بازگشت

مظلوميت امام علي


حضرت علي عليه السلام، كه تاكنون از كينه ي دشمنان، زخم ها برداشته بود، از ناداني مردم اندوهگين شد و بر جهل ستم شان اشك ريخت.

خطبه هاي آن حضرت عليه السلام نشان مي دهد كه آن حضرت، بني اميه را ستمگر مي خواند و آن ها را شايسته حكومت نمي دانست.

آن بزرگوار در خطبه اي فرمود:

بني اميه! تو را چه شده است؟ خداوند هدايتتان نكند. جز ستمگر و نابود كننده فرزندانم و


تجاوزگر به حريم حرمتم كسي در بني اميه نيست.

اينان همواره ستم پيشه بوده، بر حرام دنيا طمع مي ورزند و در درياي هلاكت و خون شناورند. [1] .

آن حضرت عليه السلام در خطبه اي ديگر فرمود:

به خدا سوگند، اگر بني اميه بر سر كار بمانند، هر حلال را حرام و هر حرامي را حلال مي كنند. هيچ پيماني استوار نمي ماند. هيچ خانه و خيمه اي در آبادي و بياباني نيست مگر آن كه اين گروه به ستم آن را ويران مي كند و با بدرفتاري مردمانش مي گريزاند.

اينان در ستم تا آن جا پيش مي روند كه هميشه دو دسته از مردم گريان باشند؛ دسته اي كه دين خود را از دست داده و گروهي كه به دنياي خويش نرسيده است... ممكن است كسي گمان كند كه دنيا چون شتري زانو بسته، در اختيار فرزندان اميه است تا شيرش را به مردم بخورانند يا چون چشمه اي آميخته است تا مردم را به آبشخور آن كشانند؛ نه تازيانه شان از مردم برداشته مي شود و نه شمشيرشان. اين چيزي جز پندار نادرست و دروغين نيست.

بهره بني اميه از خوشي چندان است كه لختي شيريني را در كام كشند و سپس يكباره برونشان اندازد. [2] .

آن حضرت نگراني از آينده امت اسلامي در حكومت امويان را چنين بيان مي فرمايد:

فتنه ي بني اميه ترسناك ترين فتنه هاست، آشوبي سر در گم و تار. حكومت آنان بر همه مردم است و آزارشان دامنگير دين باوران. به خدا سوگند، پس از من فرزندان اميه را براي خود اربابان بدي خواهيد يافت؛ چون ماده شتر پير و بدخويي كه با دست در زمين كوبد، با پا لگد زند و با دهان گاز مي گيرد و نمي گذارد شيرش را بدوشند. پيوسته با شما چنين كنند تا از شما جز آن كه به آن ها سودي مي رساند يا زياني از آنان دفع مي كند، كسي باقي نماند. بلاي آنان با چهره اي زشت و ترس آور و ظلمتي هم سان تاريكي عصر جاهليت بر سرتان فرود مي آيد و نور هدايت در آنان آشكار نيست. [3] .

گفتار امام عليه السلام نشان مي دهد كه از نظر امام عليه السلام، وجود بني اميه در رأس حكومت و صحنه ي سياسي جامعه براي اسلام و مسلمانان خطرناك و زيان آور بود.

بر اين اساس، وقتي آن حضرت به خلافت ظاهري رسيد، تقريبا همه افراد بني اميه را كه از طرف خلفاي پيشين بر مناطق مختلف حكومت مي كردند، از صحنه سياسي بركنار كرد و به جاي آنان صالحان را فرماندار ساخت.

البته فرزندان اميه، در برابر اين اقدام خاموش نماندند؛ به كارشكني پرداختند و مقدمات نبرد صفين را


آماده كردند. [4] .


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه نامه 32.

[2] همان، خطبه 98.

[3] همان، خطبه 93.

[4] وقتي امام علي عليه‏السلام به خلافت رسيد، براي اجراي عدالت و پاسداري از احکام الهي شمشير کشيد و با قاسطين و مارقين و ناکثين به جنگ پرداخت. آن امام راستين، همه کارگزاراني که عثمان برگزيده بود، کنار نهاد و در نامه‏اي از معاويه خواست حکومت شام را رها سازد. معاويه، که انديشه خلافت در سر مي‏پروراند، براي رويارويي با امام عليه‏السلام به سمت صفين به راه افتاد و سرانجام نبردي سخت منطقه صفين را در اضطراب و خون فروبرد. هر چند در اين جنگ برخي از ياران نزديک امام به شهادت رسيدند، اما بسياري از سپاهيان معاويه نيز تن به خاک سپردند و لشکر گمراهان از هم پاشيد. امام علي عليه‏السلام بر آن بود تا دين ستيزي معاويه را از ريشه برکند، اما ناداني مردم بار ديگر اندوهي گران بر دل حضرت نهاد و طبل‏هاي بي‏وفايي‏شان به صدا درآمد، با نيرنگ معاويه و عمرو بن عاص قرآن‏ها بر نيزه شد و سپاهيان امام علي عليه‏السلام در دام تزلزل فرو غلتيدند. بدين ترتيب، حکميت شکل گرفت و حضرت در آرزوي ياوراني هوشمند و معتقد اشک حسرت ريخت.

امام حسن عليه‏السلام نيز وقتي خبر حرکت سپاه معاويه به سوي عراق را دريافت، لشکري از مردم کوفه فراهم آورد و به منطقه نخيله رهسپار ساخت. اين بار نيز کوفيان بي‏وفايي و ناداني خويش را به اثبات رساندند و چون سپاه معاويه به عرصه کارزار رسيد، امام عليه‏السلام را تنها گذاشتند.

پس از امام حسن عليه‏السلام، رهبري امت به امام حسين عليه‏السلام رسيد. آن بزرگوار دريافت که تنها راه نجات اساس واکنش نظامي است. پس آماده شهادت شد و حماسه جاودان کربلا را پديد آورد.