بازگشت

اوج جوانمردي


جوانمردي خصلتي ارزشمند است كه زيربناي بسياري از ملكات اخلاقي همانند بخشش، گذشت و دوري از تهمت و خيانت، بوده و موجب مي شود كه فرد حتي در سخت ترين شرايط بر ارزش هاي انساني و اصول اخلاقي تأكيد ورزد.

قرآن كريم درباره اصحاب كهف مي فرمايد:

(نحن نقص عليك نبأهم بالحق انهم فتية آمنوا بربهم وزدناهم هدي)؛ [1] ما داستان آن ها را به حق براي تو بازگو مي كنيم. آن ها جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم.

در تفسير نمونه آمده است:

«فتيه» جمع «فتي» به معناي جوان شاداب است؛ اما از آن جا كه در سن جواني بدن نيرومند و احساسات پرجوش و عواطف پر خروش است و از نظر جنبه هاي روحي، قلب جوان آماده پذيرش نور حق و كانون محبت، سخاوت، عفو و گذشت است، بسيار مي شود كه كلمه «فتي و فتوت» به معناي مجموعه اين صفات به كار مي رود؛ هر چند سنين بالا باشد؛ همان گونه كه از كلمه جوانمردي و فتوت در فارسي امروز نيز اين مفاهيم را مي فهميم. [2] .

مرحوم طبرسي رحمه الله نيز مي نويسد:

براي اين جوانان تعبير «فتيه» به كار برده شده است؛ زيرا سرچشمه و اصل جوانمردي، ايمان است و بعضي گفته اند: فتوت عبارت از جود و بخشش و خودداري از اذيت ديگران و ترك شكايت از مشكلات است و بعضي ديگر گفته اند: فتوت پرهيز از گناهان و به كار بستن فضائل اخلاقي و انساني است. [3] .

اين صفت در اهل بيت عليهم السلام به شكل تكامل يافته، متجلي بوده است.

در جنگ صفين لشكر معاويه بر اصحاب امام علي عليه السلام پيشي جسته و آب فرات را تصرف كرده و آنان را از برداشتن آب باز داشتند.

امام خطابه اي ايراد نمود؛ تأثير حماسي اين خطبه چنان شور و غيرت ايجاد كرد كه در مدت اندكي توانستند دشمن را از شريعه فرات دور كنند.

ياران امام علي عليه السلام به حضرت گفتند:

آنان را از آب محروم كن، چنان كه آنان انجام دادند.

آن حضرت عليه السلام فرمود:


نه، بين آنان و فرات را باز كنيد. من از آن چه نادان ها انجام دادند، پرهيز مي كنم. به زودي حكم قرآن را بر آنان عرضه مي داريم و آنان را به سوي هدايت فرامي خوانيم. اگر قبول كردند، چه خوب و اگر امتناع كردند، به خواست خدا تيزي شمشير از اين كار، بي نياز خواهد ساخت. [4] .

اين همان اصل آزادگي و جوانمردي است كه با دشمن نيز بر اساس ارزش هاي والاي الهي و انساني برخورد مي كند. امام حسين عليه السلام نيز همانند مولي الموحدين بود.

در تاريخ نهضت آن حضرت مي خوانيم:

زماني كه به منزل «شراف» رسيدند، در موقع حركت به هنگام سحرگاهان دستور داد تا جوانان آب بسيار بردارند. پس از نصف روز حركت به سپاه حر برخورد كردند.

حضرت وقتي آثار تشنگي را در لشكريان ديد، به اصحاب دستور داد تا آن ها و اسب هايشان را سيراب سازند.

در اين زمينه، علي بن طعان محاربي مي گويد:

هنگامي كه لشكر حر قافله ي امام حسين عليه السلام را محاصره كرد، آن روز من آخرين نفري بودم كه از سپاه حر به منزل «ذوحسم» رسيدم. امام حسين چون تشنگي من و آبم را مشاهده كرد، به من فرمود: «انخ الراوية، اين راويه را بخوابان!» و چون ما راويه به مشك مي گفتيم، منظور امام را نفهميدم. حضرت دوباره فرمود: «يابن اخي، انخ الجمل؛ برادرزاده! آن شتري را كه مشك آب روي اوست بخوابان». چون شتر را خواباندم فرمود: از آب آن بخور. من خواستم آب بخورم، اما دستپاچه شدم و نتوانستم. امام حسين عليه السلام برخاسته از آن مشك، من و اسبم را سيراب نمود. [5] .

حضرت سيدالشهدا عليه السلام اين همه مهر و محبت را براي كسي ابراز نمود كه به جنگ او آمده بود. آن بزرگوار فردي را سيراب كرد كه او جزو سپاهي بود كه در روز عاشورا وي را با لب عطشان به شهادت رساندند!

در كلمات آن حضرت اين اصل، درخششي دارد كه امام مي فرمايد:

تمامي آن چه كه خورشيد بر آن مي تابد، در مشرق و مغرب زمين و دريا و خشكي و دشت و كوه، نزد ولي خدا و اهل معرفت به حق خداوند، چون سايه اي بيش نيست. آيا آزادمردي پيدا نمي شود كه از غذاي باقي مانده لاي دندان ها دست بردارد؟ [6] .

در اين جا حضرت با تعبير «لماظه» كمال بي اعتنايي خويش را به دنيا و مظاهر آن اعلام مي دارد و سپس مي فرمايد:


براي شما جز بهشت بهايي نيست، خود را به غير بهشت نفروشيد كه هر كس از خدا به دنيا راضي شود، به چيز پستي راضي گشته است. [7] .

جمله اي كه حضرت بر بالين حر رحمه الله فرمود، تأكيد بر همين اصل است.

زماني كه اصحاب بدن خونين او را به حضور سيدالشهداء عليه السلام آوردند و او آخرين لحظات عمر خويش را سپري مي كرد، در حالي كه امام دست به صورت حر مي كشيد، فرمود:

تو آزاده اي همان گونه كه مادرت نام نهاد. تو آزاده دنيا و آزاده آخرت هستي.

در جملاتي ديگر فرمود:

زنا زاده پسر زنا زاده مرا بين دو كار مخير گذاشته: مبارزه با كمي اصحاب و يا ذلت؛ هيهات، من پستي و ذلت را انتخاب نخواهم كرد. انسان هاي غيرتمند و روح هاي با عزت، مكان هاي ذلت و پستي را بر جايگاه كرامت و عزت ترجيح نخواهند داد. [8] .

در سخني ديگر فرمود:

اني لا أري الموت الا سعادة و لا الحيوة مع الظالمين الا برما؛ [9] من مردن را براي خويش سعادت و زندگي با ستمگران را مايه ملامت و سرزنش مي بينم.


پاورقي

[1] کهف «18» آيه‏ي 13.

[2] تفسير نمونه، ج 12، ص 13.

[3] مجمع البيان، ص 360، ذيل آيه.

[4] بحارالأنوار، ج 32، ص 443.

[5] ارشاد، مفيد، ص 78؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 302.

[6] ان جميع ما طلعت عليه الشمس في مشارق الارض و مغاربها بحرها و برها و سهلها و جبلها عند ولي من اوليأ الله و اهل المعرفه بحق الله کفي‏ء الظلال... الاحر يدع هذه اللماظه لاهلها.

[7] انوار البهيه، ص 24-25.

[8] همان، ص 5.

[9] تحف العقول، ص 176؛ تاريخ طبري، ج 6، ص 229.