بازگشت

شكايت اميرالمؤمنين از شعيان جاهل و سست عقيده


در نهج البلاغه بيش از 20 خطبه - غير از نامه ها و حكمت ها - وجود دارد كه حضرت ياران خود را مورد سرزنش قرار داده كه چرا او را تنها مي گذارند و فرمانش را نمي برند. ما در اينجا چند نمونه مختصر را ذكر مي كنيم:

«اي مردم عراق! همانا شما به زن بارداري مي مانيد كه در آخرين روزهاي باداري جنين خود را سقط كند، و سرپرستش بميرد، و زماني طولاني بي شوهر ماند، و ميراث او را خويشاوندان دور غارت كنند. آگاه باشيد! من با اختيار خود به سوي شما نيامدم بلكه به طرف ديار شما كشانده شدم، به من خبر دادند كه مي گوييد علي دورغ مي گويد! خدا شما را بكشد، بر چه كسي دروغ روا داشته ايد... [1] آگاه باشيد! من شب و روز پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان دعوت كردم و گفتم پيش از آنكه آنها با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد، به خدا سوگند، هر ملتي كه درون خانه ي خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد.


اما سستي به خرج داديد، و خواري و ذلت را پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پي درپي به شما حمله كرد و سرزمين شما را تصرف نمود. شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند اين واقعيت قلب انسان را مي ميراند و دچار غم و اندوه مي كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند و شما در حق خود متفرقيد. زشت باد روي شما و از اندوه رهايي نيابيد كه آماج تير بلا شديد! به شما حمله مي كنند، شما حمله نمي كنيد؟! با شما مي جنگند، شما نمي جنگيد؟! اين گونه معصيت خدا مي شود و شما رضايت مي دهيد؟ وقتي در تابستان فرمان حركت به سوي دشمن مي دهم، مي گوييد هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ مي دهم، مي گوييد هوا خيلي سرد است بگذار سرما برود. همه ي اين بهانه ها براي فرار از سرما و گرما بود؟ وقتي شما از گرما و سرما فرار مي كنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد!

اي مردنمايان نامرد! اي كودك صفتان بي خرد كه عقل هاي شما به عروسان پرده نشين شباهت دارد! چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمي ديدم و هرگز نمي شناختم! شناسايي شما - سوگند به خدا - كه جز پشيماني حاصلي نداشت، و اندوهي هم بار سرانجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پرخون، و سينه ام از خشم شما مالامال است! كاسه هاي غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرماني و ذلت پذيري، رأي و تدبير مرا تباه كرديد... [2] بدن هاي شما در كنار هم، اما افكار و خواسته هاي شما پراكنده است؛ سخنان ادعايي شما، سنگ هايي سخت را مي شكند، ولي رفتار ست شما دشمنان را اميدوار مي سازد؛ در خانه هايتان كه نشسته ايد، ادعاها و شعارهاي تند سر مي دهيد و اما در روز نبرد مي گوييد اي جنگ از ما دور شو، و فرار مي كنيد. آن كسي كه از شما ياري خواهد، ذليل و خوار است، و قلب رها كننده ي شما آسايش ندارد.


بهانه هاي نابخردانه مي آوريد، چون بدهكاران خواهان مهلت، از من مهلت مي طلبيد و براي مبارزه سستي مي كنيد بدانيد كه افراد ضعيف و ناتوان هرگز نمي توانند ظلم و ستم را دور كنند، و حق جز با تلاش و كوشش به دست نمي آيد، شما كه از خانه ي خود دفاع نمي كنيد چگونه از خانه ي ديگران دفاع مي نماييد؟ و با كدام امام پس از من به مبارزه خواهيد رفت؟ به خدا سوگند! فريب خورده، آن كس كه به گفتار شما مغرور شود، كسي كه به اميد شما به سوي پيروزي رود، با كندترين پيكان به ميدان آمده است، و كسي كه بخواهد دشمن را به وسيله ي شما هدف قرار دهد، با تيري شكسته تيراندازي كرده است! به خدا سوگند! صبح كردم در حالي كه گفتار شما را باور ندارم، و به ياري شما اميدوار نيستم، و دشمنان را به وسيله شما تهديد نمي كنم. راستي شما را چه مي شود؟ دارويتان چيست؟ و روش درمانتان كدام است؟ مردم شام هم مانند شمايند آيا سزاوارست شعار دهيد و عمل نكنيد؟... [3] - نفرين بر شما كوفيان! كه از فراواني سرزنش شما خسته شدم. آيا به جاي زندگي جاويدان و قيامت به زندگي زودگذر دنيا رضايت داديد؟ به جاي عزت و سربلندي، بدبختي و ذلت را انتخاب كرديد؟ هر گاه شما را به جهاد با دشمنتان دعوت مي كنم، چشمانتان ازترس در كاسه مي گردد، گويا ترس از مرگ عقل شما را ربوده و چون انسان هاي مست از خود بيگانه شده، حيران و سرگردانيد گويا عقل هاي خود را از دست داده و درك نمي كنيد.

