بازگشت

جهاد با دشمنان و ضربه زدن به آنها و محدود كردن قدرت آنها


اگر بر اثر تهاجم فرهنگي و تبليغ سوء، بت پرستي و شرك رواج يافت و در نتيجه حق مسلم فطرت، كه توحيد ناب است، آسيب ديد بايد براي احقاق اين حق قيام و اقدام مسلحانه كرد. ليكن، روح اين قيام، دفاع است هر چند كه به ظاهر فقه آن را جهاد ابتدايي مي نامد. سر اينكه «توحيد» حق مسلم فطرت بشري شمرده شده، آن است كه توحيد مايه حيات فرد و جامعه است. همان طور كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده:

«التوحيد حياة النفس» [1] .

و قرآن كريم نيز كافر را به خاطر محروميت وي از توحيد، مرده مي داند و او را در مقابل «زنده» ذكر مي كند:

(لينذر من كان حيا و يحق القول علي الكافرين [2] - تا هر كه زنده «دل» است او را به آياتش پند دهد- و از خدا و قيامت بترساند - و بر كافران وعده عذاب «بعد از اتمام حجت» حتمي و لازم گردد.)


مجموع آيات و روايات نشان مي دهد كه: اولا توحيد مايه حيات معنوي فرد و جامعه انساني است، ثانيا اين مايه حيات، حق مسلم همه بشريت است و تمام انسان ها حق استفاده از آن را دارند. افزون بر اين، حيات چون حقي است كه خالق بشريت آن را هبه كرده (نه آنكه بشر با پشتكار و ابتكار خود به آن رسيده باشد) نه تنها نمي توان ديگران را از آن بازداشت، بلكه خود را نيز نمي توان با انتحار و خودكشي به خطر انداخت.

بنابراين، دفاع از حق فطري انسان ها لازم و مبارزه با عامل كفر و شرك ضروري است. يعني همان طور كه اگر فرد يا گروهي خواستند به حيات ظاهري فرد يا جامعه اي آسيب برسانند و آنها را از بين ببرند دفاع لازم است، به همان صورت اگر فرد يا گروهي درصدد بودند تا حيات معنوي فرد يا جامعه اي را مصدوم نموده و آنها را كافر كنند يا جلوي اسلام آنان را بگيرند، دفاع لازم خواهد بود. چنانكه اگر كسي نيز قصد انتحار داشت و خواست خود را از بين ببرد، مقابله با خودكشي او به منظور حفظ حيات وي واجب است؛ جلوگيري از انتحار معنوي و روحي او، كه همان شرك ورزيدن و به وادي كفر غلطيدن است، لازم و ضروري است. [3] .

قرآن كريم اين مطلب آموزنده و حياتي را در سه محور تبيين فرموده است: اول - خصلت و ويژگي تبهكاران اين است كه نه تنها خود از نور الهي بهره نمي گيرند و نه تنها نمي گذارند ديگران از روشنايي آن بهره مند شوند بلكه همواره سعي در خاموش كردن نور دين داشته و تلاش مي كنند زمينه استفاده از آن را نابود كنند:

(يريدون ان يطفؤوا نور الله بافواهم و يأبي الله الا ان يتم نوره و لو كره الكافرون [4] - كافران مي خواهند كه نور خدا را به نفس تيره و گفتار جاهلانه خود خاموش كنند و خدا نگذارد و تا آنكه نور خود را در منتهاي ظهور و اعلاي كمال برساند هر چند كافران ناراضي و مخالف باشند.)

(و هم ينهون عنه و ينأون عنه و ان يهلكون الا أنفسهم و ما يشعرون [5] - و اينهايند كه هم مردم را از فيض آيات خدا بازمي دارند و هم خود را از آن محروم مي كنند و غافل از آنند كه تنها خود را به هلاك مي افكند.)

از اين دو آيه استفاده مي شود كه كافران درصدد خاموش كردن نور الهي هستند ولي ناكام


خواهند ماند. علاوه بر اينكه هم مردم را از دين الهي دور نگه مي دارند و آنها را از بهره وري نهي مي كنند و هم خود از آن نائي و دورند. كسي كه هم ناهي است و نائي، مانند سنگ دهنه نهر آب است كه نمي گذارد آب حيات معنوي به تشنه كامان برسد و خود نيز از آن محروم است و بهره اي نمي برد. دوم - دفع اين گونه از خارهاي راه را برخاسته از رحمت مي داند و آن را مطابق با خطوط كلي و ترسيم شده جهان آفرينش معرفي مي كند:

(لولا دفع الله الناس بعضهم و ببعض لفسدت الارض و لكن الله ذو فضل علي العالمين [6] - و اگر خداوند بعضي از مردم را در برابر بعضي ديگر برنمي انگيخت فساد روي زمين را فرامي گرفت و ليكن خداي متعال خداوند فضل و كرم بر همه عالم است.)

(لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا [7] - و اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع بعضي از مردم را با بعضي ديگر نكند همانا صومعه ها و دير و كنشتها و مساجدي كه در آن نماز و ذكر خدا بسيار مي شود همه خراب و ويران مي شد و هر كه خدا را ياري كند البته خدا او را ياري خواهد كرد كه خدا را منتهاي اقتدار و توانايي است.)

