بازگشت

فلسفه نهضت امام حسين و انگيزه هاي جهاد در كلام و نگاه حضرت


عزادار در اين راه پيرو امام و مولاي خويش حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام است كه ضرورت جهاد و جايگاه آن در انديشه اسلامي و انگيزه خود از نهضت مقدسش را چنين بيان مي فرمايند:

1- حضرت در مني در جمع صدها نفر از بزرگان و اصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله چنين فرمودند: «شگفتا! و چرا در شگفت نباشم كه ديار


اسلامي در اختيار فريبكاري نابكار و ماليات بگيري ستمگر و فرمانرواي بي رحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما كشمكش داريم، حاكم است و در آنچه اختلاف داريم داوري مي كند.

خدايا! تو مي داني كه آنچه از ما سرزد، براي رقابت در فرمانروايي و نيز دسترسي به مال بي ارزش دنيا نبود، بلكه از آن روست كه نشانه هاي آيين تو را بنمايانيم و سروسامان بخشي را در سرزمينهايت آشكار سازيم تا بندگان ستمديده تو آسوده گردند و به فرايض و سنن و احكام تو عمل كنند. و شما (اي مردم!) اگر ما را (در اين راه مقدس) ياري نرسانيد و در خدمت ما نباشيد، ستمگران (بيش از پيش) بر شما نيرو گيرند و در خاموش كردن نور پيامبر شما بكوشند. خدا ما را بس است و بر او توكل داريم و به سوي او بازگرديم و سرانجام به سوي او است» [1] .

2- در پاسخ به دلسوزي ها و خيرخواهي هاي بردارش محمد بن حنفيه فرمودند: «برادرم! به خدا سوگند اگر در دنيا هيچ پناهي نداشته باشم باز هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد. كه رسول خدا صلي الله عليه و آله - درباره او - فرمودند: خدايا! يزيد را بركت و خير مده!» [2] سپس وصيت نامه اي نوشت و به دست برادرش داد و در آن چنين مرقوم فرمودند: «من از روي هوس و سركشي و تبهكاري و ستمگري قيام نكردم، تنها به انگيزه سامان بخشي در امت جدم برخاستم، مي خواهم به نيكيها فرمان دهم و از بديها بازدارم و روش جد خود و پدرم علي ابن ابي طالب عليهماالسلام را دنبال كنم.


هر كس دعوت مرا از آن رو كه حق است، پذيرفت، خدا به حق نزديكتر است - و پاداشش با او است - و هر كس دعوت مرا نپذيرفت، صبر مي كنم تا خدا ميان من و اين مردم به حق داوري كند كه او بهترين داوران است» [3] .

3- حضرت در چند نوبت خطاب به حر و لشكر او چنين فرمودند: «كار ما به اينجا كشيده است كه مي بينيد. چهره ي دنيا دگرگون و ناسازگار شده، نيكي اش پشت كرده، با شتاب درگذر است و از آن جز اندكي همچون ته مانده ظروف بيش نمانده است كه آن نيز زندگي پستي است همچون چراگاهي سخت و پرخطر. آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي كنند و از باطل بازنمي دارند؟! در چنين شرايطي مؤمنان را بايسته است كه خواهان ديدار خدا - و شيفته شهادت - باشند كه من چنين مرگي را جز - سعادت و - شهادت و زندگي در كنار ظالمان را جز ننگ و خواري نمي بينم» [4] و «حقا كه مردم بندگان دنيايند و دين ناچيزي بي جان بر زبانشان است كه بر گردش تا آنجا حلقه مي زنند كه دنيايشان در فراخ باشد و هر گاه با بلا آزموده شوند دينداران اندك گردند» [5] و نيز چنين فرمودند: «اما بعد. هان اي مردم! اگر از خدا بترسيد و حق را از آن صاحبانش بدانيد اين نزد خدا پسنديده تر است. ما خاندان (پيامبر صلي الله عليه و آله) به امامت جهان اسلام از اين مدعيان دروغين كه با ستم و تجاوز در ميان شما رفتار مي كنند سزاوارتريم. اگر از ما ناخرسنديد و حق را نمي شناسيد و رأي شما جز آن است كه در نوشته هاي خود آورده ايد و فرستاده ها مي گفتند، برمي گردم». [6] .


