بازگشت

بسم رب المهدي (عج)


براي ورود به هر مكان شريفي آدابي است و هم براي ورود به هر زمان شريفي آدابي است و براي ورود به حرم اءمه (ع) اذن نحولي هستند و مستحباتي وجود دارد تمام اينها آثار مختلفي در انسان مي گذارد وقتي شما آداب را رعايت كرديد خودتان را آماده مي كنيد تا بهتر استفاده كنيد اما اگر مقدمه نباشد به طور يقين كم بهره تر خواهيد بود اگر از لحاظ روحي و رواني در مقدمات امري وقت صرف شد باعث مي شود بهتر آن موضوع درك شود مثل نماز كه با مقدمه و وضو اذان و اقامه وارد مي شويم و اين باعث مي شود از لحاظ رواني و جسمي آمادگي باشد. وقتي ذكر گفتني رفتي حرم امام رضا(ع) اثرش در قلب مشخص مي شد اين مقدمات را نامش را آداب مي گذارند و اين آداب براي عاشقاي طبيعي اند و براي عاقلان اكتسابي چون كسي كه مي خواهد پيش شخص مهمي برود رنگ چهره اش عوض مي شود ضربان قلبش شديد مي شد و خود به خود آداب را رعايت مي كند نه اينكه آنها نياز به آداب ظاهري و اذن دخول ندارند اما انها بهتر رعايت مي كنند خوشابحال كسانيكه اين آداب قلبي را دارند خوشا به حال او كه التهاب نماز در خود او ديده مي شود. براي ورود بهمحرم كه يك زمان زنده و مكان زنده است ادابي وجود دارد كه براي ورود به حرم ابا عبدالله ... (ع) اذن و خولايي هست تا بهتر بهره



ببرند اما بدون رهايت آداب هم اگر كسي وارد شودبهره مي برد اما شما براي بهره برداري بيشتر چه آدابي را رعايت كرده ايد. خدايا همه ما را موذب به آداب محرم قرار بدن ، ما را مودب به آداب محرم قرار بدن، ما را مودب به حرم ابا عبدال... (ع) قرار بده براي ورود به زمان شريف همانند، آداب لازم است كه راي مكان شريف لازم است و براي محفل شريف ، زمان شريف مثل محرم كه آدم مي ترسد بگويد با بركت چون عبيد ا... ملعون روز عاشورا را به عنوان روز با بركت نام برد اما منظور ما اثرات با بركتي است كه اين ماه مي گذارد. همه اسير محرم هستند اما امادگي بايد داشته باشيم.ماه محرم از جهاتي شبيه ماه رمضان است محرم ماه پاك شدن از گاناهان است چون اثر اشك به امام حسين (ع) است در ماه رمضان هم گناه پاك مي شد با روزه ، قران و ... اما هيچكدام اينها را نگفته اند ار اگر انجام دهي بهتر بر تو واجب مي شود اما گفته اند كسي كخ بر حسين (ع) گريه كند بهشت بر او واجب مي شود ماه، رمضان ماه تفاوت زندگي و اداب و عادتهاي بد است محرم هم همينطور است فضا در محرم علني متفاوت است.



روزه پنهاني اين فضاي آشكار در محرم كمك مي كند بهتر شويم محرم كسي را كه روزه نمي گيرد نماز نمي خواند كمك حال تو كه مي خواني بايد توقعت را از محرم بالاببري چون تب شب اول دارم مي گويم ماه محرم نماز خوانها را نماز شب خواندن كند اگر يك ماه رمضان خدا مسي را نبخشد جز افراد شقي است اميد ندارد جز به روز عرفه از پس يك ماه رمضان بر مي آيد حال خدا روزه عرفه اول به زاءر حسين (ع) نگاه مي كند. ماه محرم رابطه انسان را با خدا خوب مي كند ماه رمضان ماه به بركت ،بركت محرم ، وجود دارد ماه رمضان ماه نزول قران است ماه محرم و نزول عترت است. عظمت عترت بايد درك شود يا نه اما براي اينكه امام ما بهتر فهميده شوند احتياج به نزول است قران براي اينكه به ما كمك كند از آسمان پايين امده تا دست ما به آن برسد عترت هم روز عاشورا تازل شد تمام فضاءل اءمه (ع) روز عاشورا فهميده شد فتح باب ما با تمام اءمه روز عاشورا را يا زهرايي كه مي گوءيم او به زبان ما مي اورد يا صاحب الزمان را از ايشان داريم احترام مومن از احترام خانه كعبه بالاتر ايت اما قران ناطق ورق ورق شد در كربلا نازل شد و از طرفي در رمضان پس بر طبق كفته پيامبر قران و عترت از هم جدا نمي شودند پس هم محرم و هم رمضان بر دو هم است .



اولين ادب ماه محرم اين است كه به كسي كه آداب محرم را نگه مي اارد نگويي بالايي چشمت ابرو است بگذار بيايد. براي هر امامي بايد غسل زيارت كني اما ابا عبد ا... (ع) كفته اند بدون غسل هم مي توان بيايي بدون مقدمه خاكي بيا.اولين ادب بردن ورود به ماه محرم اين است كه امامحسين (ع) بدون آدب هم قبول دارد راي ديگران سخت نگير اما براي خودت سخت بگير يك روايتي هست كه مي گويد كسي كه مدح اهل بيت را بكويد اگر شما عيبي در ان ديديد با احتياط با او برخورد كن و كفته اند كسي كه كه اهل مدح ما باشد اخر است او را مي گيريم دومين ادب اين است كه ادم خوبي با شبي تمام معناي خوب بودن را بياور. هرگناه و كينه توزي و لقمه حرام تو را از محرم دور مي كد قبل از محرم خودت را بدن چون كسانيكه شمشير روي امام حسين كشيدند آقا گفتند لقمه حرام اين كار را كرد.نماز اول وقت روي خسته ات اثرش را مي گذارد و در رابطه قلبي ات با امام حسين (ع) اثر داغرد.



