بازگشت

مهرورزي پيامبر به حسين


مـهـر و مـحبت پيامبر به امام حسين و برادر بزرگوارش امام حسن زبانزد عام و خاص بوده است گـذشـتـه از گفتاري كه نقل شد, از رفتار حضرت با ايشان حكايات فراواني نقل كرده اند كه اين نكته به خوبي معلوم مي شود.



نـقل شده است كه گاه در هنگام نماز جماعت , حسن و حسين , كه كودكاني خردسال بودند, نزد جـدبـزرگـوارشـان مـي رفـتند و در سجده بر دوش آن حضرت سوار مي شدند برخي از اصحاب پـيش دستي مي كردند تا كودكان را از رسول خدا دور كنند, ولي آن حضرت اشاره مي فرمودند كه آنـهـا را بـه حـال خـودواگذاريد سپس به آرامي دست آنها را مي گرفتند و پايين مي آوردند و بر زانوان خويش مي نشاندند (15) .



روزي پـيامبر سجده نماز را, بر خلاف معمول , طولاني كرد نماز كه تمام شد, نمازگزاران عرض كـردنـد:امـروز سـجـده را طولاني تر به جاي آوريد, آيا وحي نازل شده و دستوري رسيده است ؟



فـرمود: خير,فرزندم حسين بر شانه ام سوار بود, خواستم صبر كنم تا او كار خويش را انجام دهد و لذتش را از بين نبرده باشم (16)



عـمـر بـن خـطـاب نـقل مي كند كه روزي رسول خدا را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاي خـويـش سـوار كرده بود رو به آن دو كردم و گفتم : چه اسب خوبي داريد!! پيامبر (ص ) فرمود: و اينها چه سواركاران خوبي هستند! (17) .



ابـي بـريده نقل مي كند كه روزي رسول خدا(ص ) در مسجد براي ما خطبه مي خواند كه ناگهان حسن وحسين به مجلس وارد شدند و پيراهن قرمز رنگ به تن داشتند, به طوري كه در هنگام راه يـافتن بر زمين مي كشيد پيامبر از منبر پايين آمدند و آن دو را بغل كردند و جلوي خويش نشاندند سـپـس فرمودند: خداو رسولش راست گفتند كه : انما اموالكم و اولادكم فتنه اين دو فرزندم كه چنين راه مي روند آن چنان مشعوف شدم كه نتوانستم به سخنانم ادامه دهم (18)