بازگشت

دهم ذي الحجه عيد سعيد قربان






*



ما مسلم و برنامه ما قرآن است عيدي كه براي ما پسنديده خدا فطر است و غدير و جمعه و قربان است

*



مليت ما به پايه ايمان است فطر است و غدير و جمعه و قربان است فطر است و غدير و جمعه و قربان است



خنجر شوق بر حنجر نفس



عيد قربان جلوه گاه تعبد و تسليم ابراهيميان حنيف است. فصل قرب يافتن مسلمآنان به خداوند، در سايه عبوديت است.



اگر ابراهيم خليل، در اجراي فرمان پروردگارش، خنجر بر حنجر اسماعيل مينهد، اگر اسماعيل ذبيح، پدر را در اجراي امر خدايي، تشويق و ترغيب ميكند، اگر شيخ الانبياء در نهادن كارد بر حلقوم فرزندش، لحظه اي ترديد و توقف نمي كند؛ همه و همه، نشانه مسلماني آن پدر و پسر و شاهد صداقت در عقيده و عشق، و وفاداري در قلمرو بندگي است.



عيد قربان، مجراي فدا كردن عزيزترين يعني خدا است.



عيد قربان، مجراي فيض الهي و بهانه عنايت رحماني به بندگان مومن و مسلم و مطيع است.



قرباني تو در اين چيست



در راه خدا، چه چيز فدا ميكني



با چه وسيله، به استان پروردگار، تقرب ميجويي و كدام فديه را به قربانگاه صدق، عشق، اخلاص و وفا ميآوري



براي اولياء الله عيد قربان مجمع الشواهد صدق در گفتار، كردار، ادعا و عمل است. تو نيز، اگر بتواني رضاي خويش را فداي رضاي حق كني، اگر بتواني از خواسته دل در راه خواسته دين چشم بپوشي، اگر بتواني از داشته ها و خواسته ها بگذري، آنگاه، به مرز عبوديت و به حوزه قربانگاه قدم نهاده اي.



مگر خليل الرحمان چه كرد؟ تو نيز اگر پير و مشي و مرام ابراهيمي، نبايد هيچ چيز از آنچه داري و به آن دلبسته اي، همچون زن و فرزند، مال و منال، پول و پس انداز، خانه و خادم ماشين و مسكن، و... حجاب چهره جانت، مانع بندگي و فرمانبرداريت شود و آنگاه كه پاي دين و خدا به ميان آيد، بسادگي و بصراحتي ابراهيمي و بصداقتي اسماعيلي درگذري و امر مولا را مقدم بداري.





*



بگذر از فرزند و مال و جان خويش سر بنه در كف، برو در كوي دوست تا چو اسماعيل، قربانت كنند

*



تا خليل الله دورانت كنند تا چو اسماعيل، قربانت كنند تا چو اسماعيل، قربانت كنند



اينجاست كه قرباني وسيله قرب ميشود و عيد قربان روز تقرب به خداوند.



آن هم نه قرب مادي و جسمي - كه خدا از محدوده حس و جسم بيرون است - بلكه قرب معنوي و تقرب ارزشي كه در سايه ايمان و عمل است.



آنچه انسان را به خدا نزديك ميكند، طاعت است.



و آنچه از ساحت قرب ربوبي دور ميسازد، معصيت است.



خدا به ما نزديك است، حتي نزديكتر از رگ كردن، كه خود فرموده است:



- و نحن اقربب اليه من حبل الوريد - ما از او دوريم، چرا كه به جرم و گناه، گرفتاريم و مجرم هرگز محرم نخواهد شد.





*



دوست نزديكتر از من به من است وين عجبتر كه من از وي دورم

*



وين عجبتر كه من از وي دورم وين عجبتر كه من از وي دورم



اگر پاي از مرز طاعت فراتر ننهيم، اگر با تيغ گناه، دامن عصمت ندريم، اگر دست تعدي، به حريم حرمات الله نگشاييم، آنگاه خواهيم ديد كه هر جا باشيم در قربانگاهيم و هر سو كه برويم، به او تقرب پيدا ميكنيم، و هر روزمان عيد قربان ميشود. بفرموده حضرت علي:



كل يوم لا يعصي الله فيه فهو يوم عيد



هر روزي كه در آن، خدا نافرماني نشود روز عيد است.



جلوه ديگر اين روز، ذبح است.



قرباني كردن گوسفند، چه از سوي حاجي در منا و چه از سوي ما در شهرها مان، تكريم آن حماسه معنوي و ايثار عظيم است كه ابراهيم و اسماعيل از خود نشان دادند و به مسلخ رفتند، آن فداكاري همواره بايد در خاطره ها زنده بماند، تا درسي ميباشد فرا روي ابراهيميان هميشه و همه جا.