خيلي به دنبال بهره از عاشورا هستيم خودمان را مي خواهيم براي او بكشيم فاءده محرم اين است كه بيشار سودي ،نماز يوميه به عشق امام حسين (ع) خوانده شود تا بيشتار دستما را بگيرند يكي از اداب محرم اين است كه كاري كني حضرت ابوالفضل(ع) بيشتر تحويلت بگيرد سعي كند خانمها حجاب خود را بهتر كنند ما اصلا حرف توبه نزديم ما حرف اداب را مي زنم اگر بخواهي مهماني بروي كت و شلوارت را اتو مي كشي حال اگر بگوءيي من بايد تمام كت و شلوارم را اتو كنم تا بروم در درست است ؟ بياءيد ده روز پاك بودن را تجربه كنيم حال اگر ان را تا اربعين بريم چه مي شوند مثلا گوشه خانه نشسته اي اسلام عليك يا ابا عبدالله ... ع) مي گويي پرده ها بالا مي رود و خودت را كنار قبر مي بيني وامان از گيرهاي ما. اخه ما تا مي خواهيم خوب شويم روي دلايل گير مي كنيم (مدام نق مي زنيم تا به ما چيزي بگءيند. ) اين در دراز مدت اثراتش خودش را مي گذارد تمام گير ما اين است كه مي خواهيم كاملا بفهميم بعد خوب شويم. در اين مدت پدرها بچه هاي خودشان را نزنند به ياد بچه هاي امام حسين (ع) پدرها با بچه ها ، خواهر ها با برادرها مهربان باشند. خوب بودن ما به تحويل گرفتن از طرف آقا است اگر بگويي حسين (ع) خوب شد، بخاطر امام حسين(ع) صدقه بدهيد ترك مي كنم خطر از بين رفتن خلوص ان بهتر است . به خاطر امام حسين (ع)خوب شد ،بخاطر امام حسين (ع) صدقه بدهيد بعد از ده روز امام حسين (ع) به تو نگاخ كذده است. به تك تك شما كه در مجلس عزاي امام حسين (ع) هستيد نگاه گرده اند كه امده ايد.بيايد براي خود روضهاي اباعبدا .. (ع) گريه كنيم نه بخاطر خوب شدن خودمان.



گريه كنان امام حسين (ع) از اول كتك خورده بودند مسلم بن عقيل به بالاترين درجه عرفاني رسيد يه ، سلوك مسلم بسيار جالب است به مسلم گفتند براي چه گريه مي كني ؟ گفت براي امام حسين (ع) كه در راه كوفه ايت اگر مي خواهي به گريه واقعي برسي بايد كنار دارالاماره بايستي گريه كني به يا ناله هاي بچه هاي دوكوهه كه انسان به جاييي از خلوص برسد كه خالصانه براي امام حسين (ع) گريه كند.



شب دوم :



آشنا شدن با يكي از اءمه (ع) راههاي متفاوتي وارد شايد يكي از بهترين شناختها استفاده از خود امام است از خود امامها براي شناسيايي انها استفاده كنيم نه تنها از كلام انها بلكه از سيره استفاده كنيم گاهي در داستانها كسي را كه مي خواهيم بشناسيم از طريق دشمنش مي شناسيم مثل سياسي و سپيدي اما امام حسين (ع) را در كربلا نمي شد از طريق دشمنش شناخت زيارت كربلا حواب هفتاد حج مقبول است كجا را زيارت كني تا برايت عقاب مي نويسند يعني در مقابل كربلا است. كربلا را براي شكا باكعبه مقايسه مي كنند كعبه كربلا را شرح ميدهد نه با دشمني كربلا عرفه را مي خواهي شباني خدا گفته اول به زاءر كربلا نگاه مي كند ، راه شناسايي اينطوري است كه بايد از خودشان كمك بگيريم تا انها را بشناسيم. در دنيا براي هر خوبي چند بدي است براي پيشرفت انسان اما در پشت معرفتمان زياد مي شود انجا همه نور و چه قيام در تاريخ داريم بررسي كنيم بعد از پيامبر (ص) ما چند تا قيام داريم :



امام حسين (ع)، امام زمان (عج) و قيام فاطمي (س) اين سه تاخيلي مي توانند همديگر را معرفي كنند قيام فاطمي (س) در كليات يكي است چون بر عليه با طل و بر طبق حق است حضرت زهرا (س) قيام كردند تا آرمانهاي بلند ديني كه داشت از بين مي رفتند كاري كند تا سير حدودي خودش را داشته باشد و براي اينكه ولايت حضرت علي (ع) در جامعه در بلندترين مندنشيد قيام كردند تا حرفي به حضرت علي (ع) تحميل نشودجاي حضرت زهرا ( س) در كوفه خالي بود تا ببيند كسي حرف امام را گوش نكرد قيام امام حسين (ع) براي اين بود كه حداقلي از دين حفظ شود. پيغامي براي ما برسد امام حسين (ع) با ايام فاطميه متفاوت است. حضرت زهرا (س) در كوچه فرياد زد چرا علي (ع) را به زور مي خواهيد از او بيعت بگيريد اعتراض سكينه اين بود كه چرا به پدرم آب نداديد و او را كشتيد حضرت زهرا (س) گفت چرا حرف پدرم را فرموش كرديد چرا غدير را فراموش كرديد. قيام مهدي يك قيام فاطمي است زيرا اين مي خواهد به حد اعلاي خودش اسنتفاده شد در قيام حسيني چرا امام با اينكه يار نداشت تسليم نشد مگر بعد از كربلا ظلم از بين رفته و عدالت پا بر جا شد ؟



اماحرف حق گرايش به حق و راه فهميدن به ان باقي ماند امام حسين (ع) با قيامش حلقه واسطه اي بين قيام حضرت زهرا (س) و قيام مهدي است به همين دليل بايد زندگي و نفس كشيدن ، حسيني باشد توانسته اوحسيني بودن داري اما آيا استعداد كافي است نه بايد قيام مهدي كرد كه بايد آقا بيايد قيام حسيني (ع) بگذرد تا به قيام مهدي برسي ؟



چقدر حسيني شده اي معلوم است هنوز همراه امام حسين (ع) را نرفه ايم نكند ما جزء نسل هاي تاريك تاريخ قرار گيريم ما مهمترين رگه تاريخ عستيم كه اين پيغام را مستقل كرده ايم به نسل بعد ، انتقال پيام كافي ست بيايد خودمان حسيني زندگي كنيم عزاي امام حسين (ع) قيمت دارد. در زمان امام زمان (عج) همينقدر قيمت دارد. هرچه پاكتر شوي سوخته مي شوي براي امام حسين (ع) در طول تاريخ نتوانستند تا بدترين انها هم نتوانستند اين پيام را حذف كنند پيامي كه ماندني بعد و دين را ماندني مرد. امام حسين (ع) حتي از دل مردم كوفه همعبور كرد زماني كه حضرت زينب با ان دلهاي غمگين وارد كوفه شد كه خدا به آسمان كمك كرد تا زمين نيافتند زيرا اگر بخواهند كسي را خار و ذليل كنند. در شهر خودش دست بسته او ز راه ببرن. زينب (س) سخنراني كرد و ان سر بريده به كمك انها امد و از دل مردم كوفه عبور كرد هيچ نسل تاريكي نمي ماند مگر اينكه امام حسين (ع) از ان رد مي شد. امام حسين (ع) ما را هم جزء رسانه هاي خودت قرار مي دهي؟



