استعمال مىكردند (در صورت اول كه مسلمانان اراده ميكردند
مفهومش اين است كه «به ما مهلت بده» و «رعايت حال ما را بنما» ولى در صورت دوم به
اين معناست كه «ما را تحميق كن!»).
2 ـ بعضى ديگر
از مفسران گفتهاند: واژه
«راعنا»
در لغت يهود يك نوع دشنام بود و مفهومش اين بود كه: «بشنو! اگر چه هرگز نشنوى» اين
جمله را تكرار مىكردند و مىخنديدند!
3 ـ بعضى از
مفسران نيز نقل كردهاند: كه يهود به جاى
«راعنا»، «راعينا»
مىگفتند كه معنايش: «چوپاني كن ما را» و يا «ما را بچران» است، و پيامبر اسلام
وسلّم را مخاطب قرار مىدادند و از اين راه استهزا مىكردند.
4 ـ اين نكته
نيز قابل توجه است كه عبارت
«راعنا»-
علاوه بر آنچه گفته شد- همراه با نوعي تعبير غير مؤدبانه است، به اين شكل كه راعنا
از ماده مراعات «باب مفاعله» است و به هر معنايي اعم از معناي مثبتي كه مسلمانان آن
را در نظر ميگرفتند و يا معنايي كه يهود در نظر ميگرفتند و با آن قصد استهزاء و
تمسخر مينمودند هر دو طرف (متكلم و مخاطب) را دربر ميگرفت و اين به نوعي بي
احترامي و خلاف ادب به ساحت مقدس رسول خدا وسلّم محسوب ميگرديد و از اين رو قرآن
مسلمانان را از استعمال اين لفظ نهى فرموده است.
به هر حال اين
موضوع براى يهود دست آويزى شده بود تا با استفاده از همان جملهاى كه مسلمانان
مىگفتند، پيامبر يا مسلمانان را استهزاء كنند.
خداوند در اين
آيه به مسلمانان خطاب مىفرمايد:
«لَا تَقُولُوا
راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا»،
يعنى به جاى عبارت
«راعنا»
بگوئيد:
«انظرنا»،
كه اگر چنين نكنيد همين خود كفرى براي شما به حساب ميآيد، و كافران عذابى دردناك
دارند، پس در اين آيه نهى شديدى از به كار بردن كلمه
«راعنا»
شده
، و اين كلمه را در آيهاى ديگر يعني آيه 46 سوره مباركه نساء نيز بيان فرموده و
نكاتي را پيرامون آن مطرح فرموده است.
در اين زمينه به
تفسير نمونه، ج 1، ص 388 و
ج 3، ص 406 و
تفسير الميزان،
ج 4، ص 365 مراجعه شود.
از اين آيه به
خوبى استفاده مىشود كه مسلمانان بايد در برنامههاى خود مراقب باشند كه هرگز بهانه
به دست دشمن ندهند، حتى از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژهاى براى سوء استفاده
دشمنان گردد دوري كنند، قرآن با صراحت براى جلوگيرى از سوء استفاده مخالفان به
مؤمنان توصيه مىكند كه حتى از گفتن يك كلمه مشترك كه ممكن است دشمن از آن معنى
ديگرى قصد كند و از اين طريق سوء استفاده كند پرهيز كنند، چه لزومى دارد انسان
كلمهاى را به كار برد كه قابل تحريف و سخريه دشمن باشد.
وقتى اسلام تا
اين اندازه اجازه نمىدهد بهانه به دست دشمنان داده شود، تكليف مسلمانان در مسائل
بزرگتر و حياتيتر روشن است.
يكى ديگر از
نمونههاي مصلحت جامعه اسلامي كه در صدر اسلام اتفاق افتاد قضيه تغيير قبله است.
مسلمانان در آغاز
اسلام و تا اواسط شعبان سال دوم هجرى قمرى به سوى بيت المقدس نماز مىخواندند. اما
اين امر باعث شده بود تا بهانهاى براي استهزاء يهود به مسلمانان گردد. آنها
مسلمانان را به مسخره گرفته و ميگفتند: اگر دين شما دين كامل و به حقي بود بايد
براي خود قبله مستقلي ميداشتيد، اما شما به سمت قبله ما نماز مىخوانيد و اين به
معناى وابستگى شما به ماست. خداوند متعال با تغيير قبله اين بهانه را از دشمن گرفت:
قَدْ نَرى
تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ
وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا
وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ
الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُون
سوره بقره(2)، آيه
144.
نگاههاى انتظار آميز تو را به سوى آسمان (براى تعيين قبله نهايى) مىبينيم! اكنون
تو را به سوى قبلهاى كه از آن خشنود باشى، باز مىگردانيم. پس روى خود را به سوى
مسجد الحرام كن! و هر جا باشيد، روى خود را به سوى آن بگردانيد! و كسانى كه كتاب
آسمانى به آنها داده شده، به خوبى مىدانند اين فرمان حقى است كه از ناحيه
پروردگارشان صادر شده (و در كتابهاى آسمانى خود خواندهاند كه پيغمبر اسلام، به
سوى دو قبله، نماز مىخواند) و خداوند از اعمال آنها (در مخفى داشتن اين آيات) غافل
نيست!
