بازگشت

دهم رمضان وفات نخستين بانوي مسلمان حضرت خديجه كبري عليها السلام






*



سلام ما به تو باداي خديجه كبري چو ديد ذات خداوند، حسن نيت تو بداد از كرم خويشتن تو را زهرا

*



نخست همسر خوش طينت رسول خدا بداد از كرم خويشتن تو را زهرا بداد از كرم خويشتن تو را زهرا



نخستين بانوي مسلمان



صداي پاي شب، ارام ارام، در كوچه پس كوچه ها ميپيچيد و مردمان خسته از تلاش روزانه به دامن پر مهر شب مياويزند، ماه خندان زنان بر سرو روي شهر ذرات نقره نثار ميكند، كوچه ها از صداي گامهاي رهگذران تهي است.



در خانه اي مجلل و بزرگ زني عفيف و پاكدامن چشم در چشم سكوت به روزهاي آينده ميانديشد، زني كه دست رد بر سينه ثروتمندان قريش زده است و غوغاي رنگ رنگ حيات در نگاهش رنگ باخته است زني كه عزت و سر بلندي را در خوب زيستن ميجويد و زرق و برق درهم دينار هم نتوانسته ذره اي از مهربانيش را به خود اختصاص دهد، خانه اش كعبه امال نيازمندان است.



انچه در تاريخ اسلام و روايت ماثوره از ائمه طاهرين عليه السلام ميخوانيم حكايت از تقوي، پاكدامني، ايمان و بزرگواري بانوي گرانقدري چون خديجه ميكند، اولين زني كه اسلام آورد همسر با وفاي پيامبر خاتم صلّي الله عليه وآله وسلّم و مادر شايسته خانمي چون فاطمه زهرا عليها السلام و حامي و پشتيبان فداكار رسول اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم و يارانش در صدر اسلام.



اينك خديجه در انديشه اي عميق فرو رفته است، غلامانش در كار تهيه وسايل سفر و فراهم آوردن مال التجاره اند. كاروان قريش تا چند روز ديگر راهي ميشود ولي خديجه هنوز هم كسي را كه اطمينان تمام به او داشته باشد نيافته است ناگهان جرقه اي در ذهنش و لبخندي بر لبانش ميشكفند: امين!



روز به شعاع پرتو خورشيد طلايي رنگ آغاز ميشود، عروس آسمان پر مهر و دل انگيز بر پلك مشرق مينشيند، دوباره نبض زندگي در خانه ها ميتپد و كوچه ها از همهمه رهگذران اكنده ميشود، همه جا نقل مجلس سوداگران سفر قريب الوقوع كاروان تجارتي مشرق مينشيند، جنب جوش عجيبي در بازار موج ميزند و اسبان و اشتران باركش دست به دست ميگردند خديجه به دنبال امين قريش ميفرستد، محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم دعوتش را اجابت ميكند و انك اين خديجه است كه با كمال ادب سخن ميگويد:



چيزي كه مرا شيفته ات نموده است راستگويي و امانتداري و اخلاق پسنديده توست من حاضرم دو برابر مزدي را كه به ديگران ميدهم به تو بدهم و غلامم را هم ركابت كنم تا در تمام مراحل سفر فرمانبردارت باشد



بالاخره پيشنهاد خديجه پذيرفته ميشود و امين قريش به عنوان وكيل تام الاختيار خديجه براي فروش كالاهاي تجاريش با كاروان قريش همگام ميشود كاروان تا لحظاتي ديگر آماده حركت ميشود و خديجه آخرين سفارشهاي لازم را به دو غلامش كه همراه كاروان در خدمت امين قريشند گوشزد ميكند در همه حال كمال ادب را در برابر محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم رعايت كنيد، مطيع او باشيد و به اعمالش كوچكترين اعتراضي ننماييد



كاروان ميرود و از ديار عاد و ثمود كه اينك در غبار فراموشي زمان خفته است ميگذرد محمد نگاه ملتهبش را بر ويرانه هاي برجا مانده درنگ ميكند و عبرت را به انديشه مينشيند.



انك كاروان باز گشته است، شادمان و پيروزمند با سودي سرشار و اشتراني بغايت خسته، خديجه در تالار خانه اش متبسم و فرحناك غلامش ميسره را به حضور طلبيده و گوش جان به سخنانش سپرده است:



خانم، امين بر سر موضوعي با بازرگاني اختلاف پيدا نمود بازرگان به او گفت به لات و عزت سوگند بخور تا سخنت را بپذيرم اما در جواب چنين گفت: پست ترين موجودات در نزد من همانا لات و عزي است كه تو آنها را ميپرستي و نيز در بصري امين زير سايه درختي به استراحتي نشست، در اين هنگام راهبي در صومعه خويش به عبادتها نشسته بود و آنگاه كه چشمش به امين افتاد به نزد من آمد و از من نامش را پرسيد و بعد چنين گفت: آن مرد كه زير سايه درخت نشسته است همان پيمبري است كه در تورات و انجيل بشارتهاي فراواني درباره اش خوانده ام به ناگاه اشك شوق در چشمان خديجه حلقه زد: اه ميسره ديگر كافي است علاقه ام را به محمد دو چندان كردي من، تو و همسرت را آزاد كردم و بدين ترتيب ميسره را با هدايايي گرانبها آزاد كرد.



