بازگشت

عملكرد حاكمان


برخورد حاكمان جور از دوران بسيار دور، نسبت به اين واقعه نيز قابل توجه است.

برخورد آنان با نام و بارگاه شريف امام حسين عليه السلام يكسان نبوده است.

از سويي شاهد عملكرد خلفاي بني عباس هستيم كه با تمام قساوت از زنده بودن نام حسين بن علي و عاشورا و كلا اولاد علي عليهم السلام جلوگيري كرده و همواره از آن در وحشت به سر برده و آن را براي منافع خويش خطرناك دانسته اند؛ با اين كه در ابتدا با شعار حمايت از آل پيغمبر به خلافت رسيدند ولي اين گونه زنده ماندن نام آن ها را با منافع خويش ناسازگار ديده، بنابراين در مقام محو آثار آنان برآمدند.

از سوي ديگر با سلاطين صفويه و قاجار روبرو هستيم كه برخي از آن ها در شقاوت و ستمگري از بني العباس كمتر نبوده اند، ولي به ظاهر نام اهل بيت و ائمه معصوم عليهم السلام بويژه حسين بن علي عليه السلام را زنده نگاه داشته، براي ذكر مصائب آن حضرت به تشكيل مراسم و مجالس بسيار پر زرق و برق و شاهانه مي پرداختند و شخصا در اين مجالس حضور يافته، به زيارت قبور مطهر آنان مي شتافتند!


گرچه دلائل سياسي اجتماعي گوناگوني بر آن مي توان يافت، ولي دليل عمده آن، تفاوت در نگاه مردم به اين واقعه و كلا اولاد علي عليهم السلام بوده است.

آن چه بني عباس را به مقاومت و برخورد در برابر شيوع و گسترش فرهنگ عاشورا وادار مي كرد، همان نگاه بشري و ظلم ستيزي اين حادثه بود كه به صورت طبيعي مردم را به شورش و مقاومت و عدم اطاعت در برابر ظلم وادار مي ساخت و حكومت هاي آنان را تحت تأثير شديد قرار مي داد؛ ولي آن چه در زمان صفويه و قاجار اتفاق افتاد، نگاه آسماني بخشيدن به اين حادثه بود و ائمه معصوم عليهم السلام را از متن زندگي مردم خارج، و به موجوداتي قابل تقديس و توسل و نيايش تبديل نمود، كه اگر چنين نگاهي در زمان بني عباس محقق مي شد، حتما چندان مخالفتي را برنمي انگيخت!

آن چه از ائمه معصوم عليهم السلام و نهضت عاشورا در زمان صفويه و قاجار تبليغ شد، صرفا برگزاري مراسم عزاداري و دستجات و گريستن بر آن بزرگواران بود، نه توجه به فلسفه شهادت و عاشورا و به عبارتي نگاه ثبوتي دادن به حادثه تا نگاه اثباتي؛ غير بشري جلوه دادن عاشورا تا حادثه اي قابل تقليد و الگو برداري، لذا در اين دوران، فرهنگ توسل و اظهار ارادت ظاهري و دعا و نيايش و نذر و نياز بيش از تأسي عملي و تأثير پذيري اجتماعي و سياسي تبليغ و گسترش مي يابد و به همان اندازه همگامي، يا حداقل هم سازي آن با حكومت هاي جور بيش تري مي شود.

در پناه اين تفسير، عاشورا بيشتر پيرامون محور سيدالشهدا عليهم السلام نه تنها مانعي براي حكومت ستمگران نيست، بلكه خود مي تواند وسيله اي براي برخي از اغراض سياسي آن ها قرار گيرد، مثلا مخالفت رضاخان با اين مجالس، ناشي از ترس، يا مزاحمت اين فرهنگ با حكومت او نبود، بلكه او «عزاداري» را هم چون «حجاب» و ديگر فرهنگ هاي سنتي اين كشور، مظهر ارتجاع و مانعي براي توسعه كشور مي دانست!

او به خوبي آگاه بود كه برگزاري اين مجالس با همان ديدگاه، چندان مزاحمتي براي حكومتش نخواهد داشت، چنان كه براي پسرش چنين بود. او سال ها در اين كشور به فساد پرداخت و خود پايه گذار اين مجالس بود! شخصا در اين مجالس حضور مي يافت و در ايام عاشورا به ديدن دستجات عزاداري مي رفت! و تا زماني كه مجالس عزا با همان ديد ثبوتي برگزار مي گرديد، از ناحيه آن احساس خطري نكرد و حتي در مقاطي از اين نگاه خمود ديني به نفع خويش استفاده كرد!