بازگشت

بيداري خفتگان


از جمله آثار و بركات ديگري كه قيام و شهادت سيدالشهدا (ع) در بعد سياسي - اجتماعي داشت، بيدار شدن خفتگان و انتقال روح مبازره جويي بر عليه ظلم و ستم بوده و هست.



براي تنوير ذهن و تصوير مطلب، لازم است به طور اجمال اشاره اي به وضعيت جامعه اسلامي آن دوران داشته باشيم . مردم آن زمان به چند دسته تقسيم مي شوند:



دسته اول:



كه قسمت عمده مردم را تشكيل مي داد، كساني بودند كه در مقابل فساد معاويه ، اراده خود را از دست داده بودند و به پستي و خواري ناشي از فساد كه پيرامون خلافت اسلامي را فرا گرفته بود تن در داده بودند.



دسته دوم :



كساني بودند كه منافع خصوصي خود را بر رسالت و امامت ترجيح مي دادند. اين دسته بر خلاف دسته اول فارغ از ظلم و انحراف بني اميه بودند و آن را احساس نمي كردند.



دسته سوم :



ساده لوحاني كه فريب فرمانروايان بني اميه را خورده بودند. و اگر نبود قيام و مقاومت امام حسين و اصحاب راستين پيامبر به رهبري اهل بيت (ع) ، ساده لوحان بسياري فريب خورده و مي گفتند كه اگر اين دستگاه سلطنتي و كارهاي آن قانوني نبود، صحابه رسول خدا (ص) خاموش نمي نشستند.



دسته چهارم:



كساني بودند كه مي پنداشت امام حسن (ع) خلافت را به معاويه واگذار كرده و با وي به خاطر اوضاع و احوال پيچيده زمان سازش نموده است ! زيرا اگر چه براي مردم كوفه و عراق كه از نزديك در جريان بودند، ماجراي صلح تحميلي آشكار بود؛ اما مسلماناني كه در گوشه و كنار جهان اسلامي آن روزگار پراكنده بودند - مانند مردم خراسان - و از دور دستي بر آتش داشتند از ابعاد مسئله بي خبر بودند از اين رو امام حسين (ع) با قيام خونين خود ثابت كرد كه صلح برادرش به معناي كناره گيري از رسالت اهل بيت (ع) نيست.



گذشته از اين چهار دسته كه در واقع جملگي در خواب خرگوشي مشترك بودند، دو دسته ديگر يعني پيروان بني اميه و ياران حقيقي امام حسين (ع) نيز وجود داشتند . زيرا اگر چه اصحاب سيدالشهداء بسيار اندك بودند ولي قابل ذكر است كه برخي از شيعيان و علاقه مندان امام در ساير ايالتهاي اسلامي بودند و پس از اطلاع يافتن از دعوت حضرت، خواستند به او لبيك گويند ولي مركز كوفه تحت كنترل شديد نظاميان عبيدالله بن زياد بود و به هيچ وجه نمي گذاشتند كسي از آن خارج يا به آن وارد شود، و بسياري از مسلمانان نيز در مناطق دور دست از اين فاجعه به كلي بي خبر بودند كه حساب آنها با سايرين جدا است .



با توجه به آنچه به طور اجمالي بيان شد، معلوم مي گردد كه مردم كوفه تا چه حدي در خواب خرگوشي فرو رفته بودند . كه تمام فريادهاي امام و يارانش را نشنيده گرفته و آسايش و رفاه طلبي ، آنان را از هر نوع كمكي در راه نجات اسلام از انحراف باز مي داشت .



در آن شرايط ، انقلاب خونين سيدالشهدا (ع) تمام معادلات سياسي دشمنان را بر هم زد و اوضاع اجتماعي آن زمان را دگرگون ساخت . جانفشاني شخصيت منحصر به فردي چون امام حسين (ع) كه از نخبگان و برگزيدگان و پيشواي علي الاطلاق مسلمانان بود و با فضيلت ترين و نزديكترين آنها به پيامبر اسلام (ص) بود از طرفي خدايي بودن حركت مصلحانه سيدالشهدا (ع) و گذشتن از همه هستي خود از طرف ديگر، و عمق فاجعه و مظلوميت آن امام عزيز از ناحيه سوم باعث گرديد زنگ بيدار باش، خواب سنگين مردم را بر هم زند و مردگان را احيا كند، و درخت اسلام را كه به پژمردگي روي آورده بود، با خون خود آبياري كند و آنچنان طراوت و شادابي بخشد كه تا ابد سر سبز و خرم باقي ماند.



در آن عصر قحطي حق جويان و حق مداران ، كه ظلم و شرك و فساد، در پناه سرنيزه و كشتار، حكومت مي كرد و سكوت بود و سكون ! حسين تازيانه فرياد بلند كرد و بر پيكر خفته ، بلكه مرده امت فرود آورد و چنان شور و حركتي آفريد كه آن مردم را بيدار بلكه زنده نمود، و با اين بيداري از آنها پاسداري از انقلاب محمد (ص) و عدل علي و صبر حسن (ع) ، و معناي قرآن و رسالت اسلام و خون خويش را طلب نمود.



خون امام حسين (ع) همانند آب حياتي بود كه در كالبدهاي مرده و خشك و مأيوس جريان پيدا كرد و منشأ قيامهاي بسياري شد . و براستي مي توان گفت كه عصر عاشورا پايان نهضت امام حسين (ع) نبود بلكه آغاز حركت و اول بيداري ملت اسلام خصوصاً شيعيان بود.



«فليپ حتي» در كتاب تاريخ عرب مي نويسد: «فاجعه كربلا، سبب جان گرفتن و بالندگي شيعه و افزايش هواداران آن مكتب گرديد. به طوري كه مي توان ادعا كرد كه آغاز حركت شيعه و ابتداي ظهور آن، روز دهم محرم بود».(14)



و «گيبون» مورخ مشهور گويد: «در طي قرون آينده بشريت و در سرزمين هاي مختلف ، شرح صحنه حزن آور مرگ حسين (ع) موجب بيداري قلب خونسردترين قاريان و خوانندگان خواهد شد». (15)





*



بر لوح فتحنامه او شد شكست او مرد حق از شكسته شد هم مظفر است

*



مرد حق از شكسته شد هم مظفر است

پاورقي

14. درسى كه حسين (ع ) به انسانها آموخت , شهيد هاشمى نژاد, ص 448



15. همان مأخذ.