و نيز فرمودند: «من آن نيستم كه از مرگ بترسم، هر مرگي در راه رسيدن به عزت و احياي حق چه آسان است، مرگ در راه عزت اسلام جز زندگي جاويد نيست و زندگي با ذلت جز مرگي كه از زندگي تهي است نخواهد بود.

آيا از مرگ بيم مي دهي؟! هيهات كه نشانت نگرفت و پندارت ناكام ماند. من آن نيستم كه از مرگ بهراسم. روحم برتر و همتم والاتر از آن است كه از بيم مرگ به زير بار ستم روم. آيا شما به بيشتر از كشتن من توان داريد؟! خوشا به مرگ در راه خدا، شما نمي توانيد مجد و عزت و شرف مرا نابود كنيد. پس مرا از كشته شدن چه باك! [7] و نيز فرمودند: «هر كه فرمانروايي ستمگر را ببيند كه حرام هاي خدا را حلال مي شمرد، پيمان خدا را مي شكند، با سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله مخالفت كرده در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مي كند و او با كردار و گفتار خود بر او نشورد، بر خدا است كه او را در جايگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر درآورد.

بدانيد اينان به پيروي شيطان چسبيده اطاعت خداي رحمان را ترك گفته، تباهيها را آشكار ساخته، حدود خداوندي را تعطيل كرده، بيت المال را در انحصار خود درآورده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساخته اند و من از هر كس ديگر سزاوارترم كه بر اينان شوريده در برابرشان بايستم.

نامه هاي شما به دستم رسيد و فرستاده هاي شما (پي درپي) درآمدند كه شما با بيعت خود مرا به دشمن نسپرده رهايم نمي كنيد. اگر بر بيعت خود بمانيد به رشد (و كمال) خود مي رسيد. اكنون من حسين بن علي فرزند دخت


رسول خدا صلي الله عليه و آله، خودم با شمايم و خاندانم با شماست من الگو براي شما هستم». [8] .

4 - در مناجاتي كه در آخرين لحظات حيات مباركشان با حق تعالي داشتند چنين مي گويد: «معبودا! سرورا! دوست دارم در راه فرمانبري و محبت تو هفتاد هزار بار كشته و زنده مي شدم؛ مخصوصا كه در كشته شدنم ياري دين و احياي امر و حفظ ناموس شريعت تو نهفته باشد و (الها!) پس از كشته شدن اين دوستان و جوانان آل محمد صلي الله عليه و آله ديگر از زندگي خسته ام». [9] .

5- امام حسين عليه السلام به مقام و منزلتي كه خداوند براي او و خاندانش عليهم السلام در نظر گرفته بود يعني جانشيني رسول الله صلي الله عليه و آله و حكومت بر مردم توجه بسيار داشت و از ميان رفتن اين مقام را كه برابر با مهجوريت و حذف دستورات اسلام است، بزرگترين مصيبت مي ديد و به همين دليل وقتي كه معاويه مرد، وليد حاكم مدينه به سراغ امام حسين عليه السلام فرستاد تا از حضرت براي يزيد بگيرد، حضرت در جواب سؤال ابن زبير كه گفت: «اگر تو را به بيعت با يزيد فراخوانند چه خواهي كرد»؟ فرمودند: «من هرگز با او بيعت نخواهم كرد، زيرا پس از برادرم حسن عليه السلام امر (ولايت) با من است، معاويه كار خود را كرد. او براي برادرم سوگند ياد كرد كه پس از خود خلافت را در هيچ يك از فرزندان خود قرار ندهد و آن را اگر من زنده بودم به من واگذارد اكنون او


از دنيا رفت و به سوگند خود وفا نكرد، به خدا سوگند براي ما حادثه اي رخ داده كه با آن هيچ آرامشي نداريم. ابوبكر! ببين، آيا من با يزيد بيعت كنم، با اينكه او مردي فاسق است كه آشكارا گناه مي كند و شراب مي خورد و با سگان و يوزپلنگان بازي مي كند و بازماندگان آل رسول را دشمن مي دارد، نه به خدا سوگند هرگز چنين نخواهد شد» [10] .

