بازگشت

نشانه هاي مومن پنج چيز است


يكم - به پا داشتن پنجاه و يك «51» ركعت نماز:

«فرائض و نوفل» (هفده «17» ركعت نمازهاي «يوميه ي» واجب شبانه روزي «فريضه ي مكتوبه» نسبت به اشخاص غير مسافر، با سي و چهار «34» ركعت - دو ركعت و تيره نافله ي عشاء، يك ركعت حساب مي شود - نافله ي مستحب) در هر شبانه روز.

[ راز و نياز انسان با خداوند، زمينه ي تقرب و مسير سير و سلوك عرفان انسان و معراج مؤمن است ].

دوم - زيارت كردن حضرت امام حسين عليه السلام را در چهلم شهادت شان

ميعاد زيارت در ميقات حسيني عليه السلام، همانند ميقات ربوبي در ميعاد موسايي است.

سوم - انشگتري را در دست راست كردن

در جهت پيروزي از سنت پيغمبران و امامان، مشواق تقرب و قرب مؤمن است.

چهارم - به هنگام سجده، پيشاني را بر خاك نهادن

تجلي عبوديت و بندگي و جاوه خضوع و خشوع مؤمن.

پنجم - بلند گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم»

نشان پذيري الهي، ترسيم هويت نفساني و توسم سيماي انساني در شعاع رحمت رحماني و رحيمي، در جهت تحقق شخصيت انساني در مقام تشخص پذيري و هويت گيري انساني.

مرحوم شيخ مفيد قدس سره در كتاب «المزار» [1] و شيخ الطائفه، شيخ طوسي قدس سره در «تهذيب الأحكام» [2] و «مصباح المتهجد» [3] اين روايت را تحت عنوان «روي» نقل كرده اند، ولي با توجه به قرائت و لوازمي اين روايت، مورد اعتماد و اعتبار است.


تمام اين اعمال، از جمله زيارت اربعين، به نوعي عبادت و شعار اسلامي محسوب مي شود.

شرح هر يك از جمله ها و فقرات اين زيارت، احتجاج به فرصت مستقلي دارد، ولي آن چه مهم مي نمايد، آن است كه زائر، با توجه كامل به معاني الفاظ، به حقايق راه يافته تا از اين مسير با حالت «يدرك و لا يوصف» به عمق معارف راه يابد.

توجه به اين جمله «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة» انسان عارف را بر نهايت خلوص و ايثار و فداكاري آن حضرت در جهت نجات امت از جهالت و ناداني و... آگاه مي كند.


زيارت اربعين

السلام علي ولي الله و حبيبه (نجيبه - نجيه خ ل) [4] .

السلام علي خليل الله و نجيبه.

السلام علي صفي الله و ابن صفيه.

السلام علي الحسين المظلوم الشهيد

السلام علي اسير الكربات و قتيل العبرات [5] .

اللهم اني اشهد انه وليك و ابن وليك، و صفيك و ابن صفيك، الفائز بكرامتك اكرمته بالشهادة، و حبوته بالسعادة، و اجتبيته بطيب الولادة، و جعلته سيدا من السادة و قائدا من القادة، و ذائدا [6] من الذادة.

و اعطيته مواريث الانبياء، و جعلته حجة علي خلقك من الاوصياء، فاعذر في الدعاء، و منح [7] النصح، و بذل مهجته [8] فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة.

و قد توازر عليه من غرته الدنيا، و باع حظه بالأرذل الأدني، و شرع اخرته بالثمن الاوكس، [9] و تغطرس [10] و تردي [11] في هواه، و اسخطك و اسخط نبيك و اطاع من


عبادك اهل الشقاق والنفاق، و حملة الاوزار المستوجبين النار (للنار)

فجاهدهم فيك صابرا محتسبا، حتي سفك في طاعتك دمه، و استبيح حريمه (حرمه) اللهم فالعنهم لعنا وبيلا، [12] و عذبهم عذابا اليما.

السلام عليك يابن رسول الله

السلام عليك يابن سيد الأوصياء

اشهد انك امين الله و ابن امينه

عشت سعيدا، و مضيت حميدا، و مت فقيدا مظلوما شهيدا

و اشهد ان الله منجز (لك) ما وعدك، و مهلك من خذلك، و معذب من قتلك.

و اشهد انك وفيت بعهدالله، و جاهدت في سبيله (في سبيل الله) حتي اتيك اليقين فلعن الله من قتلك، و لعن الله من ظلمك، و لعن الله امة سمعت بذلك فرضيت به، اللهم اني اشهدك اني ولي لمن والاه و عدو لمن عاداه.

