بازگشت

شهادت


در نقطه ي مقابل، گفتند نه آقا، حكومت چيست؛ حضرت مي دانست كه نمي تواند حكومت تشكيل بدهد؛ بلكه اصلاً آمد تا كشته و شهيد بشود! اين حرف هم مدتي سر زبانها خيلي شايع بود! بعضي با تعبيرات زيباي شاعرانه يي هم اين را بيان مي كردند. بعد من ديدم بعضي از


علماي بزرگ ما هم اين را فرموده اند. و اين كه اصلا حضرت، قيام كرد براي اين كه شهيد بشود، حرف جديدي نبوده است - گفت: چون با ماندن نمي شود كاري كرد، پس برويم با شهيد شدن، كاري بكنيم!

اين حرف را هم ما در اسناد و مدارك اسلامي نداريم - كه برو خودت را به كام كشته شدن بينداز - ما چنين چيزي نداريم. ما شهادت را كه در شرع مقدس مي شناسيم و در روايات و آيات قرآن از آن نشاني مي بينيم، معنايش اين است كه انسان به دنبال هدف مقدسي كه واجب، يا راجح است، برود و در آن راه، تن به كشتن هم بدهد. اين، آن شهادت صحيح اسلامي است؛ اما اين كه آدم، اصلا راه بيفتد براي اين كه من بروم كشته بشوم، يا يك تعبير شاعرانه ي اين جوري كه خون من پاي ظالم را بلغزاند و او را به زمين بزند! اينها آن چيزي نيست كه مربوط به آن حادثه ي به آن عظمت است؛ در اين هم بخشي از حقيقت هست، اما هدف حضرت، اين نيست.