سرمايه دار بزرگي مي خواهد مرتضي نه سود زيادي دارد بسازد سرمايه هم دارد و كسي سرمايه اش بچه اش است از جان سرمايه گذاري مي كند. و بعد از ساخت افتخارات آن بنار ... مال خودش ات حال ما بگويم 1000 تومان از من بگيرد و من را شريك كن مي گويد من نيازي به تو ندارم حال اگر سرمايه جاني باشد اصلا خودت نمي شود بگويي چون مي گويد.اگر راست مي گويي خون به در راه امام حسين (ع) امام حسين (ع) اما امام (ع) يك بنا گذاشته كه ثمرات آن در زمان مهدي فاطمه (عج) است اما هم اكنون هم مشخص است.حال گفته هر كسي كار كوچكي هم در اين راه بكند شريك اين بناي شد سعي كنيد همه تان رسانه باشيد لباس سياه بپوش.تو با يك قطره اشك در شركت حسين (ع) شريك مي شدي. ديدن اين حرفها در صحراي محشرات اما يك آدرس هم در دنيا دارد چون واقعا مي شد ديد آن حس را پيدا كني. و آن تبر شش گوششه امام حسين (ع) است. به آقا بگو آقا ما اينقدر شرمنده نكن يابن الحسن تو نيايي ما شرمنده مي شويم بايد آنقدر اين را بگويي تا مهدي فاطمه (عج) تو را نگاه كند بعد بگويد نه اين من آنها نمي گذارد، چون با تمام وجودش گفته.



ثواب زيارت خاندان پيامبر (ص)



محمدبن قوليه باسندخود،از جابر، از امام باقر (ع) نقل كرده بود كه فرمود: امير مومنان فرمود: روزي رسول خدا (ص) به ديدار ما آمد؛ در حالي كه ام ايمن شير و كره و خرما براي ما هديه آورده بود، از آن آورديم و او خورد ، سپس برخاسته به گوشه خانه رفت و چند ركعت نماز گزارد ، چون آخرين سجده اش فرا رسيد سخت (منقلب شده) گريست، كسي از ما به سبب هيبت و عظمتش چيزي از او نپرسيد .



حسين (ع) برخاسته در دامان او نشست و عرض كرد : پدر جان!چون به منزل ما آمدي آنچنان خوشحال شديم كه از هيچ چيز آنگونه شادمان نگشتيم، سپس چنان گريستي كه ما را غمگين كرد چرا گريستي ؟



فرمود: فرزندم! پيش از اين ، جبرئيل بر من نازل شده و خبر داد كه شما (همگي)كشته خواهيد شد و قبور شما ( از هم جدا و ) پراكنده خواهند بود.



عرض كرد: پدر جان! براي كسانيكه قبور پراكنده ما را زيارت كنند چه پاداشي خواهد بود؟



فرمود: فرزندم! آنان گروههايي از امت من اند كه (قبور ) شما را زيارت مي كنند و بدين وسيله بركت (خدا را) مي جويند، و بر من شايسته است كه در روز قيامت سراغشان آيم و آنان را از هراسهاي آن روز و از گناهانشان برهانم و خدا آنان را در بهشت جاي دهد. روايت شده كه : روزي پيامبر (ص) نشسته بود و علي و فاطمه و حسن و حسين (ع)پيرامون او بودند ، به آنان فرمود: چگونه ايد آنگاه كه كشته شده ايد و قبرهايتان پراكنده (ودور از هم) است ؟



حسين (ع) عرض كرد: آيا مي ميريم يا كشته مي شويم ؟



فرمود: فرزندم ! تو مظلومانه كشته مي شوي، و برادرت ( حسن (ع) نيز) مظلومانه كشته مي شود، و نسلهاي شما در اطراف زمين فراري (و پراكنده) مي شوند .



حسين (ع) عرض كرد : چه كسي ما را مي كشد اي رسول خد .



فرمود: مردم شرور .



حسين (ع) پرسيد : اي رسول خدا ! آيا پس از شهادت كسي براي زيارت ما مي آيد؟



فرمود: آري فرزندم ! گروهي از امت من كه با زيارت شما قصد نيكوكاري و پيوند با مرا دارند (به زيارت قبور شما خواهند آمد). پس هر گاه روز قيامت شود، من در موقف به ديدارشان آيم تا بازوانشان را گرفته آنان را از هراسها و سختيهاي قيامت برهانم. عبدالله بن محمد صنعاني از امام باقر (ع) نقل كرده كه فرمود: هر گاه حسين (ع) نزد رسول خدا (ص) مي آمد او پيوسته او را به طرف خود كشيده به امير مؤمنان (ع) مي فرمود: او را نگهدار ، او را در بر گرفته و مي بوسيد و مي گريست . حسين (ع) مي پرسيد: بابا جان! چرا گريه مي كني ؟



مي فرمود: فرزندم ! جاي شمشيرها را مي بوسم و مي گريم .



پرسيد:بابا جان! آيا من كشته مي شوم؟



فرمود: آري به خدا سوگند ، پدرت و برادرت و خودت(هر سه كشته مي شويد).



پرسيد: بابا جان! آيا قتلگاه ما دور از هم است؟



فرمود: بله فرزندم.



پرسيد: از امت تو چه كسي به زيارت ما خواهد آمد ؟



فرمود: مرا و نيز پدر و برادر تو را جز (پاكان و ) صديقان امتم زيارت نخواهند كرد. عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) نقل كرده كه فرمود: روزي حسين بن علي (ع) در دامان پيامبر (ص) بود . ناگاه سر خود را بلند كرد و پرسيد: بابا جان ! كسي كه تو را پس مرگ ، زيارت كند چه پاداشي دارد؟



فرمود: فرزندم ! هر كه پس از مرگم به زيارتم آيد بهشت از آن او خواهد بود و هر كه پس از مرگ پدرت به زيارتش آيد بهشت از آن او خواهد بود و هر كه پس از مرگ برادرت به زيارت او آيد بهشت از آن او خواهد بود و هر كه پس از مرگ تو به زيارتت آيد بهشت از آن او خواهد بود.



در اين قسمت،حوادثي را كه در ارتباط با نهضت عاشورا در شام،مدينه،كوفه،مكه،كربلا و...به ترتيب زماني اتفاق افتاده است،مي آوريم:



15 رجب 60 هجري:



مرگ معاويه در شام و نشستن يزيد به جاي پدر.



28 رجب 60:



رسيدن نامه يزيد به والي مدينه مبني بر بيعت گرفتن از حسين ع وديگران



29 رجب 60:



فرستادن وليد،كسي را سراغ سيد الشهدا و دعوت به آمدن براي بيعت،ديدار امام حسين ع از قبر پيامبر و خدا حافظي،سپس هجرت از مدينه،همراه بااهل بيت و جمعي از بني هاشم



3 شعبان 60:



فرستادن وليد،كسي را سراغ سيد الشهدا و دعوت به آمدن براي بيعت،ديدار امام حسين ع از قبر پيامبر و خداحافظي،سپس هجرت از مدينه،همراه با اهل بيت و جمعي از بني هاشمورود امام حسين ع به مكه و ملاقاتهاي وي با مردم



10 رمضان 60:



رسيدن نامه اي از كوفيان به دست امام،توسط دو نفر از شيعيان كوفه.



