بازگشت

پيوند عترت با نبوت


از ديدگاه شيعيان، انتساب عترت عليهم السلام به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، از زمان تولد ظاهري و پا نهادن آنان به اين دنياي مادي نبوده و نيز ارتباط و وابستگي آنان با نبي اكرم، محدود به روابط متعارف مادي نمي شود، بلكه طبق صريح روايات و احاديث مختلف و معتبر نبوي، عترت پيامبر عليهم السلام عبارت از انوار مقدسي هستند كه خلقت آنان، همانند خلقت نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، سابق بر تمامي خلايق بوده است؛ بدين ترتيب كه خداوند، در ابتداي آفرينش و قبل از خلق عرش، لوح، كرسي، قلم، بهشت، دوزخ، آسمان، زمين و هر مخلوق ديگري، انوار پاك چهارده معصوم عليهم السلام را آفريد، و پس از خلق آن انوار مقدس، و به بركت ايشان و خاطر آنان، موجودات و خلايق ديگر را خلق فرمود.

در واقع، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و به تبع، ائمه معصومين عليهم السلام، برگزيدگان خداوند و والاترين مخلوقات او مي باشند كه تمامي كائنات و مخلوقات، به بركت و يمن وجود آنان لباس وجود و هستي پوشيده اند و خداوند نيز، از رهگذر لطف خويش، آن انوار مقدس را براي هدايت، دستگيري و نجات بشريت و دعوت او به بندگي خود، در برهه هاي خاص، و در صورت و شمائل انساني، تمثل داده تا در دودماني از فرزندان هاشم يكي پس از ديگري، پاي به عرصه زمين نهاده، آدميان را به سوي خداوند فراخوانند.

واضح است كه در اين نگرش، تقديس و اكرام عترت پاك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، معناي ديگر يافته، اساس و مبنايي آسماني و الهي مي پذيرد.

از آن جا كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بر طبق صريح آيات قرآن، هرگز از روي هوي و هوس سخن نمي راند و


ساحت مقدس آن حضرت، از هر كلام گزاف و بيهوده اي مبراست، لذا سخنان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از اغراق، غلو، يا زياده گويي منزه است.

خداوند در قرآن مي فرمايد:

(و ما ينطق عن الهوي، ان هو الا وحي يوحي)؛ [1] و هرگز (پيامبر) از روي هواي نفس سخن نمي گويد، گفتار او منطبق بر همان وحي است كه بر او نازل شده است.

بنابراين، بيانات نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم راجع به اهل بيت عليهم السلام، از اين قاعده مستنثي نبوده و اوصاف و مدايح آن گرامي از دودمان خود، هرگز برخاسته از احساسات و عواطف خانوادگي و به لحاظ وابستگي نمي باشد.

بر اين اساس در كتب و مدارك معتبر شيعي، فرمايش هاي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در وصف مقام هاي والاي عترت خود بوده و روايات در اين باب، بي شمار است.

نيز مناسب است به يكي از مشهورترين احاديث نبوي كه در كتب فريقين افزون از حد تواتر نقل گرديده [2] اشاره شود كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض، من تمسك بهما فقد نجا و من تخلف عنهما فقد هلك ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا؛ [3] به درستي كه من دو امانت گران بها در ميان شما باقي مي گذارم: كتاب خدا و عترتم يعني اهل بيتم و اين دو، هرگز از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند. هر كس تمسك به آن دو بجويد، البته نجات يافته و هر كس از آن دو تخلف نمايد يقينا هلاك شده است، تا آن گاه كه به آن دو چنگ مي زنيد، هرگز پس از من گمراه نخواهيد شد. [4] .

عبدالله بن يحيي مي گويد: همراه اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليهماالسلام به سوي صفين در حركت بوديم. نزديك نينوا رسيديم.


حضرت علي عليه السلام فرياد زد: اي عبدالله! صبر كن!

آن حضرت فرمود: روزي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم. از چشمان آن حضرت اشك جاري بود. عرض كردم: اي رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت، چرا گريه مي كني؟ آيا كسي شما را رنجانده است؟

فرمود: نه، بلكه جبرئيل خبر شهادت حسين عليه السلام را در شط فرات برايم آورده است. آيا مي خواهي از تربتش ببويي؟

عرض كردم: آري.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مشتي از خاك را به من داد. بي اختيار گريستم. فرمود: نام آن سرزمين «كربلا»ست.

