بازگشت

حيات انساني يا فطري


انسان علاوه بر بعد طبيعي و حيواني خود داراي بعدي انساني و روحي الهي است. چنانكه خداوند از اين مرحله از حيات او به دميدن روح خدا در انسان ياد كرده است. آنجا كه خطاب به فرشته ها مي فرمايند:


(فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين» [1] - هر هنگامي كه او را (از نظر بدن) متعادل و استوارش ساختم و از روح خود در او دميدم، پس شما به او سجده كنيد.)

در زبان دين از اين روح الهي، با عنوان «فطرت» ياد شده است. انسان به واسطه داشتن اين بعد است كه انسان ناميده شد، و برتر از ملائكه و لايق سجده آنان شده است.

اين بعد از وجود انسان نيز تنها با هدايت و تربيت خداوند شكوفا مي شود و رشد مي يابد. خداوند نيز دين خود را مطابق با فطرت انساني و حيات و رشد فطرت او تنظيم كرده است.

(فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون [2] - پس تو اي رسول (با همه پيروانت) مستقيم رو به جانب آئين پاك اسلام بياور و پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است، پيروي كن كه هيچ تغييري در خلقت خدا نبايد داد و اين است آئين استوار حق و ليكن اكثر مردم از حقيقت آن آگاه نيستند.»

انبياء نيز كه انسان هاي كامل هستند، مأمور تبليغ دين خدا و هدايت انسان ها به سوي كمال ويژه انساني آنها هستند. جز انبياء و دين خدا هيچ عاملي قادر به تربيت الهي انسان و ايجاد و شكوفايي حيات فطري او نيست. درست به همين دليل است كه خداوند كه خالق او است، تحقق حيات انساني او را فقط و فقط در گرو تسليم شدن او در مقابل دستورات حيات بخش انبياء و دين الهي محقق مي داند. آنجا كه فرمود:


(استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم [3] - اجابت كنيد خدا و رسول صلي الله عليه و آله را هنگامي كه شما را به چيزي دعوت مي كنند بر آن چيز كه به شما حيات مي دهد.)

به عبارت ديگر آنچه كه به انسان حيات مي دهد، همان چيزي است كه خدا و رسولش صلي الله عليه و آله انسان را به آن دعوت مي كنند يعني «دين حق». پس با اجابت دستورات حيات بخش آيين خدا است كه انسان ها به حيات طيبه انساني مي رسند و بدون اجابت دين، از آن حيات محروم هستند. امام علي عليه السلام مي فرمايند:

(لا حياة الا بالدين [4] براي انسان حياتي نيست مگر با دين).

بديهي است كه منظور از اين حيات، همان حيات انساني است.

دين خدا نيز داراي اصول و فروعي است كه اعتقاد و باور قلبي نسبت به آن اصول، و عمل برطبق آنها و نيز باور همه دستورات اخلاقي و عملي دين، و عمل برطبق آنها است كه حيات طيبه ابدي انساني را براي او به وجود مي آورد.

بنابراين مهمترين نياز انسان براي حيات انساني، عبارت است از ارتباط با خالق و پروردگار خود و بهره مندي از هدايت ويژه او كه با اصول و فروع دين تأمين مي شود.

از آنچه تاكنون گفته شد، به اين نتيجه مي رسيم كه مصيبت اعظم براي انسان ها همان محروميت از دين خدا است. بدون دين خدا هيچ انساني از مرحله طبيعي حيات به مرحله فطري و انساني حيات راه پيدا نمي كند.

انسان ها فقط با تمسك به دين خدا و بهره مندي از هدايت الهي به سعادت دنيايي و ابدي نايل مي شوند. هيچ راه و آييني جز صراط مستقيم


و آيين حيات بخش الهي، نمي تواند انسان را به هدف خلقت و كمال لايق او برساند. لذا هدف از بعثت انبياء و نزول كتاب هاي آسماني، هدايت مردم به دين خدا و راه حق و نيز حاكميت آيين خدا بر همه دين ها و راه هاي باطل بوده است. پيامبر صلي الله عليه و آله نيز چيزي جز هدايت مردم و حاكميت دين خدا در جامعه انساني نمي خواستند. اين هدف كه انسان ها [5] و نيز همه موجودات عالم و همه آسمان ها و زمين، براي آن خلق شده اند، آنقدر بزرگ بوده است كه هزاران تن از پيامبران الهي و نيز چهارده معصوم عليهم السلام حاضر بوده اند به خاطر آن به شهادت برسند. ميليون ها انسان صالح و برجسته از زن، مرد، جوان، نوجوان و حتي كودكان، به خاطر حاكميت دين خدا تن به شهادت ها، اسارت ها، شكنجه ها، تبعيدها، گرسنگي ها، فقر و ساير مصائب داده اند.

بنابراين هدايت انسان ها و حاكميت دين خدا و راه مستقيم او بر جامعه انساني كه موجب پرورش انسان هاي حقيقي مي شود، از بالاترين اهداف زندگي، تلاش ها و مبارزات رهبران الهي و پيروان آنها بوده است و تمامي آن مصيبت ها (مصيبت عظيم) مقدمه و لازمه آن مي باشد.

به همين دليل مي گوييم مصيبت اعظم، ناكامي رهبران الهي در حاكميت بر جامعه و يا محروميت انسان و جامعه جهاني از حاكميت دين خدا است.


پاورقي

[1] سوره حجر، آيه 29.

[2] سوره روم، آيه 30

[3] سوره انفال، آيه 24.

[4] بحارالانوار، ج 74، ص 420.

[5] از جمله همه انبياء و امامان عليهم‏السلام.