بازگشت

حضرت زينب در قتلگاه






آيم به قتلگاه كه پيدا كنم تو را

امشب وداع هجرت فردا كنم تو را



در حيرتم كه از چه بجويم نشان تو

نه سر، نه پيراهن ز چه پيدا كنم تو را



دشمن نداد آبت اگر غم مخور حسين

صحرا ز آب ديده چو دريا كنم تو را



خواهم كه سير بينمت اما حسين من

كو صبر و طاقتي كه تماشا كنم تو را



خون خداست خون تو پامال كي شود؟

در شام و كوفه محكمه برپا كنم تو را