امانت داري و كارواني امين قريش انيران مورد اعجاب خديجه قرار ميگيرد كه حاضر ميشود مبلغي را اضافه بر قرار داد به عنوان جايزه به او بپردازد، اما امين فقط اجرتي را كه آغاز كار معين شده بود ميپذيرد از طرفي خديجه سخنان ميسره را براي عمويش ورقه ابن نوفل كه به داناي عرب شهره بود نقل ميكند ورقه نيز ميگويد بي شك صاحب اين كرامات همان پيامبر عربي است.



هر روز كه از اين ماجرا ميگذرد علاقه خديجه به محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم بيشتر ميشود بالاخره پيشنهاد ازدواج ثروتمندترين بانوي قريش خديجه به محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم ابلاغ ميشود و به اين ترتيب خانه اي كه پيرامونش را كرسيهاي عاج نشان پر كرده بود و به حريرهاي هند و پرده هاي زربفت ايران آرايش يافته بود پناهگاه مسلمآنان ميشود.



و انك مردي از حرا سرا زير ميشود سنگيني وحي توان از كفش ربوده است و نور نبوت از جيبش ساطع، سراسيمه به خانه خديجه وارد ميشود، خديجه هراسان و متعجب ميگويد: يا محمد اين چه نور است در تو ميبينم و محمد بدو ميفرمايد: همسرم، نور نبوت است بگو لا اله الا الله محمد رسول الله و خديجه اين كلام آسماني را با تمام ذرات وجودش تكرار ميكند و سپس باشور و هيجان ادامه ميدهد سالها است كه منتظر چنين روزي هستم.



و اكنون اين پيامبر است كه بر پيكر بي جان همسري فداكار و ياوري وفادار ميگريد، سال هفتم بعثت پس از پايان يافتن محاصره اقتصادي قريش عليه مسلمآنان و تحمل شدائد و سختيهاي فراوان در شعب ابي طالب به فاصله كمي دو حامي گران قدر رسولخدا يعني حضرت ابوطالب و خديجه دار فاني را وداع نمودند.



خديجه كبري در دهم رمضان المبارك چشم از جهان فروبست و رسولخدا را در غمي بزرگ نشاند، همسر والايي كه ميفرمايد در شبي كه من به معراج رفتم وقتي باز ميگشتم از جبرئيل سوال كردم آيا با من كار ديگري نداري



پاسخ داد: خواهش من اين است كه از طرف پروردگار و از طرف من به خديجه سلام برسان و يا در جايي ديگر خطاب به خديجه اش ميفرمود بدرستي كه خداوند عظيم الشان در هر روز چندين بار به تو بر ملائكه بزرگوارش مباهات و افتخار ميكند.



حال در كنار اين پيكر بي جان خوبيهايش را يك به يك در مخليه اش تصور ميكند آزاد و شكنجه قريش را به ياد ميآورد و دلداريهاي خديجه را، سختي توانفرساي سالهاي محاصره در شعب ابي طالب را و پايمرديهاي بني هاشم و خصوصا خديجه را، اولين نمازي را كه به جماعت در كنار خانه خدا با خديجه و علي به پاي داشت، ثروت هفتگي كه در راه پيشبرد آرمانهاي اسلام نثار شد و...



ديگر سيل اشك امانش نمي دهد هق هق گريه هاي جانسوزش در سوگ خديجه بزرگ بر فضا طنين ميافكند و اين سخن را چون نگيني گرانبها در حلقه كرامت انساني مينشاند كه (خديجه از زنان با فضيلت بهشت است)



يا خديجه الكبري





*



سلام ما به تو باداي خديجه كبري هزار رحمت حق بر راوان پاك تو باد توئي كه ثروت خود بي دريغ بخشيدي چو گشت معتكف كوه نور، همسر تو توئي نخست مسلمان كه گفته اي از صدق توئي كه كرده اي تظيم از سر اخلاص چو ديد ذات خداوند، حسن نيت تو مقام فاطمه بالاترين مقامات است ببال پيروي بر خويشتن كه در مكه شدي تو زائر قبر خديجه الكبري

*



نخست همسر خوش طينت رسول خدا درود ما به تو باد، به جنت الماوي به همسري كه مقامش به حق بود والا توئي كه بوده اي چشم انتظار راه حرا كلام طيبه را با نواي امنا به پيشگاه خداوند ربي الا علي بداد از كرم خويشتن تو را زهرا خوشا به حال تو و دختري كه داده تو را شدي تو زائر قبر خديجه الكبري