من ديگر هيچ گاه به شما اطمينان ندارم، و شما را پشتوانه خود نمي پندارم، شما ياران شرافتمندي نيستيد كه كسي به سوي شما دست دراز كند. به شتران بي ساربان مي مانيد كه هر گاه از يك طرف جمع آوري گرديد، از سوي ديگر پراكنده مي شويد.

به خدا سوگند، شما بدوسيله هايي براي افروختن آتش جنگ هستيد؛ شما را


فريب مي دهند اما فريب دادن نمي دانيد، سرزمين شما را پپايي مي گيرند و شما پروا نداريد، چشم دشمن براي حمله شما خواب ندارد ولي شما در غفلت به سر مي بريد. بخدا سوگند، شكست براي كساني است كه دست از ياري يكديگر مي كشند. سوگند بخدا، اگر جنگ سخت درگير شود و حرارت و سوزش مرگ شما را دربرگيرد، از اطراف فرزند ابوطالب، همانند جدا شدن سر از تن، جدا و پراكنده مي شويد... [4] - گرفتار كساني شده ام كه چون امر مي كنم فرمان نمي برند، و چون آنها را فرامي خوانم اجابت نمي كنند. اي مردم بي اصل و ريشه، در ياري پروردگارتان براي چه در انتظاريد؟ آيا ديني نداريد كه شما را گرد آورد؟ و يا غيرتي كه شما را به خشم وادارد؟

در ميان شما به پا خاسته فرياد مي كشم، و عاجزانه از شما ياري مي خواهم، اما به سخنان من گوش نمي سپاريد، و فرمان مرا اطاعت نمي كنيد، تا آنكه پيامدهاي ناگوار آشكار شد، نه با شما مي توان انتقام خوني را گرفت، و نه با كمك شما مي توان به هدف رسيد.

شما را به ياري برادرانتان مي خوانم، مانند شتري كه از درد بنالد، ناله و فرياد سرمي دهيد، و يا همانند حيواني كه پشت آن زخم باشد حركتي نمي كنيد. تنها گروه اندكي به سوي من آمدند كه آنها نيز ناتوان و مضطرب بودند». [5] .

ديديم كه شعيان جاهل و احمق چگونه امام خود را تنها گذاشتند. شعيه ي جاهل و احمق است كه به فرموده امام زمان عليه السلام بال پشه از ايمان او محكم تر است. اگر شيعيان همگي دين و وظايف ديني خود را به خصوص در قبال امامانشان خوب مي شناختند، تاريخ هرگز شاهد اين همه مظلوميت و غربت و اهل بيت عليهم السلام و اين همه ظلم و جنايت نمي بود.


اگر شيعيان، امامان خود را به خصوص امام زمان عليه السلام را خوب مي شناختند و به وظايفي كه در قبال او دارند، آگاه بودند، امام زمان عليه السلام بيش از هزار و صد و شصت سال، در تنهايي و مظلوميت، گرفتار غيبت و خون دل و اضطرار نمي شد.

ببينيم آن وجود نازنين كه عزادار حقيقي جد بزرگوارش و منتقم اصلي خون او مي باشد، هزار سال پيش چگونه از بي وفايي و عدم همدلي شيعيانش كه ناشي از جهالت و بي همتي آنها است، شكايت مي كند:

«و لو ان أشياعنا - وفقهم الله لطاعته - علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا، و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علي حق المعرفة و صدقها منهم بنا، فما يحبسنا و عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهة و لا نوثره منهم [6] - اگر شيعيان ما - كه خداوند بر انجام طاعت موفقشان بدارد - در وفا كردن به عهد ما همدل بودند، مباركي ملاقات ما از آنها به تأخير نمي افتاد و سعادت ديدار همراه با معرفت ما به سوي آنها مي شتافت. پس ما را از آنها پوشيده نمي دارد، مگر همان چيزهايي كه از آنها به ما مي رسد و ما دوست نداريم و از آنها انتظار نداريم.»

شعيان جاهل و احمق بودند كه با وجود علم به حقانيت امام حسن مجتبي عليه السلام، تحت تأثير تهديدها و تطميع هاي معاويه و تبليغات او عليه امام قرار گرفتند و آن حضرت را تنها گذاشتند و وادار به صلح با معاويه كردند.

امام امت عليه السلام كه به تصريح خودشان بيشترين خون دل را از احمقان و جاهلان خورده اند، درباره مظلوميت امام حسن مجتبي عليه السلام در بين دوستانش چنين مي فرمايند:

«امام حسن عليه السلام آن قدر گرفتاري كه از اين دوستان و اصحابش داشت، از ديگران نداشت. اصحابي كه توجه نداشتند كه امام زمانشان روي چه نقشه اي دارد عمل مي كند، با خيال هاي كوچكشان با افكار ناقصشان، در مقابلش مي ايستادند و غارتش كردند، اذيتش


كردند و عرض كنم كه شكستش دادند، معاهده با دشمنش كردند و هزار جور بساط درست كردند.» [7] .