وقتي حسين عليه السلام دو ساله شد، پيامبر به سفري رفت و در بين راه، كلمه ي استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون) را بر زبان جاري ساخت و اشك از ديدگانش فروريخت. از علت گريه آن حضرت سؤال شد. آن حضرت فرمود: جبرئيل از سرزميني در كناره ي شط فرات به من خبر داد كه نام آن كربلاست. فرزندم حسين در آن جا كشته مي شود؛ مثل اين است كه الآن قتلگاه و محل دفن او را مي بينم و گويا مشاهده مي كنم (اهل بيتش) را كه چون اسيران بر محمل ها سوار مي شوند و سر بريده ي فرزندم حسين را، براي يزيد هديه مي برند.

به خدا سوگند! هيچ كس نيست كه به سر بريده ي حسين عليه السلام نگاه كند و خوشحال شود، مگر اين كه (منافق است و) خداوند بين دل و زبانش جدايي قرار مي دهد و عذاب دردناكي در انتظارش است.

سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم غمگين و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسين عليهماالسلام را نيز با خود بر بالاي منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پس از اين كه از سخنراني فارغ گشت، دست راست را روي سر حسن و دست چپ را روي سر حسين نهاد و فرمود:

اللهم ان محمدا عبدك و رسولك و هذان أطائب عترتي و خيار ارومتي و افضل ذريتي...؛ خدايا! محمد، بنده و فرستاده ي توست، و اين دو پاكيزه ترين عترت من و برگزيده ترين خاندان من و برترين ذريه ي من هستند... جبرئيل به من خبر داد به وسيله ي سم شهيد مي گردد و آن يكي در ميدان جنگ به خون مي غلتد.

خدايا! شهادت را بر آن ها مبارك گردان و آن ها را از سروران شهدا قرار بده. خدايا! قاتل و كشنده وي را مبارك نگردان و او را خوار و ذليل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پايين ترين منازل جهنم جاي بده.

مردم گريه و ناله نمودند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آن ها فرمود:

اي مردم! شما براي حسين گريه مي كنيد و ياري اش نمي كنيد! خدايا! تو ولي و ياورش باش.

سپس چنين فرمود:

اي مردم! من از ميان شما مي روم و دو چيز گران بها را در بين شما باقي مي گذارم: كتاب خدا و عترت و اصل و ميوه ي دلم و جان خودم. اين دو هرگز از هم جدا نمي شوند تا اين كه در روز قيامت


بر لب حوض كوثر بر من وارد شوند. من از شما چيزي نمي خواهم جز آنچه را كه خداوند مرا مأمور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستي اهل بيت من است.

بر حذر باشيد از اين كه در قيامت بر لب حوض در حالي با من ملاقات كنيد كه اهل بيت من از سوي شما اذيت شده باشند و بر آن ها ظلم كرده يا آن ها را به قتل رسانده باشيد.

آگاه باشيد! امت در روز قيامت در سه گروه، هر كدام با پرچمي خاص نزد من مي آيند؛ گروهي با پرچم سياه وارد مي شوند. آن ها افرادي هستند كه ملائكه از اعمال زشت آن ها شيون مي كنند. وقتي در مقابل من قرار مي گيرند، از آن ها سؤال مي كنم: شما كيستيد؟ آن ها در حالي كه نام مرا فراموش كرده اند، مي گويند: ما عرب و يكتاپرست هستيم. مي گويم: من احمد، پيامبر عرب و عجم هستم. مي گويند: ما از امت تو هستيم. مي گويم: با كتاب خدا و اهل بيت من، بعد از من چگونه رفتار نموديد؟ مي گويند: كتاب خدا را ضايع نموديم و عترت شما را با جديت تمام خواستيم از روي زمين برداريم و نابود سازيم.

بعد از شنيدن اين سخنان، از آن ها رو مي گردانم و آن ها تشنه و رو سياه برگردانده مي شوند. سپس گروه ديگري با پرچم سياه تري مي آيند، مي گويم: شما با ثقلين، يعني كتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نموديد؟ مي گويند: با ثقل اكبر، يعني قرآن مخالفت كرديم و ثقل اصغر، يعني عترت و اهل بيت شما را هر چه توانستيم، اذيت نموديم. مي گويم: از من دور شويد! آن ها را با روسياهي و عطش باز مي گردانند.

