بازگشت

بزرگواري در برابر كردار زشت جاهلان


در سيره ي عملي امام حسين عليه السلام نه تنها به محروميت هاي ظاهري و مادي توجه مي شد، بلكه كساني كه از جنبه ي عاطفي، فرهنگي و معنوي كمبود داشتند نيز در زير چتر پوشش آن حضرت قرار مي گرفتند.

ابن عساكر مي نويسد:

فردي به نام عصام شامي وارد مدينه شد. مشاهده ي سيماي پاكيزه و نوراني امام حسين عليه السلام آتش حسد و كينه ي ديرينه را در دل او شعله ور ساخت و او ناتوان از كنترل احساسات زشت خويش، نزد آن حضرت رفته، پرسيد: آيا تويي پسر ابوتراب؟

فرمود: بلي.

عصام، هر چقدر مي توانست به امام و پدر بزرگوارش فحش و ناسزا و كلمات ركيك نثار كرد.

امام بعد از شنيدن سخنان ناپسند وي، با عطوفت و مهرباني به وي نگريسته و آياتي را در فضيلت عفو و گذشت قرائت كرد، آن گاه به عصام فرمود:

اي برادر! بر خود سبك و آسان بگير و براي من و خودت استغفار كن! مطمئن باش اگر از ما ياري بخواهي، ياور تو خواهيم بود و اگر عطا و بخشش بطلبي، به تو عطا مي كنيم و اگر ارشاد و راهنمايي بجويي، تو را ارشاد خواهيم كرد (هر نيازي و گرفتاري داري به ما بگو).

او بعد از اين رفتار شفقت آميز امام عليه السلام از جسارت هاي خود پشيمان شد. حضرت اباعبدالله عليه السلام وقتي در چهره ي او نشانه ندامت را مشاهده كرد، اين آيه را قرائت نمود:

(لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين)؛ [1] امروز ملامت و توبيخي بر شما نيست، خداوند شما را مي بخشد و او «ارحم الراحمين» است.

در اين حال از عصام پرسيد:

آيا از اهل شام هستي؟!

گفت: بلي.

حضرت در ادامه به او فرمود:

هر نيازي داري بدون اضطراب و شرم و خجالت، از ما بخواه كه ان شاء الله برآورده مي شود.

عصام با مشاهده ي اين همه بزرگواري، انسانيت و اخلاق، آن چنان از خود و عمل ناپسندش شرمنده شد كه در آن لحظه آرزو مي كرد كه اي كاش به زمين فرو مي رفت! اما بعد از اين حادثه در منظر او، شخصيت امام حسين عليه السلام و پدر گرامي اش محبوب ترين افراد روي زمين بودند. [2] .



پاورقي

[1] يوسف «12» آيه‏ي 92.

[2] تاريخ مدينه دمشق، ج 43، ص 224؛ منازل الآخره، ص 81.