بابي انت و امي يابن رسول الله

اشهد انك كنت نورا في الاصلاب الشامخة [13] والأرحام (الطاهرة) المطهرة، لم تنجسك الجاهلية بانجاسها، و لم تلبسك المدلهمات [14] من ثيابها و اشهد انك من دعائم الدين و اركان المسلمين، و معقل [15] المؤمنين و اشهد انك الامام البر التقي، الرضي الزكي الهادي المهدي.


و اشهد ان الائمة من ولدك (ولدك) كلمة التقوي، و اعلام الهدي، والعروة الوثقي، والحجة علي اهل الدنيا.

و اشهد اني بكم مؤمن و بايابكم (باياتكم)، موقن بشرايع ديني [16] (و بشرايع ديني) و خواتيم عملي، [17] و قلبي لقلبكم سلم (مسلم)، و امري لامركم متبع، و نصرتي لكم معدة، حتي يأذن الله لكم، فمعكم معكم لا مع عدوكم.

صلوات الله عليكم، و علي ارواحكم و اجسادكم (اجسامكم)، و شاهدكم و غائبكم، و ظاهركم و باطنكم، امين رب العالمين.


سلام بر ولي (نماينده مخصوص) خدا و حبيب خاص (و يا همراز[ بنابر نسخه ي ديگر ]خدا.

سلام بر دوستدار و محبوب و برگزيده خدا.

سلام بر بنده ي خالص (و باصفا) فرزند بنده ي خالص خدا.

سلام بر حسين مظلوم شهيد راه خدا.

سلام بر آن اسير غم و اندوه و مصائب و گرفتاري هاي سخت عالم، و كشته آب چشمان (يعني كشته ي راه حق كه هر چشمي براي او مي گريد و اشك مي ريزد و از حق سعادت ابد مي يابد).

[ ممكن است معناي «قتيل العبرات» اين باشد كه عموم مردم، آن حضرت را ياري نكرده، گرچه، چه بسا تنها با اشك و گريه همراهي كردند. ]

پروردگارا من! گواهي مي دهم كه آن حضرت، ولي تو، و فرزند ولي تو است. و فرزند برگزيده (و بنده ي خالص باصفاي) تو، و فرزند برگزيده ي توست كه به لطف و كرمت رستگار شد. (و خلقي را به شفاعتش رستگار كرد).

تو او را به فيض شهادت گرامي داشتي و به سعادت مخصوص گردانيدي و سعادتش ارزاني داشتي و به پاكي نسل و نژاد (و پاكيزگي طينت) برگزيدي، و او را امام بزرگي از بزرگان عالم رهرو و پيشوايي از رهبران و پيشوايان الهي جهان قرار دادي، و مدافع از اسلام (و نگهبان قرآن) از مدافعان مقرر داشتي، و ميراث تمام پيمبران را به او عطا كردي، و او را از جانشينان پيغمبر و حجت خود بر خلق گردانيدي.

او هم در دعوت به حق و اتمام حجت بر خلق رفع هر عذر از امت كرد (و از هيچ برنامه اي دريغ نكرد)، و اندرز و نصيحت امت را با عطوفت و مهرباني و خيرخواهي انجام داد، و جان بخشي كرد و خون پاكش را در راه تو به خاك ريخت و عصاره ي وجودش را بذل كرد تا بندگانت را از جهالت و حسرت و گمراهي نجات دهد.

در حالي كه هماهنگ و هم دست شدند مردمي كه مغرور دنيا بودند و بهره ي آخرت شان را به متاع ناچيز پست دنيا فروختند (و ظلم و جور كردند) و گردن فرازي و بزرگ منشي در پيروي هواي نفس هلاك شدند و خود را در پرتگاه هوا و هوس انداختند، و تو را و پيغمبرت را به خشم و غضب آوردند، و از آن بندگانت كه از اهل شقاق و شكاف و خلاف و دورويي و نفاق و دشمني با تو بودند پيروي كردند، در صورتي كه آنان حامل بار سنگين گناه و معاصي و مستوجب آتش دوزخ بودند.

پس اين امام بزرگوار، با آن ستمكاران در راه تو جهاد كرد، و به اخلاص كامل با شكيبايي و صبر، تحمل كرد، و مشقت بسيار كشيد، تا آن جا كه در راه اطاعتت خون پاكش (به خاك) ريخت و حريم مطهر و هتك حرمت خاندان پاكش، مباح شمرده شده (و ستمگران، خون و حريمش را مباح شمردند).

پروردگارا! تو آن قوم ستمكار ظالم را لعن وبال آميز شديد كن، و به عذاب سخت دردناك معذب ساز.

سلام بر تو اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و فرزند سيد اولياء و اوصياء پيغمبر.

خدا را گواهي مي دهيم كه تو امين وحي خدايي و فرزند امين حق.