در آيه ديگر به
طرح موضوع تغيير قبله مىپردازد و مىفرمايد:
وَ مِنْ حَيْثُ
خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ
فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ
إِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْني وَ لِأُتِمَّ
نِعْمَتي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون
سوره بقره(2)، آيه
150.
و از هر جا خارج شدى، روى خود را به جانب مسجد الحرام كن! و هر جا بوديد، روى خود
را به سوى آن كنيد! تا مردم دليلى عليه شما نداشته باشند، جز ظالمان (كه دست از
لجاجت برنمىدارند) از آنها نترسيد! و(تنها) از من بترسيد! (اين تغيير قبله، به
خاطر آن بود كه) نعمت خود را بر شما تمام كنم، شايد هدايت شويد! يعنى ما قبله را
تغيير داديم تا جلوى اتهامات آنها را بگيريم.
خداوند متعال به
سبك مغزانى اشاره مىكند كه با تعجب خواهند گفت: چه شد كه پيامبر اسلام از قبله اول
خود رويگردان شد:
سَيَقُولُ
السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي كانُوا
عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ
مُسْتَقيم
سوره بقره(2)، آيه
142.
مردم بىخرد خواهند گفت: چه موجب شد كه مسلمين از قبلهاى كه بر آن بودند (از بيت
المقدس) روى به كعبه آوردند؟ بگو: مشرق و مغرب براى خداست و هر كه را خواهد به راه
راست هدايت مىكند.
جالب اينجاست كه
همين مسئله نه چندان پر اهميت به يكى از مسائل پر درد سر براى پيامبر اسلام مبدل شد
و مردمان كم عقلى كه خداوند از آنها به سفهاء ياد مىكند دست از اشكال تراشى
برنداشتند تا اين كه خداوند با لحن تندى به آنها فرمود:
لَيْسَ الْبِرَّ
أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ
مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ
النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ
الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ
الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ
الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ
صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون
سوره بقره(2)، آيه
177.
نيكوكارى آن نيست كه روى به جانب مشرق يا مغرب كنيد (چه اين كار بىاثرى است) ليكن
نيكوكارى آن است كه كسى به خداى عالم و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و
پيغمبران ايمان آرد و دارايى خود را در راه دوستى خدا به خويشان و يتيمان و فقيران
و در راه ماندگان و گدايان بدهد و در آزاد كردن بندگان صرف كند، و نماز به پا دارد
و زكات مال (به مستحق) بدهد، و نيز نيكوكار آنانند كه با هر كه عهد بستهاند به
موقع خود وفا كنند و در حال تنگدستى و سختى و هنگام كارزار صبور و شكيبا باشند.
(كسانى كه بدين اوصاف آراستهاند) آنها به حقيقت راستگويان و آنها به حقيقت
پرهيزكارانند.
از ديگر مثالهايي
كه ميتوان براي روشن شدن مطلب بيان نمود تا مشخص شود كه در برخي موارد حكم بر اساس
تغيير شرايط زماني متغير ميگردد مورد زير است:
زمان رسول خدا
صلّي الله عليه و آله و ابتداي هجرت كه جنگها و غزوات آغاز شد از آنجا كه ياران
حضرت به شدت در اقليت بودند و بسياري از آنها را پيرمردان محاسن سفيد تشكيل
ميدادند، از اين رو رسول خدا صلّي الله عليه و آله براي مشخص نشدن كثرت سنّ يارانش
و تضعيف روحيه دشمن در جنگها به مردان امر فرمود تا موي سر و صورت خود را خضاب
بگذارند و خود را به يهود و نصارا شبيه نسازند:
عن ابي محمد عبد
اللّه الشافعي عن محمد بن جعفر الاشعث عن محمد بن ادريس عن محمد بن عبد اللّه
الانصاري عن محمد بن عمرو بن علقمة عن ابي سلمة عن ابي هريرة، قال: قال رسول
اللّه(ص): غيروا الشيب و لا تشبهوا باليهود والنصارى.
پيامبر فرمود: پيرى را در چهره خود تغيير دهيد و خود را شبيه يهود و نصارا نسازيد.
وسائل الشيعه (آل
البيت)، شيخ حر عاملي، ج 2، ص 84.
اما بعدها كه
اسلام توسعه پيدا كرد و ياران آن حضرت فزوني يافتند، امير المؤمنين عليه السلام
خضاب نمىكردند. همين مسئله براي ديگر اصحاب، مورد سوال شد كه حضرت رسول خضاب
مىگذاردند، اما چرا امير المؤمنين عليه السّلام به اين امر نبوي عمل نميكند از
اين رو از آن حضرت سؤال كردند: چرا شما اين عمل را ترك كردهايد؟ اميرالمؤمنين عليه
السلام در پاسخ فرمود:
انما قال النبي
صلّي الله عليه و آله ذلك و الدين قلّ و اما الآن و قد اتسع نطاقه و ضرب بجرانه
فامرؤ ما اختار.
