بازگشت

شهادت امام به روايت خطيب خوارزم


فـرزنـد رسـول خـدا(ص ) روي زمـيـن افـتـاده بـود شمر و سنان بالاي سرش آمدند, حضرت از تـشـنـگـي زبانش را در دهان مي چرخاند شمر با لگد بر سينه مباركش كوبيد و گفت : اي پسر ابو تـراب ! مـگر تونمي گويي پدرت ساقي كوثر است و به هر كس دوست دارد از آب كوثر بدهد صبر كـن تا به دست اوسيراب شوي آنگاه به سنان گفت : سرش را جدا كن سنان امتناع كرد و گفت : نمي خواهم در قيامت پيامبر خصم من باشد شمر خشمگين شد بر سينه مبارك امام نشست دست به خنجر برد حضرت لبخندي زد فرمود: نمي داني من كيستم كه مرا مي كشي ؟ .



گـفـت : بـه خـوبـي مـي شـنـاسـمـت , مـادرت فاطمه زهراست , پدرت علي مرتضاست و جدت مـحـمـدمـصـطـفي , ولي بي باكانه ترا مي كشم آنگاه شمشير كشيد و جسم شريف حضرت را زير ضربات شمشيرگرفت و در نهايت سر مباركش را جدا كرد (133) .