15 رمضان 60:



رسيدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن عقيل به كوفه براي بررسي اوضاع



5 شوال 60:



ورود مسلم بن عقيل به كوفه،استقبال مردم از وي و شروع آنان به بيعت.



11 ذي قعده 60:



نامه نوشتن مسلم بن عقيل از كوفه به امام حسين و فراخواني به آمدن به كوفه



8 ذي حجه 60:



خروج مسلم بن عقيل در كوفه با چهار هزار نفر،سپس پراكندگي آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفي شدن در خانه طوعه.تبديل كردن امام حسين ع حج را به عمره در مكه،ايراد خطبه براي مردم و خروج از مكه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و ياران به طرف كوفه.دستگيري هاني،سپس شهادت او.



9 ذي حجه 60:



درگيري مسلم با كوفيان،سپس دستگيري او و شهادتش بر بام دار الاماره كوفه،ديدار امام حسين با فرزدق در بيرون مكه ذي حجه 60:



بر خورد امام حسين ع با حر و سپاه او در منزل شراف



ذي حجه 60:



دريافت مجدد خبر شهادت مسلم بن عقيل و قيس بن مسهر در منزل عذيب الهجانات



2 محرم 61:ورود امام حسين ع به سرزمين كربلا و فرود آمدن در آنجا.



3 محرم 61:ورود عمر سعد به كربلا،همراه چهار هزار نفر از سپاه كوفه و آغازگفتگوي وي با امام براي وادار كردن آن حضرت به بيعت و تسليم شدن.



5 محرم 61:ورود شبث بن ربعي با چهار هزار نفر به سرزمين كربلا.



7 محرم 61:رسيدن دستور از كوفه بر ممانعت سپاه امام از آب،ماموريت پانصدسوار دشمن بر شريعه فرات به فرماندهي عمرو بن حجاج. 9 محرم 61:ورود شمر با چهار هزار نفر به كربلا،همراه با نامه ابن زياد به عمر سعد،مبني بر جنگيدن با حسين ع و كشتن او،و آوردن امان نامه براي حضرت عباس ع و حمله مقدماتي سپاه عمر سعد به اردوگاه امام و مهلت خواهي امام براي نماز و نيايش در شب عاشورا



10 محرم 61:درگيري ياران امام با سپاه كوفه،شهادت امام و اصحاب،غارت خيمه ها،فرستادن سر مطهر امام به كوفه،توسط خولي



11 محرم 61:حركت سپاه عمر سعد و نيز اسراي اهل بيت از كربلا به كوفه،پس ازآنكه عمر سعد بر كشته هاي سپاه خود نماز خواند و آنان را دفن كرد و اهل بيت را برشترها سوار كرده به كوفه برد



1 صفر 61:ورود اسراي اهل بيت ع از كربلا به دمشق



20 صفر:بازگشت اهل بيت ع از سفر شام به مدينه



متن زيارتنامه اي هم كه از سوي ائمه دستور به خواندن آن داده شده به زيارت عاشورشهرت يافته است و خواندن همه وقت و همه روز آن،آثار و بركات زيادي دارداين زيارت را امام باقرع به علقمة بن محمد حضرمي آموخته كه هر گاه خواست از دور وبا اشاره آن امام را زيارت كند،پس از دو ركعت نماز زيارت،چنين بخواند:السلام عليك يا ابا عبد الله،السلام عليك يابن رسول الله... (14) تا آخر،كه در كتب زيارت آمده است.اين زيارت ديد عهد همه روزه پيرو حسين بن علي ع با مولاي خويش است كه همراه بتولي وتبري است و خط فكري و سياسي زائر را در برابر دوستان و دشمنان اسلام واهل بيت،ترسيم مي كند و اعلام همبستگي و سلم و صلح با موافقان راه حسين ع و اعلان جنگ و مبارزه با دشمنان زيارت عاشورولايت خون و برائت شمشير است و تسليم دل و ياري در صحنه است،تا عشق دروني به جهاد بيروني بيانجامد و نفرت قلبي به برائت علي برسد.زيارت عاشورا، منشورتولي وتبري نسبت به جريان حق و باطل در همه جا و همه زمان هاست



تهيه و تنظيم از دوست عزيزمان محمد جواد نيكزاد.



آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است، امّا آزادگي برتر از آزادي است و نوعي حريّت انساني و رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلّت آور و حقارت بار است. تعلّقات و پايبنديهاي انسان به دنيا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسير آزادي روح او، مانع ايجاد ميكند. اسارت در برابر تمنّيات نفساني و علقههاي مادّي،نشانة ضعف ارادة بشري است.



وقتي كمال و ارزش انسان به روح بلند و همّت عالي و خصال نيكوست، خود را به دنيا و شهوات فروختن، نوعي پذيرش حقارت است و خود را ارزان فروختن.



علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد:



اَلا حُرُّ يَدَعُ هذِهِ اللّماظَةَ لِأهْلِها؟ اِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةُ فَلا تبيعُوها اِلاّ بِها.



آيا هيچ آزادهاي نيست كه اين نميخورده (دنيا) را براي اهلش واگذارد؟



يقيناً بهاي وجود شما چيزي جز بهشت نيست، پس خود را جز به بهشت نفروشيد.



آزادي در آن است كه انسان كرامت و شرافت خويش را بشناسد و تن به پستي و ذلّت و حقارت نفس و اسارت دنيا و زير پا نهادن ارشهاي انساني ندهد.



در پيچ و خمها و فراز و نشيبهاي زندگي، گاهي صحنههايي پيش مي آيد كه انسانها به خاطر رسيدن به دنيا يا حفظ آنچه دارند يا تأمين تمنيّات و خواستهها يا چند روز زنده ماندن، هرگونه حقارت و اسارت را ميپذيرند. امّا احرار و آزادگان، گاهي با ايثار جان هم، بهاي آزادگي را مي پردازند و تن به ذلّت نميدهند.



امام حسين ـ عليه السّلام ـ فرمود:



مَوْتٌ في عِزٍّ خَيْرٌ من حياةٍ في ذُلٍّ



مرگ با عزت بهتر از حيات ذليلانه است.



اين نگرش به زندگي، ويژه آزادگان است. نهضت عاشورا جلوة بارزي از آزادگي در مورد امام حسين ـ عليه السّلام ـ و خاندان و ياران شهيد اوست و اگر آزادگي نبود. امام تن به بيعت ميداد و كشته نميشد. وقتي ميخواستند به زور از آن حضرت بيعت به نفع يزيد بگيرند، زير بار نرفت. منطقش اين بود كه:



لا وَ اللهِ لا اُعْطيهم بِيَدي اِعْطاءَ الذّليلِ و لا اُقِرُّ اِقرارَ العبيد



نه به خدا سوگند، نه دست ذلّت به آنان ميدهم و نه چون بردگان تسليم حكومت آنان ميشوم.