زمانى كه رسول خدا امر به خضاب كردن فرمود، دين در اقليت بود، اما امروز اسلام
توسعه يافته است و مرزهاى آن به اقصى نقاط كشيده شده است. در اين وضعيت هر شخصى
مخير است كه خضاب بگذارد و يا نگذارد.
وسائل الشيعه
(آل البيت)، شيخ حر عاملي، ج 2، ص 87.
از جمله مواردي كه
اهل بيت عليهم السلام به حسب تغيير زمان به شكل ديگري رفتار ميكردند كيفيت پوشاك
آن بزرگواران بود.
عباد بن كثير
بصرى، مردى زاهد اما متحجر بود تا آنجا كه گاه بر نوع لباس امام صادق عليه السلام
خرده مىگرفت سؤال و جوابي كه در متن روايت ذكر شده است به خوبي بيانگر مراد و
منظور ما از اين مثال ميباشد:
كان أبو عبد الله عليه السلام متكئا علي أو قال: على أبي فلقيه عباد بن كثير البصري
وعليه ثياب مروية حسان فقال: يا أبا عبد الله إنك من أهل بيت النبوة وكان أبوك و
كان فما هذه الثياب المروية عليك فلو لبست دون هذه الثياب؟ فقال له أبو عبد الله
عليه السلام: ويلك يا عباد من حرم زينة الله التي أخرج لعباده والطيبات من الرزق إن
الله عز وجل إذا أنعم على عبده نعمة أحب أن يراها عليه ليس بها بأس ويلك يا عباد
إنما أنا بضعة من رسول الله صلى الله عليه وآله فلا تؤذني...
ابن قداح نقل مىكند: در خدمت امام صادق عليه السّلام بوديم و ايشان به من و يا
پدرم تكيه داده بودند و لباس مروى به تن داشتند. در اين هنگام عباد بن كثير بصرى سر
رسيد و امام را با آن لباس ديد. گفت: اى ابا عبداللّه تو از اهل بيت نبوت هستى و
پدرت آن چنان بود، اين لباس مروى چيست كه به تن كردهاى، چه مىشد اگر لباس
سادهترى مىپوشيدى؟ امام در پاسخ فرمود: واى بر تو اي عباد! «چه كسى زينتهايى را
كه خداوند متعال براى بندگانش آفريده است و روزىهاى گوارا و پاكيزهاى را كه
برايشان قرار داده است حرام كرده است؟» زمانى كه خداوند متعال نعمتى را به بندهاش
ارزانى كند، دوست دارد كه آثار نعمت را بر او ببيند. واى بر تو اي عباد! من خود
پاره دل رسول خدا هستم. مرا اذيت نكن...
ملاحظه ميشود
كه رعايت زمان و مكان و شرايطي از اين قبيل حتي در پوشاك اهل بيت عليهم السلام
تأثير داشته است.
همانگونه كه در
موارد بالا گذشت گاهي شرايط زمان و مكان زمينههايى را فراهم مىسازند كه باعث
پيدايش مصالح و يا مفاسدى مىشود كه آنها مبناى احكامى مىشوند كه در اصطلاح به
آنها احكام ثانويه گفته مىشود.
حال با توجه به
اين مطلب اگر در باره قمهزني در شرايطي از زمان علما و فقها فتوا به جواز مشروط آن
ميدادهاند به حكم ثانويه بوده است اما در شرايط كنوني به علت وهن مذهب و مفاسد
ديگري كه از آن پديد ميآيد، ديگر آن حكم ثانوي هم جاري نيست.
و حال كه فقه ما
در تغيير حکم مسائل شرعي تابع تغيير شرايط زمان و مکان است و طبق تصريح بسياري از
بزرگان، زمان و مکان دو عنصر تعيين کننده در اجتهاد هستند از اين رو بر همين اساس
در بسياري از موضوعات ميگوييم:
بسياري از مسائل
در گذشته بر اساس احكام اوليه جايز بوده است اما همان مسئله بر اساس روابط حاکم بر
سياست و اجتماع و اقتصاد حکم ثانوي جديدي پيدا کرده و با شناخت دقيق روابط مذكور،
همان موضوع اوّل که از نظر ظاهر با قديم فرقي نکرده است، اما با عنوان حكم ثانوي
شكل جديدي پيدا ميكند از همين روست كه مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته
باشد تا با در نظر گرفتن احكام ثانويه فتوا صادر نمايد.
پس با تقسيم بندي
احكام به اولي و ثانوي بايد انتظار داشت كه زمان و مكان در فهم همه احكام مخصوصاً
در مسئلهاي كه مورد بحث ماست نقش مؤثرخود را ايفا نمايد.