بازگشت

امام سجاد (ع ) در مجلس يزيد


يـزيـد مـجـلـسـي ترتيب داد و اشراف شام را دعوت كرد و دستور داد امام سجاد و زنان كودكان امـام حـسين (ص ) را وارد مجلس كردند حضار به آنها مي نگريستند امام سجاد(ص ) روبروي يزيد قرار گرفت وچند شعر خواند كه بيزاري و نفرت او را از يزيد نشان مي دهد:



((انتظار نداشته باشيد كه شما به ما اهانت كنيد و ما احترامتان كنيم , يا شما دائما ما را آزار دهيد و مـادسـت از آزار شـمـا برداريم خدا مي داند كه ما شما را دوست نداريم پس شما را از اين كه ما را دوست نداريد سرزنش نمي كنيم )).



يـزيـد گـفت : اي علي ! پدرت با من قطع رحم كرد, حق مرا نديده گرفت و بر سر منصبم با من جنگيدخدا هم با او چنان كرد كه ديدي .



در جواب اين آيه را خواند: اما هر مصيبتي كه در زمين يا از ناحيه جانشان به شما برسد, قبل از آن كه به صحنه وجود آيد, در كتابي ثبت شده است (155) .



اي پـسر معاويه و هند و صخر! قبل از آن كه تو متولد شوي هميشه نبوت و امارت در دست پدران من بوده است در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جد من علي بن ابيطالب بود, درحـالي كه جد و پدر تو پرچم هاي كفار را به دوش مي كشيدند واي بر تو اي يزيد! اگر بداني چه كـرده اي ونـسـبت به پدر و اهل بيت و برادران و عموزادگان من چه گناهي مرتكب شده اي , به كـوهـهـا مي گريزي و سربر خاكهاي بيابان مي گذاري و به حال خود شيون و زاري مي كني اين سـزاوار است كه سر حسين پسرعلي و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود, در حالي كه او وديعه رسول خداست ؟ .



اي يزيد منتظر باش كه در روز قيامت قرين ندامت و خواري شوي (156) .