تاج خورشيد
امشب اي عاشق فرمانبر فرمان حسين
آيد از دشت بلا بوي شهيدان حسين
خيز و مردانه بزن گام به صحراي وصال
گر شده طاير جان خسته ز هجران حسين
اي خوش آن غرقه به خوني كه دم دادن جان
سرش از مهر بود بر سر دامان حسين
كي دهد دست به بيگانه ي بيگانه پرست
آن كه نوشيده مي از ساغر احسان حسين
سر نپيچد ز خط سرخ شهادت، آري
چون قلم هر كه بود در خط فرمان حسين
رونق مكتب آزادي و توحيد و كمال
باشد از خون جهان گير جوانان حسين
سرو جان داد و به بيدادگران صلح نكرد
اي سر و جان جهان باد به قربان حسين
خواجه كون و مكان است در عالم ز شرف
هر كه شد بنده اي از خيل غلامان حسين
تاج خورشيد گذارد به سرش دست (احد)
شب شكاري كه بود ريزه خور خوان حسين [1] .
اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد.
پرودگارا! مرا به آيين محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاه رحلت هم به آن آيين بميران.
تو را خواهم ز دل اي حي سرمد
كه محيايم بكن محيا محمد (ص)
به سان آن كه قربان كرد جانش
مماتم را بكن يا رب مماتش
پاورقي
[1] احد ده بزرگي.