6 - حضرت خطاب به حاكم مدينه چنين فرمودند:

«جناب امير! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و موضع رفت و آمد فرشتگان و محل رحمت خداونديم و خدا به ما آغاز فرمود و به ما نيز ختم كرد، يزيد مردي است تبهكار، مي آشام و كشنده انسان هاي محترم (و پاك)، كه آشكارا گناه مي كند، و مثل من با چون اويي بيعت نخواهد كرد، لكن ما صبح مي كنيم و شما نيز صبح مي كنيد، ما انتظار مي كشيم و شما نيز انتظار مي كشيد تا (ببينيم) كدام يك به جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله به بيعت سزاوارتريم؟!» [11] و نيز خطاب به او فرمودند: «خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است. چگونه با خانداني بيعت كنم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي آنان چنين فرموده است؟!» [12] .

7- حضرت در جواب مروان بن حكم كه او را به بيعت با يزيد فرامي خواند چنين فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون، بنابراين بايد با اسلام خداحافظي كرد كه امت اسلامي به فرمانروايي چون يزيد گرفتار آمده است». [13] و


نيز فرمود «از من دور شو اي دشمن خدا! ما خاندان رسول خداييم و حق در ماست و زبان ما به حق گوياست». از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم فرمودند: خلافت بر دودمان ابوسفيان و طلقاء و فرزندان طلقاء حرام است. اگر معاويه را بر منبر من ديديد شكمش را بشكافيد. «به خدا سوگند اهل مدينه او را بر منبر جدم ديدند و به فرمانش عمل نكردند، از اين رو خدا آنان را به فرزندش يزيد گرفتار كرد. خدا عذابش را در آتش بيفزايد». [14] .

8- ام سلمه همسر گرامي رسول الله صلي الله عليه و آله خطاب به حضرت چنين عرض كرد: «فرزندم با رفتن به عراق مرا محزون نكن. از جد تو (رسول الله صلي الله عليه و آله) شنيدم فرمودند: فرزندم حسين در ديار عراق در سرزميني به نام كربلا كشته خواهد شد.» امام عليه السلام فرمودند: «مادرجان! به خدا سوگند من نيز اين را مي دانم من به ناچار كشته خواهم شد گريزي نيست. به خدا سوگند آن روزي را كه در آن كشته مي شوم و نيز كسي كه مرا مي كشد و مكاني كه در آن دفن مي شوم همه را مي شناسم و نيز كساني كه از خاندان و نزديكان و پيروانم كشته مي شوند مي شناسم.

مادرجان! اگر مايل باشي قبر و مرقد خود را به تو بنمايانم» [15] و نيز فرمودند: «مادر جان! خواست خداي عزيز و باجلال است كه مرا از ظلم و عدوان ظالمان كشته و سر بريده و نيز خاندان و خويشان و زنان مرا (از ديار خود) رانده و دورافتاده و هم كودكانم را سر بريده و ستمديده و در رنجير اسارت گرفتار ببيند در حالي كه فريادرس مي خواهند و يار و ياوري نمي يابند». [16] .