همه ي عمر با سعادت در جهان زيستي و با ثناي حق، ستوده درگذشتي، و از دنيا رحلت كردي در حالي كه چون عزيزي گمشده دور از وطن (و بي مثل و مانند) بودي و مظلوم و شهيد راه حق گشتي.


و نيز گواهي مي دهم كه خداي متعال وعده اي كه به تو داده است (يعني در مقام اعلاي سعادت و شفاعت كبراي امت) به آن وعده البته وفا كند، و آنان كه تو را خوار و مضطر گذاشتند همه را هلاك كند، و قاتلانت را عذاب سخت چشاند.

و باز گواهي مي دهم كه تو به عهد خدا (در هدايت امت و قبول شهادت) وفا كردي، و در راه خدا همه ي عمر جهاد كردي تا هنگام يقين و رحلت فرارسيد (و به مقام عين اليقين لقاي حق نايل شدي).

پس خدا لعنت كند آنان كه تو را كشتند و درباره ي تو ظلم و ستم كردند.

و خدا لعنت كند آن كس را كه به قتل و ظلم تو چون شنيد راضي و خشنود گشت.

پروردگارا! من تو را گواهي مي گيرم كه من دوست آن حضرت و دوست دوستداران او هستم و دشمن با دشمنان او، پدر و مادرم فداي تو اي فرزند رسول خدا.

خداوندا! گواهي مي دهم كه تو نوري (از انوار الهي) در اصلاب (و پشت هاي) پدران عالي رتبه و ارحام مادران پاك طينت بودي، و انجاس (شرك و فسوق و ظلمت) جاهليت تو را آلوده نساخت، و جامه هاي تيره ي ظلماني (و پليدي ها و ناپاكي هاي) اعصار جاهليت تو و (آباء و امهاتت) را نپوشانيد.

و باز گواهي مي دهم كه تو، محققا، از اركان و ستون هاي دين خدايي، و اصل و اساس و پايه هاي (آيين) مسلمانان، و پناه و نگهبان و دژ محكم اهل ايمان.

و نيز گواهي مي دهم كه تويي، محققا، پيشواي نيكوكار نيك رفتار با تقوا (و تقوي شعار) پسنديده صفات، پاك و پاكيزه ذات، و رهبر و رهنما و هدايت كننده ي خلق، و ره يافته و هدايت يافته به حق.

و باز گواهي مي دهم كه ائمه (نه تن امامان معصوم) از فرزندان تواند، همه نمونه هاي تقوا و معنويت با روح تقوا (و خداپرستي) و راهنماي طريق حق، و حلقه و رشته ي محكم ايمان خلق و حجت خدايند بر تمام اهل دنيا.

و شهادت مي دهم كه من، به امامت و حقانيت، و به رجعت شما ايمان و اعتقاد دارم، و يقين دارم به شريعت هاي آيين و احكام دينم، نيز به ختم كارم، (به گونه اي كه تمام اعمال و كردارهاي خود را مشاهده نموده، يقين دارم، البته همه به هدايت شما است)، و قلبم تسليم قلب پاك شما و همه كارم پيرو امر شما است، و ياريم، تا خدا اذن دهد، (در ظهور قائم) براي شما مهيا است. پس البته با شما هستم نه با دشمنان شما.

صلوات و درود خدا بر شما و بر روان هاي پاك و مطهر و جسم و جان پاك و پيكرها و تن هاي شما باد.

و درود خدا بر شما باد از حاضر و غايب شما و بر ظاهر و بر باطن (برون و نهان) شما باد!

اي پروردگار عالميان و عالم! اين دعاي مرا اجابت فرماي.

[ آمين يا رب العالمين ]



پاورقي

[1] المزار، مناسک المزار، باب فضل زيارة الأربعين، حديث 1، ص 53.

[2] تهذيب الأحکام، کتاب المزار، باب 16، فضل زيارته عليه‏السلام ر 37، رقم مسلسل 122، (ج 6، ص 52). گرچه به عنوان يکي از کتب فقهي به همراه بعضي از مباحث حج و «کتاب الحج»، و يا در کنار آن کتاب به عنوان بحث مستقلي تحت عنوان «کتاب المزار» مورد بحث است.

[3] مصباح المتهجد، باب اعمال ماه صفر، ص 788؛ وسايل، کتاب الحج، ابواب المزار، باب 56، باب تأکد استحباب زيارة الحسين يوم الأربعين، ح 1، (ج 14، ص 478) چاپ مؤسسه‏ي آل البيت عليهم‏السلام.

[4] آن چه در داخل دو پرانتز () است، در نقل و نسخه‏ي ديگر است.