و چون حفظ زمين از تباهي و صيانت مراكز مذهب از ويراني، رحمتي است كه بدون دفع مهاجم و طرد مزاحم ممكن نخواهد بود، دفع اين گونه از موانع و برداشتن اين خارهاي راه و رجم و رمي رهزنها جزو كارهاي خير و از مصاديق بارز رحمت الهي به شمار خواهد آمد. سوم - خداوند به انجام آنچه كه به حساب نظام احسن جهان رحمت محسوب مي شود، ملتزم است و در اعمال آن كوتاهي نخواهد كرد.

از اين رو در ذيل آيه اول پس از اينكه فرمودند: اگر خداوند دفع طاغيان را به وسيله مردم صالح انجام ندهد فساد زمين را فرامي گيرد، فرمودند: (و لكن الله ذو فضل علي العالمين) يعني فضل و رحمت خدا اجازه نمي دهد كه طاغوتيان، زمين را به فساد و تباهي بكشند و در ذيل آيه دوم پس از اينكه فرمودند: اگر دفع مزبور حاصل نشود مراكز ديني و مجامع مذهبي ويران مي گردد، فرمودند: (و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوي عزيز) يعني تفضل الهي و قدرت و عزت خداوندي اقتضا مي كند كه به طرد طاغيان توجه كند و با دفع خارهاي راه تكامل، رحمت خود را ارائه نمايد.


نيز آيات 203 تا 207 سوره مباركه «بقره» دلالت مي كند بر اينكه: گرچه گروهي جامعه را به سوي فساد سوق مي دهند و برخي نيز به نثار و ايثار مي پردازند ليكن اقدام گروه ايثارگر و فداكار همانا در پرتو رأفت خداوند به بندگان خود است. يعني چون خداوند براساس رحمت رفتار مي كند، لذا عده اي را مي آفريند و آنها را مي پروراند تا بذل نفس هر گونه مانع را برطرف كنند:

(و من الناس من يشري نفسه ابتغآء مرضات الله و الله رءؤف بالعباد [8] - بعضي مردانند (مراد علي عليه السلام) كه از جان خود درگذرند (مانند شبي كه علي عليه السلام به جاي پيغمبر در بستر خوابيد) و خداوند دوستان چنين بندگاني است.)

و چون هندسه همه امور را رحمت خداي سبحان ترسيم مي كند نتيجه آن نيز به او انتساب دارد. بدان جهت در ماجراي داود و جالوت مي فرمايند:

(فهزموهم باذن الله و قتل داوود جالوت و اتاه الله الملك [9] يعني مجاهدان راه حق به اذن و دستور خداوند، بيگانگان را شكست دادند. چنانكه اصل قتل مهاجمان، كه بارزترين مصداق رحمت الهي است، به خداوند منسوب است: فلم تقتلوهم و لكن الله قتلهم [10] ( [11] .

... همان طور كه روح در بدن مايه حيات آن و سبب زنده بودن همه اعضا و جوارح مي گردد و آنها را از فاسد شدن حفظ مي كند، دين نيز در زندگي اجتماعي، عامل حيات معنوي آن بوده و موجب برخورداري همه شئون و جهات و متعلقات آن، از زندگي معنوي مي گردد. در نتيجه هر كدام از شئون و جهات آن صبغه ديني يافته و محكوم به حكم الهي خواهند شد. از اين رو كشوري كه ساكنان آن مؤمن به خدا و معتقد به وحي و رسالت و مقر به قيامت باشند آن سرزمين محكوم به حكم اسلام است و لذا حفظ آن لازم، دفاع از آن واجب و جنگ در راه صيانت آن، جهاد در راه خدا خواهد بود.

برخلاف وطن كافران كه دفاع از آن جهاد در راه خدا نيست؛ زيرا حفظ سرزمين شرك هرگز صبغه الهي ندارد و دفاع از آن، جهاد ديني محسوب نمي شود. قرآن كريم درباره گروهي از بني اسرائيل كه از پيامبرشان خواستند تا فرمانده لشكر و رهبر نظامي براي آنان تعيين كند تا به رهبري او در راه خدا مبارزه كنند، مي فرمايند: پيامبرشان فرمودند: شايد در صورت وجوب جنگ، شما از امتثال آن خودداري كرده و روي برگردانيد. آنان در جواب گفتند:


(و ما لنا ألا نقاتل في سبيل الله و قد أخرجنا من ديارنا و أبنائنا [12] - يعني چگونه ممكن است كه ما در راه خدا مبارزه نكنيم در حالي كه از سرزمين خود بيرون رانده و از فرزندانمان دور شده ايم؟)

پيام مهم اين آيه آن است كه دفاع از ميهن اسلامي و فرزندان و عائله و تحت تكفل، به منظور وصول به سرزمين و ديدار عائله - در صورتي كه از شئون مردم مسلمان محسوب گردد - همانا جهاد در راه خدا خواهد بود. چنانچه امروز نيز جهاد مسلمانان فلسطيني كه براي صيانت ميهن اسلامي خود با اشغالگران صهيونيست به مبارزه برخاسته اند، جهاد در راه خدا است. [13] .


پاورقي

[1] شرح غرر الحکم، ج 1، ص 145.

[2] سوره يس، آيه 70.

[3] حماسه و عرفان، ص 24.

[4] سوره توبه، آيه 32.

[5] سوره انعام، آيه 26.

[6] سوره بقره،آيه 251.

[7] سوره حج، آيه 40.

[8] سوره بقره، آيه 207.

[9] سوره بقره، آيه 251.

[10] سوره انفال، آيه 17.

[11] حماسه و عرفان، ص 28.

[12] سوره بقره، آيه 246.

[13] خماسه و عرفان، ص 32.