بازگشت

از زبان امام سجاد


خلوص و از جان گذشتگي و صفا و صميميت اصحاب امام حسين عليه السلام، گوياي عظمت روح و جانفشاني اين انسان هاي وارسته در راه اهداف والاي فرزند پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم است.

امام سجاد عليه السلام فرمود:

من به نزديك پدرم رفتم تا ببينم براي ياران خود چه مي فرمايد و در آن شب، من مريض بودم. پس شنيدم كه پدرم بعد از حمد و ثناي الهي فرمود: اما بعد، به راستي كه ياراني را باوفاتر و بهتر از ياران خود و اهل بيتي را نيكوتر و جوانمردتر از اهل بيت خود سراغ ندارم. پس خدا از جانب من به شما بهترين پاداش را مرحمت كند. آگاه باشيد كه من اكنون از اين جماعت گمان ديگر دارم،


متوجه باشيد كه من به شما اجازه ي مرخص دشن دادم و ديگر عذر و بيعتي بر شما نيست. الآن شب است و كسي شما را نمي بيند. از تاريكي شب استفاده كنيد، بر مركب سوار شويد و به هر سو كه مي خواهيد برويد. [1] .

در اين جا هر كدام از برادران، فرزندان و خواهرزادگان حضرت، فرزندان عبدالله بن جعفر و ساير اصحاب، وفاداري خود را به حضرت سيدالشهداء عليه السلام اعلام نمودند.

آن گاه حضرت در حق همه دعاي خير نمود و پرده از جلوي چشم آن ها برداشت. پس ديدند آنچه را كه خداوند براي آن ها از نعمت هاي بهشت آماده ساخته بود و حضرت منزل هايشان را به آنان نشان داد.

در حال جنگ نيز هر كدام بر ديگري سبقت مي گرفت تا زودتر به جايگاه بهشتي اش نائل گردد. [2] .

اصحاب اباعبدالله، هم از طرف دوست آزاد بودند و هم از طرف دشمن.

از اين كه حضرت فرمود: آن ها با غير من كاري ندارند و خودش هم شخصا به آن ها اجازه رفتن داد و فرمود: «از تاريكي شب استفاده كنيد و سر را هم پايين انداخت كه آن ها با ديدن حضرت شرمنده نشوند»، معلوم مي شود ماندن آن ها نه از ترس دشمن بود و نه از رودربايستي دوست، بلكه انتخابي بود كه به دنبال تشخيص حق نمودند.

به همين خاطر اصحاب سيدالشهداء عليه السلام، بنا به فرمايش حضرت «از نيكوكارترين و باوفاترين مردم بودند» و اين بيان، نشان از اين دارد كه حتي از اصحاب رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و امام علي عليه السلام بالاترند، چرا كه حضرت عليه السلام، لياقت و شايستگي را در آن ها مشاهده كرد و انقطاع كامل از عالم ملك را در آن ها ديد؛ پرده از جلوي چشمشان برگرفت و آنان عالم ملكوت را مشاهده كردند.

بر اين اساس، راه رسيدن به «ملكوت»، واصل شدن به كمال انقطاع است.


