بازگشت

شجاعت


شجاعت حد اعتدال روحيه تهور و ترس، موجب صيانت از اعتقادات، جان و مال است، و مانع تسلط ستمگران مي شود. آرامش نفس، عزت، منزلت و نام نيك، از ديگر آثار شجاعت است.

قرآن كريم انسان هاي برخوردار از اين صفت را مي ستايد و مي فرمايد:

(الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون أحدا الا الله...)؛ [1] آنان (پيامبران پيشين) كساني بودند كه تبليغ رسالت هاي الهي را مي كردند و (تنها) از او مي ترسيدند و از هيچ كس جز خدا بيم نداشتند و همين بس كه خداوند، حسابگر است...

خداوند درباره جنگجويان احد كه هنوز زخم هاي آنان التيام نيافته بود و به سوي سرزمين «حمراء الاسد» حركت كردند، مي فرمايد:

آنان كساني بودند كه (بعضي از مردم) به آن ها گفتند: مردم (لشكر دشمن) براي حمله به شما


اجتماع كرده اند، از آن ها بترسيد؛ اما اين سخن بر ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را كافي است و او بهترين حامي ماست. [2] .

در آيه ديگر آمده است:

(فلا تخشوا الناس و اخشون)؛ [3] از مردم نهراسيد و از من بترسيد.

و انسان هاي ترسو را مذمت مي كند و مي فرمايد:

آيا نديدي كساني را كه (در مكه) به آن ها گفته شد: (فعلا) دست از جهاد برداريد و نماز را بر پا كنيد و زكات بپردازيد. (اما آن ها از اين دستور ناراحت بودند) ولي هنگامي كه (در مدينه) فرمان جهاد به آن ها داده شد، جمعي از آنان از مردم مي ترسيدند، همان گونه كه از خدا مي ترسند، بلكه بيشتر و گفتند: پرودرگارا! چرا جهاد را بر ما مقرر داشتي؟ چرا اين فرمان را اندكي به تأخير نينداختي؟ [4] .

اهل بيت عليهم السلام اسوه ي دل انگيز صفت شجاعت بوده و در زندگي و سيره عملي خويش ثابت كرده اند كه از هيچ قدرتي غير خداوند، هراسي ندارند.

امام علي عليه السلام فرمود:

به خدا سوگند! اگر تمام عرب ها براي جنگ با من همداستان شوند، من پشت نخواهم كرد. [5] .

امام زين العابدين عليه السلام در خطبه اي كه در مسجد شام ايراد نمود، فرمود:

به ما اهل بيت، شش صفت عطا شده است: دانش، بردباري، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در دل هاي مومنان. [6] .

فردي از راويان دشمن مي گويد:

والله ما رأيت مكثورا قط قد قتل اهل بيته و ولده و اصحابه اربط جأشا منه؛ [7] به خدا سوگند كه دل شكسته اي اين چنيني كه تمام اصحاب و اهل بيت و فرزندانش كشته شده باشد و اين گونه برخوردار از قوت قلب باشد، نديده ام.

و زماني كه حضرت جنگ تن به تن را آغاز كرد، هر يك از نيروهاي دشمن را كه در مقابل او قرار مي گرفت، به هلاكت مي رساند. عمر بن سعد كه احساس كرد كسي را ياراي هماوردي او نيست، بر سپاهيان خويش نهيب زد:

واي بر شما! آيا مي دانيد با چه كسي جنگ مي كنيد؟ اين، فرزند آن پدري است كه شجاعان


عرب و دليران آنان را به هلاكت رسانده است. روح علي در پيكر اوست.

در اين زمان از هر طرف به امام هجوم آوردند.