سپس گروه سوم با پرچمي روشن و چهره هايي نوراني نزد من مي آيند. مي گويم: شما كيستيد؟ مي گويند: ما از امت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و اهل كلمه توحيد و تقوا هستيم. ما از بازماندگان اهل حق و حقيقت مي باشيم. به كتاب خدا عمل نموديم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستيم، ذريه ي پيامبر خاتم را دوست داشتيم و بدان گونه كه يار و مددكار خود بوديم. آن ها را ياري نموديم و با دشمنانشان جنگيديم.

پس به ايشان مي گويم: بشارت باد بر شما! من پيامبر شما محمد هستم. در دنيا همان گونه كه گفتيد، بوديد.

سپس از آب كوثر به آن ها مي نوشانم. سيراب و خوشحال از آنجا بازگردانده مي شوند و داخل بهشت مي گردند و براي هميشه در آنجا مي مانند. [5] .


اللهم ان هذا يوم تبركت به بنو امية، و ابن اكلة الاكباد اللعين ابن اللعين، علي لسانك و لسان نبيك صلي الله عليه و آله و سلم، في كل موطن و موقف وقف فيه نبيك صلي الله عليه و آله.

بارالها! اين روز (عاشورا) روزي است كه بني اميه آن را مبارك شمردند و پسر هند جگرخوار و يزيد پليد لعين پسر معاويه ي ملعون عيد گرفتند. اينان كه به زبان تو و زبان رسول تو كه درود خدا بر او و آل اطهارش باد، در هر مكاني كه پيامبرت ايستاده بود، مورد لعن قرار گرفتند.



خدايا اين چه روز نحس بودي!

سر مولاي ما بر تن نبودي



اميه زادگانش نيك ديدند

تبرك جسته خشت خيك چيدند!!



يكي زان زانيان پست پندار

يزيد، آن زاده ي هند جگر خوار



به دنيا و به عقبايش همين است

خبيث است و لعين بن اللعين است



لعين خوانديش يا رب در لسانت

تو و پيغمبر و آن دوستانت



به هر جا و مكاني كه پيمبر

توقف كرد، آن جا، نيك سرور



ز معبود جليل و حي سرمد

درودي بر وي و آل محمد (ص)





پاورقي

[1] نجم «53» آيات 3-4.

[2] و جاي هيچ شک و ترديدي باقي نمي‏گذارد. خلاصة عبقات الانوار في امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3.

[3] اين حديث علاوه بر اين که در کتب شيعي، فوق تواتر نقل گرديده، در کتب مشهور اهل سنت نيز از مرز تواتر گذشته است و به کرات نقل گرديده که از آن جمله‏اند: صحيح مسلم، ج 7، ص 122؛ صحيح ترمذي، ج 2، ص 307؛ مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14 و 17.

[4] روايت فوق آن چنان گوياست که نياز به هيچ توضيحي ذيل آن نيست. پيامبر الهي، عترت الهي، علي لطفي؛ با تصرف و تلخيص.

در اين حديث صراحتا بيان شده که تنها راه نجات، تمسک به قرآن و عترت پيامبر است و تخلف از آن‏ها، برابر با هلاکت مي‏باشد. هم چنين در حديث مشهور ديگري که در مورد جايگاه رفيع عترت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده، آن حضرت چنين مي‏فرمايند: «انما مثل اهل بيتي فيکم کمثل سفينة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها هلک».

اين حديث نيز از طرق مختلف در کتب فريقين نقل گرديده که از آن جمله‏اند: صحيح مسلم بن حجاج، مسند احمد بن حنبل، نهايه ابن‏اثير.

جز اين نيست که مثل اهل بيت من در ميان شما همانند کشتي نوح است که هر کس به آن سوار شد، نجات يافت و هر کس از درآمدن به آن سرباز زد، هلاک گرديد مي‏دانيم که کستي نوح سمبل نجات بخشي و راهنمايي پيروان نوح، علي نبينا و آله و عليه‏السلام، بوده است و در حديث فوق، نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، اتباع و پيروي از اهل بيت خود را شرط نجات دانسته و تخلف از آن را مساوي هلاکت شمرده‏اند.

[5] بحارالأنوار، ج 44، ص 247 و 248.