بازگشت

عزا بر خود كنيد اي خفتگان


مولوي نقل مي كند كه شاعري وارد شهر حلب شد ديد مردم در و ديوار را سياهپوش كردند فكر كرد شايد شاهي، شاهزاده اي، اميري، بزرگي از دنيا رفته، گفت: بروم مدحي بگويم و پولي بگيرم. خواست بپرسد ايني كه مرده، كي بوده از يكي پرسيد: كي مرده كه در و ديوار شهر سياهپوش است؟ آن مرد نگاه كرد تو قيافه اش گفت تو اين شهر غريبي؟ گفت بله. گفت بله فهميدم غريبي و نمي داني چه خبر است، ماه محرم است. شاعر پرسيد ماه محرم مگر چيه؟ گفت ماه محرم ماه شهادت حسين بن علي است ما به آن جهت سياهپوشيم. شاعر در جواب او بنا كرد حرفهائي زدن كه مولوي اينها را در كتاب مثنوي به زيبائي بيان كرده، از جمله مي گويد اينها كه به شهادت رسيدند، حسين بن علي كه كشته شدند روز جشن و شادي آنهاست



زانكه ايشان خسرو دين بوده اند

وقت شادي شد چو بگستند بند



سوي شادروان دولت تاختند

كنده و زنجير را انداختند



آنها شاد شدند و دوستانشان بايد به شهادت آنها شاد بشوند؛ اما شما امروز فهميديد كه حسين به شهادت رسيده مردم حلب؟ امروز فهميديد كه داريد عزاداري مي كنيد پس چطور در ظرف اين چند صد سال - آن روز چند صد سال از شهادت امام حسين مي گذشت مال قرن مثلا چهارم و پنجم - پس چطور تو اين چند صد سال دنياي شما و دنياي اسلام نفهميدند كه حسين شهيد شد و چرا شهيد شد؟ شما


خواب بوديد.



پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان

زانكه بد مرگيست اين خواب گران



راست مي گويد. آنهائي كه نفهميدند حسين چرا شهيد شد نفهميدند كه علمي كه در دست حسين بود، چرا اين علم برافراشته شد و تكليف پيروان حسين در قبال اين رسالت چيه؟ اينها بايد بر خودشان گريه كنند. و دنياي اسلام متأسفانه در طول قرنهاي متمادي از اين حقيقت غافل ماند و شما اولين ملتي بوديد كه در زمان مناسب و در حلظه نياز اين حقيقت را به روشني فهميديد و به دنيا نشان داديد... اين درس محرم است. در طول اين روزهاي عزيز روزهاي دهه عاشورا و بعد از عاشورا، هروقت بر حسين بن علي عليه السلام دل سوزانديد و گريه كرديد يادتان باشد كه چرا گريه مي كنيد بر حسين. يادتان باشد كه پيام اين اشك و اين عزاداري چيست؟ جوري نباشد كه ما هم غافل بمانيم تا مجبور بشويم بر خودمان عزاداري كنيم و حسين را نشناسيم. [1] .



پاورقي

[1] سخنراني در جمع رزمندگان لشگر نجف اشرف 24 / 5 / 1367.