9 - هنگام خروج از مكه به سوي كربلا در خطبه اي چنين فرمودند: «همه ستايش ها از آن خدا است، آنچه او خواهد (پديد آيد) و جز به او هيچ تواني نيست. مرگ همچون گردن بند دختران، آويزه گلوي بني آدم است و من چونان اشتياق يعقوب به يوسف، ديدار گذشتگان خود را چه مشتاقم! و شهادتگاهي برايم گزيده اند كه (ناچار) آن را ديدار كنم. گويا گرگهاي حريص دشتهاي نواويس و كربلا را مي بينم كه بند بند جسمم را از هم گسسته شكمبه هاي تهي و مشكهاي خالي خود را از آن انباشته كنند. از آنچه با قلم تقدير الهي رقم خورده، گريزي نيست خشنودي خدا خشنودي ما خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله است بر بلاي او شكيباييم كه او پاداش كامل صابران را به ما عطا كند. ذريه رسول خدا صلي الله عليه و آله از او جدا نخواهد شد. آنان در حريم قدس كبريايي نزد او گرد آيند، چشم او به ديدارشان روشن شود و وعده خود را در حقشان وفا كند.

هر كس خون خويش را در راه ما (كه راه خدا است) مي بخشد و خود را آماده ديدار خدا كرده است، با ما رهسپار شود كه من - به خواست خدا - فردا رهسپارم». [17] .

10 - سيد بن طاووس از امام جفعر صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمودند:

«محمد بن حنفيه در آن شبي كه امام حسين عليه السلام در فرداي آن آهنگ مكه را داشت نزد او آمده عرض كرد: برادرجان! تو از نيرنگ كوفيان در حق پدر و برادر خود آگاهي. نگرانم كه سرانجام تو نيز مانند آنان شود. اگر نظرتان باشد در مكه بمان كه در اينجا عزيزتر و محفوظتري». فرمودند: «برادر! نگرانم يزيد بن معاويه خونم را در حرم بريزيد و به اين سبب حرمت اين خانه بشكند.»


عرض كرد: اگر چنين است پس شبانه به يمن يا برخي نواحي (ناشناخته) اين دشت كوچ كن كه تو در آنجا محفوظتري و كسي بر تو دست نيايد.

فرمودند: «در اين باره فكر مي كنم.».

هنگام سحر امام عليه السلام از مكه كوچ كرد. چون خبر به محمد بن حنفيه رسيد، بي تابانه آمد و مهار ناقه امام عليه السلام را - كه بر آن سوار بود - گرفت و عرض كرد: برادرجان! آيا نفرمودي كه در اين باره فكر كنم؟!

فرمودند: «چرا».

عرض كرد: پس چرا با اين شتاب رهسپاري.

فرمودند: «چون از تو جدا شدم رسول خدا صلي الله عليه و آله نزدم آمده، فرمودند: حسين جان! رهسپار شو كه خدا خواسته تو را كشته ببيند.»

محمد گفت: انا لله و انا اليه راجعون... اگر چنين است پس چرا اين بانوان را با خود مي بري؟!

فرمودند: «رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: خدا خواسته آنان را اسير ببيند» [18] .

11- در بين راه هنگامي كه خبر شهادت برادر رضاعي حضرت و نيز خبر شهادت مسلم بن عقيل و هاني ابن عروه را به ايشان دادند چنين فرمودند: «هان اي مردم! هر كه به تيزي شمشيرها و زخم ها و نيزه ها بردبار است با ما باشد و گرنه برگردد». [19] .

12- در روز عاشورا خطاب به لشكريان دشمن چنين فرمودند: «آگاه باشيد! كه زنازاده ي فرزند زنازاده مرا ميان شمشير كشيدن و خواري ديدن مخير كرده است! و چه دور است آن از من! چه دور است كه ما ذلت را بپذيريم! خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و مؤمنان و دامنهاي پاك و نيكان پيراسته ما آن را براي ما نپسندند


(آري) نخواهند پذيرفت كه پيروي فرومايگان بر قتلگاه بزرگواران ترجيح داده شود! بدانيد! كه من با اين ياران اندك خود و فراواني دشمن، با شما پيكار مي كنم!» [20] .

آري عزادار حقيقي در جهاد و عمل خود تابع سيدالشهدا عليه السلام و انگيزه هاي مقدس او مي باشد.