صحنة كربلا نيز جلوة ديگري ز اين آزادگي بود كه از ميان دو امر شمشير يا ذلّت، مرگ با افتخار را پذيرفت و به استقبال شمشيرهاي دشمن رفت و فرمود:



اَلا و انَّ الدَّعِيَّ بْنَ الدَّعِيَ قَدْرَ كَزَني بَيْنَ الثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ



بر ما گمان بردگي زور بردهاند



اي مرگ، همتي،! كه نخواهيم اين قيود در نبرد روز عاشورا نيز، هنگام حمله به صفوف دشمن اين رجز را ميخواند:





*



اَلْمَوْتُ اَوْلي مِن رُكُوبِ الُعار وَ الْعارُ اَوْوي مِن دُخُولِ النّارِ

*



وَ الْعارُ اَوْوي مِن دُخُولِ النّارِ وَ الْعارُ اَوْوي مِن دُخُولِ النّارِ



مرگ، بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.



روح آزادگي امام، سبب شد حتي در آن حال كه مجروح بر زمين افتاده بود نسبت به تصميم سپاه دشمن براي حمله به خيمههاي زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگي دعوت كند:



ان لَم يَكُن لَكُمْ دينٌ وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الُمَعادَ فَكُونُوا اَحْراراً في دُنْياكُمْ[6]



گر شما را به جهان بينش و آييني نيست



لااقل مردم آزاده به دنيا باشيد



فرهنگ آزادگي در ياران امام و شهداي كربلا نيز بود. حتّي مسلم بن عقيل پيشاهنگ نهضت حسيني در كوفه نيز، هنگام رويارويي با سپاه ابن زياد رجز زير را ميخواند و ميجنگيد:





*



اَقْسَمْتُ لا اُقتَلُ اِلاّ حُرّاً وَ اِنْ رَأيتُ الْمَوْتَ شَيْئاَ نُكراً

*



وَ اِنْ رَأيتُ الْمَوْتَ شَيْئاَ نُكراً وَ اِنْ رَأيتُ الْمَوْتَ شَيْئاَ نُكراً



هر چند كه مرگ را چيز ناخوشايندي ميبينم. ولي سوگند خوردهام كه جز با آزادگي كشته نشوم. جالب اينجاست كه همين شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقيل، در روز عاشورا هنگام نبرد در ميدان كربلا ميخواند. اين نشاندهندة پيوند فكري و مرامي اين خانواده براساس آزادگي است.



دو شهيد ديگر از طايفة غفار، به نامهاي عبدالله و عبدالرحمان، فرزندان عروه، در رجزي كه در روز عاشورا ميخواندند، مردم را به دفاع از فرزندان آزادگان ميخواندند. و با اين عنوان، از آل پيامبر ياد ميكردند: يا قوم ذودوا عَن بنيِ الأحرار...



مصداق بارز ديگري از اين حريّت و آزادگي. حرّ بن يزيد رياحي بود. آزادگي او سبب شد كه به خاطر دنيا و رياست آن، خود را جهنمي نكند. و بهشت را در ساية شهادت خريدار شود. توبه كرد و از سپاه ابن زياد جدا شد. به حسين ـ عليه السّلام ـ پيوست و صبح عاشورا در نبردي دلاورانه به شهادت رسيد. وقتي حرّ نزد امام حسين ـ عليه السّلام ـ آمد، يكي از اصحاب حضرت، با اشعاري مقام آزادي و حريّت او را ستود:





*



لَنِعْمَ الحُرُّ بَني رِياحٍ وَ حُرٌّ عِنْدِ مُخْتَلَفِ الرِّماحِ

*



وَ حُرٌّ عِنْدِ مُخْتَلَفِ الرِّماحِ وَ حُرٌّ عِنْدِ مُخْتَلَفِ الرِّماحِ



چون به شهادت رسيد، سيّدالشهدا ـ عليه السّلام ـ بر بالين او حضور يافت و او را حرّ و آزاده خطاب كرد و فرمود: همانگونه كه مادرت نام تو را حرّ گذاشته است، آزاده و سعادتمندي، در دنيا و آخرت:



اَنْتَ حُرُّ كَما سَمَّتكَ اُمُّكَ، وَ اَنْتَ حرُّ فِي الدُّنْيا وَ اَنتَ حُرُّ فِي الآخَرة.



اگر آزاديخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهايي از ستم و طاغوتها ميجنگند و الگويشان قهرمانيهاي شهداي كربلاست، در ساية همين درس آزادگي است كه ارمغان عاشورا براي هميشة تاريخ است. انسانهاي آزاده، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونين را بر ميگزينند و فداكارانه جان ميبازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعة خود را آزاد كنند.



عزّت چه به عنوان خصلت فردي يا روحية جمعي به معناي مقهور عوامل بيروني نشدن، شكستناپذيري، صلابت نفس، كرامت و والايي روح انساني و حفظ شخصيّت است. به زمين سفت و سخت و نفوذناپذير، عُزاز گفته ميشود. آنان كه از عزّت برخوردارند، تن به پستي و دنائت نميدهند، كارهاي زشت و حقير نميكنند، و براي حفظ كرامت خود و دودمان خويش، گاهي جان ميبازند.



ستمپذيري و تحمّل سلطة باطل و سكوت در برابر تعدّي و زير بار مِنّت دونان رفتن و تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از كافران و فاجران، همه و همه از ذلّت نفس و زبوني و حقارت روح سرچشمه ميگيرد.



خداوند عزيز است و عزّت را براي خود و پيامبر و صاحبان ايمان قرار داده است.



در احاديث متعدّد، از ذلّت و خواري نكوهش شده و به يك مسلمان ومؤمن حق ندادهاند كه خود را به پستي و فرومايگي و ذلّت بيفكند. به فرمودة امام صادق ـ عليه السّلام ـ :



اِنَّ الله فَوَّضَ اِلَي المؤمنِ امرَهُ كلَّهُ و لم يُفَوِّضْ اِليه انْ يكونَ ذليلاً...



خداوند همة كارهاي مؤمن را به خودش واگذاشته، ولي اينكه ذليل باشد، به او واگذار نكرده.



چرا كه خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مؤمنان است. مؤمن عزيز است، نه ذليل. مؤمن سرختتر از كوه است. كوه را كلنگ و تيشه ميتوان كند ولي از دين مؤمن نميتوان چيزي جدا كرد.



عزت يك مؤمن در آن است كه چشم طمع به مال ديگري نداشته باشد و مناعت طبع داشته و منّت ديگران را نكشد. حتي در فقه، يكي از موارد جواز تيمّم با وجود آب، آنجاست كه اگر انسان بخواهد از كسي آب بگيرد، همراه با منّت و ذلّت و خواري باشد. در اينگونه موارد نمازگزار ميتواند تيمّم بگيرد ولي ذلّت آب طلبيدن از ديگري را تحمّل نكند.