شجاعت ابي عبدالله عليه السلام به گونه اي است كه حتي مورخان غير مسلمان را تحت تأثير قرار داده است و درباره آن سخن گفته اند. يكي از آن ها «جميز كارگرن» هندو مسلك است كه محدث نوري رحمه الله در كتاب «لؤلؤ و مرجان» كلام او را نقل نموده است. وي در آغاز مي نويسد:

مثل مشهور است كه «دواي يكي، دو باشد»؛ يعني از آدم تنها كار برنمي آيد، مگر دومي برايش مددكار باشد. مبالغه بالاتر اين كه در حق كسي گفته شود كه دشمن، او را از چهار طرف احاطه كرده است؛ ولي حسين عليه السلام و يارانش را هشت قسم دشمن محاصره نموده بود و در عين حال، ثابت قدمي خويش را از دست ندادند. سپس هشت نوع دشمن را چنين مي شمارد: از چهار طرف، ده هزار فوج يزيد بود كه بارش نيزه و تيرشان مثل بادهاي تيره، طوفان ظلمت برانگيخته بود. دشمن پنجم، گرمي و حرارات آفتاب عرب بود كه گفته اند: «تمازت و گرمي عرب، غير از عرب يافت نمي توان شد». دشمن ششم، ريگ تفتيده ميدان كربلا بود كه در گرماي آفتاب شعله زن و مانند خاكستر تنور گرم، سوزنده و آتش افكن بود؛ بلكه درياي قهاري بود كه حباب هايش آبله هاي پاي بني فاطمه بودند. دو دشمن ديگر كه از همه ظالم تر بود، تشنگي و گرسنگي بود كه مثل سربازان دشمن باز ساعتي جدا نبودند. خواهش و آرزوي اين دو دشمن همان وقت كم مي شد كه زبان ها از تشنگي چاك چاك مي گرديد. پس كساني كه در چنين معركه، هزارها كافر را مقابله كرده باشند، نهايت شجاعت براي ايشان مي باشد.

محدث نوري رحمه الله پس از نقل اين كلام، مي نويسد:

سزاوار است كه در ستايش او، گفته شود: «به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را» كه با امور محسوسه و معلومه، اشجعيت آن حضرت، بلكه ساير انصار را بر تمام شجاعان روزگار ثابت كرد. [8] .

امام جواد عليه السلام از پدران خويش، حالت امام حسين عليه السلام و ياران خاص وي را پس از سخت شدن كارزار، اين چنين نقل مي كند:

و كان الحسين عليه السلام و بعض من معه من خصائصه تشرق ألوانهم و تهدئي جوارحهم و تسكن نفوسهم، فقال بعضهم لبعض انظروا لا يبالي بالموت؛ [9] حسين عليه السلام و ياران مخصوص وي چهره هايشان مي درخشيد و اعضا و جوارح آن ها ساكن و آرام و روحشان استوار و باآرامش بود. سپس هر يك به ديگري مي گفت: نگاه كنيد كه چگونه از مرگ باكي نداشته و بدان اعتنا نمي كند.

سلام و صلوات خدا بر امام حسين عليه السلام در آن هنگام كه متولد شد و جبرئيل و ملائك تبريك گويان به استقبالش شتافتند و آن هنگام كه مقام وصايت را عهده دار گشت و آن زمان كه با چهره برافروخته به سوي لقاي حق شتافت و جهان را شيفته صفات زيباي خويش نمود.



پاورقي

[1] احزاب «33» آيه‏ي 39.

[2] آل عمران «3»، آيه‏ي 173.

[3] مائده «5» آيه‏ي 44.

[4] نساء «4»، آيه‏ي 77.

[5] نهج‏البلاغه، فيض الاسلام، نامه 45، ص 971.

[6] بحارالأنوار، ج 45، ص 138.

[7] تاريخ طبري، ج 6، ص 259؛ لهوف، سيد بن طاووس، ص 220.

[8] لؤلؤ و مرجان، ص 196-198.

[9] بحارالأنوار،، ج 44، ص 297، به نقل از معاني الاخبار، ص 288، باب معني الموت.