پاورقي

[1] فيا عجبا و مالي لا اعجب و الارض من غاش غشوم و متصدق ظلوم، و عامل علي المؤمنين بهم غير رحيم، فالله الحاکم فيما فيه تنازعنا، و القاضي بحکمه فيما شجر بيننا.

اللهم انک تعلم انه لم يکن ما کان منا تنافسا في سلطان، و لا التماسا من فضول الحطام، و لکن لنري المعالم من دينک، و نظهر الاصلاح في بلادک، و يأمن المظلومون من عبادک، و يؤمل بفرائضک و سننک و احکامک فانکم ]الا[ تنصرونا قوي الظلمة عليکم، و عملوا في اطفاء نور نبيکم، و حسبنا الله و عليه توکلنا و اليه انبنا و اليه المصير. موسوعة کلمات الامام الحسين عليه‏السلام، ص 276.

[2] يا اخي والله لو لم يکن في الدنيا ملجأ و لا مأوي، لما بايعت يزيد بن معاوية ابدا. همان، ص 289.

[3] فمن قبلني بقبول الحق فالله اولي بالحق و من رد علي هذا اصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم بالحق و هو خير الحاکمين.

[4] انه قد نزل من الامر ما قد ترون، و ان الدنيا قد تغيرت و تنکرت و ادبر معروفها، و استمرت جدا و لم يبق منها الا صبابة کصبابة الاناء، و خسيس عيش کالمرعي الوبيل، ألا ترون أن الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه، ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا، فاني لا أري الموت الا شهادة، و لا الحياة مع الظالمين الا برما. همان ص 355.

[5] ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه مادرت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون همان، ص 356.

[6] اما بعد أيها الناس فانکم ان تتقوا و تعرف الحق لاهله يکن ارضي لله، و نحن اهل بيت اولي بولاية هذا الامر عليکم من هولاء المدعين ما ليس لهم و السائرين فيکم بالجور و العدوان، و ان انتم کرهتمونا و جهلتم حقا، و کان رأيکم الان غير ما اتتني کتبکم و قدمت به علي رسلکم انصرفت عنکم. همان، ص 356.

[7] ليس شأني شأن من يخاف الموت،ما اهون الموت علي سبيل نيل العز و احياء الحق، ليس الموت في سبيل العز الا حياة خالدة و ليست الحياة مع الذل الا الموت الذي لا حياة معه، افبالموت تخوفني، هيهات طاش سهمک و خاب ظنک لست اخاف الموت، ان نفسي لابکر و همتي لأعلي من أن احمل الضيم خوفا من الموت و هل تقدرون علي اکثر من قتلي؟! مرحبا بالقتل في سبيل الله، و لکنکم لا تقدرون علي هدم مجدي و محو عزي و شرفي فاذا لا ابالي بالقتل. همان، ص 460.

[8] من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناکثا لعهد الله، مخالفا لسنة رسول الله يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول، کان حقا علي الله ان يدخله مدخله الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان، و ترکوا طاعة الرحمن، و اظهروا الفساد، و عطلوا الحدود، و استأثروا بالفي‏ء و احلوا حرام الله، و حرموا حلال الله، و انا احق من غير.

قد اتتني کتبکم، و قدمت علي رسلکم ببيعتکم انکم لا تسلموني و لا تخذلوني، فان تممتم علي بيعتکم تصيبوا رشدکم، فانا الحسين بن علي، و ابن فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و آله، نفسي مع انفسکم، و اهلي مع اهليکم، فلکم في اسوة. همان، ص 460.

[9] الهي و سيدي وددت ان اقتل و احيي سبعين الف مرة في طاعتک و محبتک، سيما اذا کان في قتلي نصرة دينک و احياء امرک و حفظ ناموس شرعک، ثم اني قد سئمت الحياة بعد قتل الأحبة و قتل هؤلاء الفتية من آل محمد صلي الله عليه و آله.