دودمان بني اميه ميخواستند ذلّت بيعت با خويش را بر آل محمد تحميل كنند و به زور هم شده، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان يزيد كنند و اين چيزي نشدني بود و آلالله زير بار آن نرفتند، هر چند به قيمت شهادت و اسارت.





*



از آستان همت ما ذلت است دور بر ما گمان بردگي زور بردهاند اي مرگ! همتي كه نخواهيم اين قيود

*



و اندر كنام غيرت ما نيستش ورود اي مرگ! همتي كه نخواهيم اين قيود اي مرگ! همتي كه نخواهيم اين قيود



وقتي والي مدينه، بيعت يزيد را با امام حسين ـ عليه السّلام ـ مطرح كرد، حضرت با ذليلانه شمردن آن، آن را نفي كرد و ضمن بر شمردن زشتيها و آلودگيهاي يزيد، فرمود: كسي همچون من، با شخصي چون او بيعت نميكند! فَمِثْلي لا يُبايِعُ مِثْلَهُ[4] در جاي ديگر با ردّ پيشنهاد تسليم شدن فرمود:



لا اُعْطيكُمْ بِيَدي اِعْطاءَ الذَّليل



همچون ذليلان دست بيعت با شما نخواهم داد.



صبح عاشورا در طليعة نبرد، ضمن سخناني فرمود:



به خدا قسم آنچه از من ميخواهند (تسليم شدن) نخواهم پذيرفت، تا اينكه خدا را آغشته به خون خويش ديدار كنم.



در خطابة پرشور ديگري در كربلا، خطاب به سپاه كوفه، در ردّ درخواست ابن زياد، مبني بر تسليم شدن و بيعت، فرمود:



ابن زياد، مرا ميان كشته شدن و ذلّت مخيّر قرار داده، هيهات كه من جانب ذلّت را بگيرم. اين را خدا و رسول و دامانهاي پاك عترت و جانهاي غيرتمند و با عزّت نميپذيرند. هرگز اطاعت از فرومايگان را بر شهادت كريمانه ترجيح نخواهيم داد.



امام حسين ـ عليه السّلام ـ ، مرگ با عزّت را بهتر از زندگي با ذلّت ميدانست. اين سخن اوست كه: مَوْتُ في عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ في ذُلٍّ و همين مفهوم را در رجزخواني خود روز عاشورا در ميدان جنگ بر زبان ميآورد كه، مرگ، بهتر از ننگ است، اَلْمَوْتُ اَوْلي مِنْ رُكُوبِ الْعارِ.



در مورد ديگر، پس از برخورد با سپاه حرّ، در شعري كه با مطلع سَأَمْضي وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَي الْفَتي خواند، در آخر آن فرمود: كفي بكَ ذُلّاً اَنْ تَعيشَ مُرَغَّم كه زندگي تحت فشار ديگران را ذلتبار خواند و سپس افزود:



من از مرگ، باكي ندارم. مرگ، راحتترين راه براي رسيدن به عزّت است. مرگ در راه عزّت، زندگي جاودانه است و زندگاني ذلتبار، مرگ بيحيات است. مرا از مرگ ميترساني؟ چه گمان باطلي! همّتم بالاتر از اين است كه از ترس مرگ، ظلم را تحمّل كنم. بيش از اين نميتوانيد كه مرا بكشيد. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولي شما با كشتنم نميتوانيد شكوه و عزّت و شرف مرا از بين ببريد. چه هراسي از مرگ؟



اين روحية عزّتمند، در فرزندان و برادران و يارانش نيز بود. ردّ كردن اماننامة ابن زياد، از سوي عباس بن علي و برادرش نمونة آن بود. اگر امان او را ميپذيرفتند، ممكن بود جان سالم به در برند، ولي عمري ذلّت رها كردن امام و منّت اماننامة عبيدالله بن زياد را همراه داشتند. عزّتشان نپذيرفتن امان بود، آن هم با شديدترين و صريحترين وضع ممكن: مرگت باد اي شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. اي دشمن خدا، ميگويي كه گردن به اطاعت طغيان و ستم بنهيم و از ياري برادرمان حسين ـ عليه السّلام ـ دست برداريم؟



علي اكبر ـ عليه السّلام ـ نيز همين روحيه را داشت. در رجزي كه در ميدان نبرد ميخواند، ضمن معرّفي خود و يادآوري پيوندش با پيامبر خدا، از حكومت ناپاكزاده بر مسلمانان انتقاد كرد و فرمود: به خدا سوگند، چنين كسي حاكم ما نخواهد بود: تَاللهِ لا يَحْكُمُ فينا ابْنُ الدَّعِيَّ و تن سپردن به حكومت آنان را ننگ براي عترت رسول خدا دانست.



خاندان حضرت سيدالشهداء ـ عليه السّلام ـ نيز، عزّت آل الله را پس از عاشورا، هرچند در قالب اسارت، حفظ كردند و كمترين حرف يا عكسالعمل يا موضعگيري كه نشان دهندة ذلت خواري آن دودمان باشد. از خود نشان ندادند. خطبههاي امام سجاد ـ عليه السّلام ـ و حضرت زينب و سكينه و... همه شاهدي بر عزّت آنان بود. حضرت زينب سخنان تحقيرآميز ابن زياد را در كوفه، با عزت و سربلندي پاسخي دندانشكن داد. و گستاخيهاي يزيد، در كاخ شام را نيز بيجواب نگذاشت و در خطبة بليغي كه در كاخ يزيد خواند، او را به محاكمه كشيد و با گفتن اين سخن كه اي يزيد، خيالكردهاي با اسير كردن ما و به اين سوي و آن سوي كشيدنمان خفيف و خوار ميشويم و تو كرامت و عزّت مييابي؟... به خدا سوگند، نه ياد ما محو ميشود و وحي ما ميميرد و نه ننگ اين جنايت از دامان تو زدوده خواهد شد... به يزيد و حكومت او فهماند كه در ذليلترين و رسواترين حالتند و جنايتهاشان از شُكُوه و عزّت و كرامت خاندان وحي نكاسته است.



عزت و سربلندي از صفات انسانهاي بزرگ، با شخصيت و آزاده است و خواري از رذايل اخلاقي و صفات ناپسند انساني به شمار مي آيد.



تعاليم اسلام همگي در جهت عزت بخشيدن به انسان و رهايي ساختن وي از دل بستن به اموري است كه با مقام شامخ انسانيت سازگارنيست. اسلام انسان را از عبادت، خشوع و هرگونه سرسپردگي به معبودهاي دروغين كه با عزت انسان سازگار نيست. رهانيده است و از او مي خواهد جز در مقابل خدا در برابر هيچ كس سرتسليم فرودنياورد و فقط خداوند در نظر او بزرگ و با عظمت باشد.



