بازگشت

نماز ظهر


ظـهـر از راه رسـيـد شـد ابـو ثمامه صائدي خدمت امام حسين (ص ) آمد عرض كرد: فدايت شوم يـاابـاعـبـداللّه ! دشمن نزديك و نزديك تر مي شود و تا من زنده ام دستشان به شما نخواهد رسيد, ولـي دوسـت دارم در حـالي به زيارت پروردگارم نائل شوم كه اين نماز را هم به امامت شمابه جا آورده بـاشـم حـضـرت نـگـاهـي بـه آسـمـان انداخت و فرمود: نماز را يادآوري كردي , خدا ترا از نمازگزاران قرار دهد, آري اول وقت نماز است .



آنـگـاه فـرمود: از لشكر بخواهيد دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانيم حصين بن تميم فرياد زد: نمازشما قبول نمي شود.



حبيب بن مظاهر فرمود: فكر مي كني نماز تو قبول است , ولي نماز خاندان پيامبر قبول نمي شود؟ .



حصين به او حمله كرد با هم در آويختند حبيب او را بر زمين افكند, ولي اهل كوفه نجاتش دادند.



زهـيـر و سـعـيـد بـن عـبداللّه در جلوي امام ايستادند تا آن حضرت نماز بگذارد نيمي از اصحاب مـقابل حضرت صف كشيدند و نيمي ديگر در نماز به او اقتدا كردند و حضرت با اصحاب خود نماز خوف به جا آورد (108) .