[10] اصنع اني لا ابايع له ابدا، لان الامر انما کان لي من بعد اخي الحسن عليه‏السلام، فصنع معاوية ما صنع و حلف لاخي الحسن عليه‏السلام انه لا يجعل الخلافة لاحد من بعده من ولده ان يردها الي ان کنت حيا، فان کان معاوية قد خرج من دنياه و لم يفي‏ء و لي و لا لأخي الحسن عليه‏السلام بما کان ضمن فقد والله اتانا ما لا قوام لنا به، انظر ابابکر اني ابايع ليزيد، و يزيد رجل فاسق معلن الفسق يشرب الخمر و يلعب بالکلاب و الفهود، و يبغض بقية آل الرسول! لا والله لا يکون ذلک ابدا. همان، ص 278.

[11] ايها الامير! انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محل الرحمة و بنا فتح الله و بنا ختم، و يزيد رجل فاسق شارب خمر قاتل النفس المحرمة معلن بالفسق، و مثلي لا يبايع لمثله، و لکن نصبح و تصحبون و ننتظر و تنتظرون اينا أحق بالخلافة و البيعة. همان، ص 283.

[12] ان الخلافة محرمة علي ولد ابي‏سفيان و کيف ابايع اهل بيت قد قال فيهم رسول الله صلي الله عليه و آله هذا. همان، ص 283.

[13] انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد. همان، ص 284.

[14] اليک عني يا عدو الله؟ فانا اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و الحق فينا و بالحق تنطق السنتنا، و قد سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول: الخلافة محرمة علي آل ابي‏سفيان و علي الطلقاء و ابناء فاذا رأيتم معاوية علي منبري فابتروا بطنه فوالله لقد رآه اهل المدينة علي منبر جدي فلم يفعلوا ما امروا به، فابتلاهم الله بابنه يزيد! زاده الله في النار عذابا. همان ص 285.

[15] يا اماه و انا والله اعلم ذلک، و اني مقتول لا محالة، و ليس لي من هذا بد، و اني والله لأعرف اليوم الذي اقتل فيه، و اعرف من يقتلني، و اعرف البقعة التي ادفن فيها، و اني اعرف من يقتل من اهل بيتي و قرابتي و شيعتي، و ان اردت يا اماه اريک حفرتي و مضجعي. همان، ص 292.

[16] يا اماه قد شاءالله عزوجل ان يراني مقتولا مذبوحا ظلما و عدوانا، و قد شاء ان يري حرمي و رهطي و نسائي مشردين، و اطفالي مذبوحين مظلومين مأسورين مقيدين، و هم يستغيثون فلا يجدون ناصرا و لا معينا. همان، ص 292.

[17] الحمد الله و ما شاء الله، و لا قوة الا بالله، خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة، و ما اولهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف، و خير لي مصرع و انا لاقيه کاني اوصالي يتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و کربلاء فيملأن مني اکراشا جوفا و اجربة سغبا، لا محيص عن يوم خط بالقلم، رضي الله رضانا اهل البيت، نصبر علي بلائه و يوفينا اجور الصابرين لن تشذ عن رسول الله صلي الله عليه و آله لحمته و هي مجموعة له في حظيرة القدس، تقربهم عينه و ينجر بهم وعده من کان باذلا فينا مهجته، و موطئا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا ان شاءالله تعالي. همان، ص 328.

[18] قد قال لي: ان الله قد شاء ان يريهن سبايا. همان، ص 329.

[19] ايها الناس فمن کان منکم يصبر علي حد السيف و طعن الاسنة فليقم معنا و الا فلينصرف عنا. همان، ص 390.

[20] ألا و ان الدعي قد ترکني بين السلة و الذلة، و هيهات له ذلک مني! هيهات منا الذلة!! ابي الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون، و حجور طهرت و جدود طابت، ان يؤثر طاعة اللئام علي مصارع الکرام، ألا و اني زاحف بهذه الأسرة و علي قلة العدد، و کثرة العدو. همان، ص 425.