اصحاب باوفا



اي گروه مستمندان اي محبان حسين

پيروان شاه مردان سينه ريشان حسين



داد جان در زير تيغ آن شاه، بهر امتان

اي همه جان هاي پاكان باد قربان حسين



دم به دم بگريستي از بي وفايي عرب

اي همه چشمان فداي چشم گريان حسين



اي دريغ ديو و دد سيراب از آب فرات

تشنه كام و خشك لب در خيمه طفلان حسين



آه از باد مخالف اندر آن صحراي كين

افتاده سروها از پا ز بستان حسين



رفت بر باد فنا از كينه هاي آسمان

لاله هاي باغ و گل هاي گلستان حسين



سينه كردندي سپر جان ها نمودندي نثار

با هزاران وجد در هيجا سواران حسين



بال بگشودند سوي شاخ طوبي شادمان

از پر تير سپاه كينه مرغان حسين



اكبر شيرين زبان پامال سم مركبان

شد در آن ميدان دريغ از كين عدوان حسين



شد سيه عالم در آن دم كز جفاي دشمنان

منخسف شد روي قاسم ماه تابان حسين



سوخت از ناكامي آن كودك شيرين زبان

خرمن گردون ز آه آتش افشان حسين



اندر آن صحراي كين كرده غروب اي دوستان

آفتاب عالم آرا روي رخشان حسين



آتش اندر دجله ها افتاد آن دم كز سنان

گشت سيراب اي دريغا كام عطشان حسين



مصطفي و مرتضي و فاطمه تا رستخيز

در جنان شيون كنان از ياد افغان حسين



تا قيامت قدسيان سوزند سر تا پا چو شمع

ز آتش اندوه درد جان سوزان حسين



بلبلان در گلستان و قمريان اندر چمن

تا به فردا زين مصيبت نوحه خوانان حسين



مي چكاند خون دل از جامه (مجنون) زين عزا

دم به دم از غم پي رضوان يزدان حسين




اللهم خص انت اول ظالم باللعن مني و ابدأ به اولا ثم العن الثاني و الثالث و الرابع اللهم العن يزيد خامسا و العن عبيدالله بن زياد و ابن مرجانة و عمر بن سعد و شمرا و آل ابي سفيان و آل زياد و آل مروان الي يوم القيمة.

پروردگارا! تو لعن مرا مخصوص گردان به اولين شخص ستم كار، سپس به دومي و بعد به سومي و بعد به چهارمي، بر بار الها! آن گاه لعنت فرست بر يزيد، پنجم آن ظالمان و باز لعنت فرست بر عبيدالله بن زياد، پسر مرجانه و عمر سعد و شمر و آل ابي سفيان و آل زياد و آل مروان تا روز قيامت.



خدايا جامه ي ظالم ز تن كن

لعينش كن خدا با لعنت من



خدايا لعنت خود را كن آغاز

جحيم ات كن براي اولي باز



نما لعنت تو بر ثاني و ثالث

اساس غصب را گشتند باعث



پس لعنت بر آن رابع، خدايا!

يزيد آن پنجمين تابع، خدايا



بر آن ابن زياد خبث طينت

عبيدالله ملعون باد لعنت



خدايا! ابن مرجانه لعين است

سزاي دشمن دين تو اين است



بكن لعنت عمر سعد بن وقاص

همان دنياپرست پست رقاص



به شمر دون، خدايا لعن بفرست

كه قدر حجت حق را ندانست



به خاندان سفيان باد لعنت

بر اين پستان و دونان باد لعنت



زياد پست فطرت لعن بادش

كه لعنت بر وي و آل زيادش



بكن لعن مدام آن آل مروان

خدايا لعن خود بفرست بر آن



من الآن الي يوم القيامة

ز ما لعنت به هر گفت و چكامه





پاورقي

[1] قال علي ابن‏الحسين زين العابدين عليهماالسلام فدنوت منه لا سمع ما يقول لهم و انا اذ ذاک مريض، فسمعت ابي يقول لاصحابه: اثني علي الله احسن الثناء و احمده علي السراء و الضراء اللهم اني احمدک علي ان اکرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة فاجعلنا من الشاکرين. اما بعد فاني لا اعلم اصحابا أوفي و لا خيرا من اصحابي و لا اهل بيت أبر و أوصل من اهل بيتي فجزاکم الله عني خيرا، الا و اني لاظن يوما لنا من هؤلاء الا و اني قد اذنت لکم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليکم حرج مني و لاذمام هذا الليل قد غشيکم فاتخذوه جملا. (بحارالأنوار، ج 44، ص 392 و 393).

[2] ثم دعا، فقال لهم: رؤوسکم و انظروا، فجعلوا ينظرون الي مواضعهم و منازلهم من الجنة و هو يقول لهم: هذا منزلک يا فلان، فکان الرجل يستقبل الرماح و السيوف بصدره و وجهه، ليصل الي منزله (منزلته) من الجنة. بحارالأنوار،، باب 35، ج 44، ص 298.