بازگشت

قتل پاكان (انبيا)


24. زن پادشاه بني اسرائيل پير شد و خواست دخترش را به ازدواج شاه درآورد؛ پادشاه با يحيي مشورت كرد و يحيي او را از اين كار نهي كرد. آن زن چون فهميد، دخترش را آراست و نزد شاه فرستاد. او نزد شاه به رقص و كرشمه پرداخت. پادشاه گفت: چه مي خواهي؟ گفت: سر يحيي را...؟

فقتله ثم بعث اليها في طشت من ذهب. فأمرت الارض فأخذتها و سلط عليهم بخت نصر... فقتل عليه سبعين ألفا... [1] .

شاه يحيي را كشت و سرش را در طشت طلايي نزد دختر فرستاد. پس زمين فرمان يافت و آن را گرفت و خدا «بخت نصر» را بر بني اسرائيل مسلط كرد... پس هفتاد هزار نفر را كشت...


پاورقي

[1] بحارالانوار، 45، ص 299.