[5] العبرة: الدمعة - اشک چشم، منظور شهيد و کشته‏اي است که اشک‏ها در راه او به جريان افتاده است و بايد چنين باشد. يا منظور اين باشد که مردم به جاي آن که در ظاهر آن حضرت را کمک کنند، تنها با اشک و گريه همراهي کردند.

[6] الذائد: الذود السوق والطرد والدفع - مدافع از اسلام و مسلمانان است به صورتي که آن چه موجب فساد بوده، رهبر، طرد و دفع کرده است.

[7] منحه: کمنعه: اعطاه - به معناي بخشش و عطا مي‏باشد.

[8] المهجة: الدم أو دم القلب والروح - منظور از «بذل»، بخشش بلا عوض و بي‏توقع انتظار عوض و پاداش است. و مراد از «مهجة» عصاره‏ي جان و خلاصه‏ي حيات انساني است، که از آن تعبير به دم القلب شده است.

[9] الاوکس: الانقص - در قاموس چنين آمده است: الوکس کالوعد النقصان... و رجل او کس أي خسيس. مقصود بهاي خيلي کم و پست است.

[10] اي اعجب بنفسه - الغطرسة الاعجاب بالنفس والتطاول علي الاقران والتکبر و غطرسه أغضبه و تغطرس تغضب و في مشيته تبختر و تعسف الطريق و بخل. (قاموس، ماده الغطرس). نوعي خودخواهي و کبر و منيت است.

[11] تردي: سقط: گويي در منجلاب هوا و هوس سقوط کرده است.

[12] وبيلا: شديدا. مراد، عذاب شديد و سخت است.

[13] الشامخة: العالية. شمخ الجبل: علا و طال.

[14] ادلهم الظلام: کثف و اسود: (مدلهم: مبالغة). مدلهمات: تيرگي‏ها.

[15] المعقل: (کمنزل): المجلأ: - پناهگاه.

[16] بشرايع ديني: ظاهرا اين جمله مربوط به «موقن» مي‏باشد يعني يقين به «شرايع دين» که منطبق بر احکام و بلکه معارف ديني است.

در حقيقت مقصود از اين عبارت، يقين به دين و محتواي آن اعم از معارف و اصول احکام و وظائف ديني مي باشد.

به عبارت ديگر يکي از اهداف اين بيان، يقين و قطع به شرايع و احکام دين و معارف آن مي‏باشد، که در بعضي از تعبيرها آمده «و علي يقين ما اتي به محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)».

يعني و بر اين برنامه و مبنا که يقين داشته باشيم به آن چه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم آن‏ها را آورده است.

بديهي است که جمله‏ي «ما أتي»، معارف اعم از توحيد، صفات ربوبي و سمات الهي، نبوت، امامت، معاد و احکام و شرايع الهي را شامل مي‏گردد. (دقت شود)

البته ممکن است مرتبط به «مؤمن» و «موقن» باشد؛ يعني به سبب ايمان و يقين متمسک به حقانيت ضوابط شريعت و دين است.

هرچند احتمال مي‏رود که مربوط به «شهادت» و «شاهد لي» نيز باشد، که گواه و شهادت بر اين محتوا هست.

[17] و خواتيم عملي: بيان‏هاي ذکر شده درباره‏ي عبارت «شرايع ديني» در مورد «و خواتيم عملي» هم جاري است.

يعني يقين به خاتمه و پايان عمل که در حقيقت نتائج اعمالي است که انسان در اين دنيا انجام داده است.

البته «خواتيم عمل» اشاره‏ي به رؤيت اعمال و کردار انساني است، که در آيات شريفه به آن تصريح شده است مانند: (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره، و من يعمل مثقال ذرة شرا يره).

و نيز آيه‏ي کريمه (يوم تجد کل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو أن بينها و بينه أمدا بعيدا و يحذرکم الله نفسه والله رؤوف بالعباد) (سوره «3» آل عمران آيه 30).

و بعيد نيست که مقصود از مورد واژه «يقين» در آيه‏ي شريفه‏ي: (و اعبد ربک حتي يأتيک اليقين) (سوره «15» الحجر، آيه 99) نيز يقين به نتايج اعمال و بلکه ديدن و رؤيت اعمال باشد.

البته چون تحقق اين گونه يقين نوعا با مرگ ملازم است، بر اين اساس در بعضي از آثار «يقين» به «مرگ» تفسير شده است، وگرنه معناي يقين همان علم يقيني و آگاهي قطعي جزمي است.

زيرا نتيجه‏ي عبادت، يقين است.

از آيه‏ي شريفه‏ي (کلا لو تعلمون علم اليقين) (سوره‏ي «102» التکاثر، آيه‏ي 3) هم چنين استنتاجي خواهد شد.