آري خون دلي كه اهل بيت عليهم السلام از دست شيعيان و دوستان جاهلشان خوردند هرگز از دشمنان نخوردند و بلكه هر خون دلي كه از دست دشمنانشان خوردند و هر اذيت، توهين و ظلمي كه ديدند، ناشي از عملكرد بد شيعيان بي معرفت آنها بوده است. درست به همين دليل است كه معتقديم شيعه تا به مرحله چهارم عزاداري نرسيده است، نه تنها عزادار حقيقي نيست بلكه چه بسا در مصيبت هايي كه به امام زمان عليه السلام مي رسد، شريك باشد.

وقتي شيعه ناآگاه نمي تواند عزادار حقيقي باشد، به طريق اولي منتظر حقيقي امام زمان عليه السلام نيز نيست. [8] .

منتظر حقيقي مي داند بدون فهم دين و آشنايي با حلال و حرام الهي نه تنها به خداوند و حضرت بقية الله الاعظم - ارواحنا له الفداء - نمي توان نزديك شد، بلكه ضعف در دين و فهم آن انسان را از آنها دورتر مي كند و بيشتر به گناه مي اندازد. كساني كه صرفا به ظواهر دين مي پردازند و در تطبيق اعمال و عباداتشان با حكم شرع و دستورهاي خداوند بي توجهي و بي مبالاتي مي كنند و به ميل و سليقه خود دينداري مي كنند، به جاي كمك به امام زمان عليه السلام، آن حضرت را رنج مي دهند و دل مبارك حضرت را خون مي كنند.

واي بر كسي كه امامش از او شكايت كند. پناه بر خداوند كه انسان ادعاي دين و محبت به حضرت كند، ولي دينداري و رفتار او و محبت هاي او حضرت و ساير معصومين عليهم السلام را آزار دهد و به جاي جلب محبت و نزديكي به آنها راه خشم و دوري از آنها را طي كند و مورد لعنت و غضب آنها قرار گيرد.



دانش اندوز و ادب ورز كه در مجلس او

هر كه را نيست ادب، لايق صحبت نبود [9] .




بنابراين منتظر حقيقي كسي است كه سعي زيادي در تطبيق همه ي رفتارها، اخلاق و عقايد خود با حقيقت دين و آنچه معصومين عليهم السلام به او آموخته اند مي كند، او در دينداري سليقه اي عمل نمي كند و تابع هوي و هوس خود و ديگران نيست، بلكه در هر كاري به دنبال اين است كه بداند دستور دين در آن مورد چيست؟ منتظر حقيقي رفتارش براساس رساله عمليه است و از رفتارهاي من درآوري و جاهلانه به شدت دوري مي كند تا دين او و همه ي شؤون زندگي او مورد رضا و قبول مولايش قرار گيرد و بتواند در رديف دوستان و ياران حقيقي حضرت قرار گيرد.



گر طالب لقاي امامي به علم كوش

اهل نظر معامله با آشنا كنند [10] .



منتظر، نهايت بينش و بصيرت خود را به كار مي گيرد تا آنچه را در دين نيست، به اسم دين نپذيرد و آنچه در دين است، رها و طرد نكند و در اين راه از علماي رباني مدد مي جويد و هرگز خود را از جمع علما و اهل دين كه با بصيرت دين داري مي كنند، جدا نمي كند. او تشنه ي مطالعه و فهم بيشتر و روزافزون دين است و از جاهلان و بي خردان به شدت دوري مي كند، مگر آنكه بخواهد به آنها چيزي بياموزد؛ بدون اينكه خود اثر بدي بپذيرد. [11] .


پاورقي

[1] همان، خطبه 71، ص 121.

[2] نهج‏البلاغه، خطبه 27، صص 75 - 77.

[3] نهج‏البلاغه، خطبه 29، صص 79 - 80.

[4] نهج‏البلاغه، خطبه 34، ص 87.

[5] همان، خطبه 39، ص 93 و نيز به خطبه‏هاي 238 - 208 - 182 - 180 - 131 - 129 - 121 - 119 - 116 - 108 - 106 - 97 - 77 مراجعه نماييد.

[6] توقيع شريف حضرت مهدي عليه‏السلام خطاب به شيخ مفيد، بحارالانوار، ج 53، ص 176.

[7] صحيفه نور، ج 8، ص 89.

[8] براي آگاهي از خصوصيات منتظر حقيقي، مقام و وظايف او به بخش چهارم کتاب آشتي با امام زمان عليه‏السلام مراجعه شود.

[9] شوق مهدي، فيض کاشاني، ص 125.

[10] شوق مهدي، فيض کاشاني ص، 124.

[11] آشتي با امام زمان عليه‏السلام، ص 287 - 8.