هرچند همه رهبران الهي از همه صفات كمال به طور كامل برخوردارند و در همه ابعاد كاملند ولي اختلاف موقعيتها سبب شدتا يكي از ابعاد شخصيت انساني در هريك از آن بزرگواران به طوركامل تجلي يابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفت مطرح گردد. براي مثال زمينه بروز شجاعت در حضرت علي(ع)بيش از سايرامامان(عليهم السلام )به وجود آمد. بدين سبب، آن امام(ع)مظهركامل اين صفت به شمار مي آيد. زمينه بروز عزت، سربلندي و آزادگي در امام حسين(ع)بيش از ديگر امامان(عليهم السلام) بروز كرد، به گونه اي كه آن حضرت سرور آزادگان جهان لقب گرفته است. آن حضرت حتي در دشوارترين موقعيتها حاضر نشد در مقابل دشمن سرتسليم فرودآورد و براي حفظ جان خويش كمترين نرمشي كه برخاسته از ذلت باشد. نشان دهد. حماسه عاشورا سراسر آزادي،آزادگي، عزت، مردانگي و سربلندي است.



اعمال و سخنان سالار شهيدان(ع)سرمشق تمامي آزادگان جهان درهمه زمانهاست. آن حضرت مي فرمايد: من مرگ(در راه خدا)را جزشهادت و زندگي با ستمگران را جز ذلت و فرومايگي نمي دانم. ونيز مي فرمايد: مردن با عزت و شرافت از زندگي با ذلت بهتراست.



سرورآزادگان جهان در پاسخ گروهي كه او را از رفتن به كربلانهي مي كردند، اين اشعار را خواند:



من به كربلا خواهم رفت، مرگ برجوانمرد ننگ نيست...



يكي از رجزهاي آن امام در عاشورا چنين است: مرگ بهتر ازننگ و عار است و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...



وقتي شب تاسوعا براي آخرين بار تسليم و بيعت يا جنگ و شهادت به او عرضه شد، پاسخ داد: به خدا سوگند نه هرگز دست ذلت به شما مي دهم و نه مثل بردگان فرار مي كنم. و نيز در روز عاشورافرمود: زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن يكي از دوكار مجبور كرده، شمشير و كشته شدن يا ذلت، ذلت از ما خانواده بسيار دور است. خداوند و پيامبرش(ص) و مومنان و دامنهاي پاكي كه در آن ها پرورش يافته ايم، آن را براي ما نمي پسندند.



آن حضرت در واپسين لحظات زندگي انسانها را به آزادگي دعوت كرد و فرمود: اگر دين نداريد و از معاد نمي ترسيد، در دنياي خود آزادمرد و جوانمرد باشيد.



راز استمدادها



نظري هرچند سطحي و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به اين باور مي رساند كه سراسر وجود امام حسين(ع)عزت، شرافت، مردانگي وآزادگي است.



با اين حال، نكاتي در تاريخ كربلا به چشم مي خورد كه در ظاهرممكن است با عزت و شرافت انساني سازگار ننمايد. اين اعمال عبارت است از:



1- تقاضاي كمك از اشخاص گوناگون، نظير خواست كمك ازعبيدالله بن الحرالجعفي با كيفيت مخصوص. پس از امتناع عبيدالله از پاسخ به دعوت امام(ع)و نيامدن به حضور وي، آن حضرت شخصا به خيمه او رفت و به ياري دعوتش كرد. در اين ملاقات امام حسين(ع)براي تحريك احساسات عبيدالله كودكان خود را نيز همراه برد.



2- تكرار تقاضاي كمك در روزعاشورا با جمله هل من ناصرينصرني و هل من معين يعينني و جملاتي به اين مضمون.



3- استفاده از هروسيله ممكن در روزعاشورا براي تحريك احساسات سپاه عمربن سعد و اندرز دادن آنان و در خواست مكرر براي آزاد گذاشتن آن حضرت.



4- درخواست آب از دشمن.



برخي از بزرگان، به دليل سازگار ندانستن اين كار با روح عزت و شرافت، اصل آن را انكار فرموده اند ولي به نظر مي رسد اين امرتحقق يافته است. هلال بن نافع گويد: من در ميان ياران عمربن سعد ايستاده بودم كه شخصي نزد عمربن سعد آمد و گفت: بشارت باد به تو اي امير! شمر(ملعون)امام حسين(ع)را شهيد كرد.



هلال گويد: از ميان دو لشكر بيرون رفتم تا ببينم چه خبر است. وقتي بالاي سرآن حضرت رسيدم، مشاهده كردم امام(ع)با مرگ دست وپنجه نرم مي كند. به خدا سوگند، تا آن زمان كشته اي آغشته به خون زيباتر و نوراني تر از او نديده بودم. نور چهره، زيبايي و هيبتش مرا از پرداختن به فكر كشته شدنش باز داشت و در همان حال، آن حضرت درخواست آب مي كرد... .



پس از اين كه همه ياران و اصحاب امام حسين(ع)در روز عاشورابه شهادت رسيدند، امام(ع)به عمربن سعد ملعون فرمود: يكي ازاين سه پيشنهاد را در باره من بپذير! ابن سعد پرسيد:



چيست؟امام حسين(ع)فرمود: مرا آزادگذاري تا به مدينه،حرم جدم رسول خدا(ص)، باز گردم.



ابن سعد: اين خواسته غير قابل قبول است.



امام حسين(ع): شربت آبي به من بياشامان، جگرم از تشنگي خشكيده است.



عمربن سعد: اين نيز غير ممكن است.



امام حسين(ع): اگر راهي جز كشتن من نيست، پس تك تك با من مبارزه كنيد.



و نيز عبدالحميد گويد: در همان حال كه امام حسين درروزعاشورا در ميدان جنگ ايستاده بود، احساسات و عواطف دشمن رابرمي انگيخت تا شربتي آب به او دهند و مي فرمود: آيا كسي هست كه به آل رسول(ص)رحم و عطوفت و مهرباني كند؟...



در پاسخ بايد گفت: پيشوايان معصوم:به دو دليل به چنين كارهايي اقدام مي كنند:



الف)اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه برگمراهان ومنحرفان.



خداوند متعال پيامبران را براي راهنمايي بشر فرستاد تا افرادمستعد و حقجو از راهنمايي آنان بهره برده، به خوشبختي نايل آيند و راه هرگونه عذرتراشي و بهانه جويي بر گمراهان بسته شود. قرآن كريم در باره پيروزي مسلمانان در جنگ بدر مي فرمايد: (شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتيد.)تا خدا كاري را كردني بود، به انجام رساند تا آن كه هركه هلاك مي شود با حجتي روشن هلاك شود و آن كه(به هدايت)زنده مي ماند، به حجتي روشن زنده بماند وهر آينه خدا شنوا و دانا است.