رها شدن از تعلقات و ذبح كردن تمنيات در پيش پاي اراده الهي، درس ديگران قرباني است،



تيغ اراده و عفاف، بايد بر خنجر نفسانيات نهاد و خون نفس اماره را ريخت و از شر اين وسواس خناس نجات يافت.



تا چه حد حاضري كه خواست خدا را بر خواهش دل مقدم بداري



تا كجا ميتواني طاعت و اطاعت الله را، با هواي نفس مبادله نكني



نفس كشتن و جهاد با دشمن دروني، سخت تر از مبارزه با دشمن، آشكار و بروني است.



از اين رو جهاد اكبر نام گرفته است.



ذبح قرباني در ديد عرفاني اهل نظر، رمزي از ترك هواهاي نفساني و روي آوردن به رضاي الهي است.



ثمرات اين ذبح نيز، بايد چونان قرباني گوسفند به ديگران برسد.



و... چنين است كه آنكه مالك هواي نفس شود و ديو هوا را به بند كشد، هم خويشتن از وسوسه ها و زيانهاي آن آسوده خاطر است، هم جامعه از صدمه هوا پرستيهاي او مصون!



آري!... امروز، عيد است.



عيد قربان و تقرب به خدا، آن هم در سايه عبوديت و بندگي.



ما، بنده آنيم كه در بند آنيم.



حال كه چنين است، چرا در بند نفس و بند زر و سيم و بند خواسته ها و داشته ها؟!



دل به خدا بدهيم و در بند عبوديت او باشيم، تا از هر قيد و بندي آزاد شويم.



بندگي خدا، اميدبخش است.



و روز عيد قربان ميتواند براي ما اوج اين آزادي برين باشد.



خجسته باد عيد قربان عيد صالحان و ارس ته، و عيد اهل طاعت و تسليم.



بمناسبت ده ذي الحجه عيد قربان و حضور مهمانان خدا در موسم حج



خسي در ميقات



من از اين شهر اميد، شهر توحيد كه نامش مكه است، و غنوده است ميان صدفش كعبه پاك، قصه ها ميدانم.، دست در دست من اينك بگذار، تا از اين شهر پر از خاطره ديدار كنيم.، هر كجا گام هي در اين شهر، و به هر سوي و به هر چشم انداز، كه نظر كرده و چشم اندازي، ميشود زنده در انديشه، بسي خاطره ها.



يادي از هاجر و اسماعيلش، مظهر سعي و تكاپو و تلاش، صاحب زمزمه زمزم عشق، يادي از ابراهيم، آنكه شالوده اين خانه بريخت، آنكه بت هاي كهن را بشكست، آنكه بر درگه دوست، پسرش را كه جوان بود، قرباني برد.



يادي از ناله جانسوز بلال، كه در اين شهر، در آن دوره پرخوف و گزند به احد بود بلند، يادي از غار حرا، مهبط وحي، يادي از بعثت پيغمبر پاك، يادي از هجرت و از فتح بزرگ، يادي از شعب ابيطالب و آزار قريش، شهر دين، شهر خدا، شهر رسول، شهر ميلاد علي عليه السلام، شهر نجواي حسين ابن علي عليه السلام در عرفات شهر قرآن و حديث، شهر فيض و بركات...، و بسي خاطره از جاي دگر، شخص دگر....، بانگ توحيد كه در دشت و فضا ميپيچد، موج لبيك كه در كوه و هوا ميغلطد، طور سيناي مسلمانان را، جلوه گر ميسازد، چه كسي جرات اين را دارد، كه در اينجا سخن از من گويد؟!



من و تو رنگ ز رخساره خود ميبازند، همه ما ميگردند، همه او ميگردند، پهندشت عرفات، جلوه گاهي است كه در آينه اش، چهره روشن و حدت، پيداست، همه در زير يكي سقف بلند آسماني نيلي، به مناجات و عبادت، مشغول، اشك در ديده و غم ها به دل و بار گناهان بر دوش، همه در گريه و در راز و نياز، جامه اي ساده و يكسان و سفيد، جامه اي ضد غرور، همه بر تن دارند. همگي در سعي اند، يا كه در حال طواف، گرد اين خانه كه از روز نخست، بهر مردم شده در مكه بنا، وطن مشتركي چون مكه، نتوان يافت به هيچ آئيني.



امتيازات نكوهيده در اين شهر و حريم، به مساوات مبدل گشته است.



اين مراسم كه در اين خانه بپاست، رمزي از شوكت و از تقويت آئين است، جلوه اي از دين است.



حاجي اينجا همه او ميبيند، نام او ميشود، فيض او ميطلبد، با شعار لبيك، پاسخ دعوت او ميگويد، غرق در جذبه پر شور خداست، قطره اي از درياست، و... خسي در ميقات