ب)نكته ديگر در حل اين مشكل، اين است كه كمالات انساني هيچ گونه منافاتي با يكديگر ندارند و همه قابل جمعند. برخورداري ازيك كمال انساني به گونه اي نيست كه سبب از بين رفتن ديگر كمالات گردد. اگر وجود يكي از فضايل در انسان به حدي رسيد كه كمال ديگري را از بين برد، آن صفت از كمال بودن خارج شده است و ديگرنمي توان آن را از فضايل انساني به شمار آورد. براي مثال اگرعزت نفس سبب از بين رفتن تواضع و فروتني در انسان گردد، آن صفت ديگر عزت نفس نيست بلكه غرور، تكبر و خودخواهي است. از اين رو،عمل به تعهدات انساني، وفاي به عهد و پيمان و... را نبايد دليل برذلت و ترس و زبوني دانست. همان گونه كه پيامبراكرم(ص)در عمل به پيمان صلح حديبيه مسلمانان پناهنده را به مشركان تحويل مي داد و امام حسن مجتبي(ع)به خاطر عمل به مفاد صلح با معاويه حركت مسلحانه نكرد.



باتوجه به مطلب فوق، بايد گفت: پيشوايان معصوم(عليهم السلام)در عين برخورداري از عزت و شرافت از رحمت، عطوفت،مهرباني و خيرخواهي نيز در حد اعلا برخوردار بودند. براساس جمله: يامن سبقت رحمته غضبه هدايت الهي مبتني بر رحمت،عطوفت، مهرباني و خيرخواهي است خشونت خلاف اصل است و حالت استثنايي دارد. دستور به آغاز هركار با نام خداوند رحمن ورحيم دليل بردرستي اين مطلب است. پيشوايان معصوم(عليهم السلام)نهايت تلاش خود را براي هدايت گمراهان به كار مي گرفتند ودر اين راه از هيچ كوششي فروگذار نمي كردند. آنان در برخورد باگمراهان چنان رفتار مي كردند كه تا حد امكان آنان را جذب كنند واز هرگونه برخورد تند و خشن كه ممكن بود حسي لجاجت و انتقام آنان را تحريك كند و به واكنش منفي انجامد. دوري مي كردند. برخورد پيامبر بزرگوار اسلام(ص)و امامان معصوم(عليهم السلام)بامخالفان بسان برخورد پدري دلسوز و مهربان با فرزند سركش وبريده از خانواده است كه هرچه فرزند بيشتر طغيان و سركشي كند،پدر بيشتر نرمش نشان مي دهد تا مبادا برخورد تند او فرزند رافراري داده، به دامن دشمنان و شيادان بيندازد. اين گونه رمش برخاسته از رحمت، عطوفت، مهرباني و خيرخواهي به ظاهر بدون توجه به فلسفه آن خلاف عزت و شرافت مي نمايد ولي با توجه به فلسفه آن، دليل بربزرگي، عظمت و... پيشوايان معصوم(عليهم السلام)است و با شرافت و عزت آن بزرگواران هيچ گونه منافاتي ندارد.



چنين برخوردي كه كسي با دشمن خود تا اين حد خيرخواهي، محبت و عطوفت داشته باشد. از توان و قدرت انسانهاي عادي خارج است واز معجزات امامان(عليهم السلام )به شمار مي آيد.



با روشن شدن مطلب فوق، در مي يابيم تمام اعمال و سخنان امام حسين(ع) كه ممكن است برخي آنها را با عزت و رافت سازگارندانند. از روح مهرباني، عطوفت، خيرخواه و مشتاق هدايت مردم آن حضرت است. امام حسين(ع)حتي براي نجات دشمنان خود كه كمربه قتلش بسته بودند. نهايت تلاش خود را به كار بست.



اگر سالار شهيدان از اشخاصي مانند عبيدالله بن حر تقاضاي كمك كرد، براي ترس از شهادت و كشته شدن نبود زيرا حضرت نيك مي دانست كمك اين افراد نمي تواند سرنوشت حادثه كربلا را تغييردهد. اين ياري جويي به خاطر اين بود كه مردم با كمك به وي وشهادت در ركاب حضرتش به سعادت ابدي نايل گردند.



اگر سرور آزادگان در روزعاشورا به طور مكرر جمله آياكسي هست مرا ياري كند؟ را تكرار كرد و به موعظه لشكر عمربن سعدپرداخت و از هر وسيله ممكن براي تحريك احساسات آنان استفاده كرد، همه به اين دليل بود كه بتواند تعدادي از يزيديان را ازگمراهي نجات داده، وارد بهشت با صفاي حسيني كند.



گواه درستي اين سخن، آن است كه امام(ع)از كساني كه حاضر به ياري اش نمي شدند، تقاضا مي كرد كربلا را ترك گويند و دست كم به سپاه دشمن نپيوندند تا به گناه شركت در قتل امام(ع)يا ترك ياري وي آلوده نگشته، به شقاوت ابدي گرفتار نيايند.



اين كه امام حسين(ع)در شب عاشورا بيعت را از يارانش برداشت وآنان را آزاد گذاشت تا به ميل خود راهشان را انتخاب كنند، يكي از اسرارش اين است كه به ياران خود بگويد: من به شما نيازندارم و در هرحال كشته خواهم شد. اين شما هستيد كه بايد بين سعادت جاوداني و شقاوت ابدي يكي را انتخاب كنيد.



بنابرآنچه گفته شد، نداي هل من ناصرينصرني امام حسين(ع)،به ظاهر درخواست كمك و تقاضاي ياري از ديگران و در باطن تقاضاي ياري رساندن و كمك كردن به انسانهاي ناتوان و درمانده از رسيدن به كمال و سعادت. معناي واقعي آن چنين است: آيا كسي هست من ياري اش كرده، به سعادت رسانم؟ آيا كسي هست دستش را گرفته، ازورطه هلاكت نجاتش دهم؟ آيا كسي هست او را از ظلمت يزيدي خارج كرده، به نور حسيني وارد كنم؟همان گونه كه خداوند در اين آيه: اگر مرا ياري كنيد، شمارا ياري مي كنم. درظاهر از بندگان خود تقاضاي كمك مي كند، ولي باتوجه به اين كه خداوند غني مطلق است و به كسي نياز ندارد، درواقع دعوت براي ياري بندگان و نجات آنهاست.



بنابر آنچه گذشت، مشكل درخواست آب از جانب امام حسين(ع)نيزحل مي شود. امام حسين(ع)مي خواست با تحريك احساسات و به رحم آوردن دشمن، آنان را به خود جذب كرده، به سعادت رساند زيرابسيار اتفاق افتاده كساني به خاطر خدمتي ناچيز به امام(ع)موفق به توبه شدند. مگر نه اين است كه حر به خاطر ادب و احترام به امام حسين(ع)موفق به توبه شد. امام(ع)با در خواست آب مي خواست زمينه توبه و بازگشت را در افراد قابل فراهم سازد.