بازگشت

راه سعادت


اين فراز، به چندين موضوع اشاره دارد:

الف) بزرگي مصيبت امام حسين عليه السلام بر ما، كه توضيح آن در فرازهاي پيشين گذشت.

ب) كرامت آن حضرت و كرامت شيعه.

ج) توفيق حضور در كنار امام زمان عليه السلام و خون خواهي امام حسين عليه السلام.

راه منتهي به توحيد و نبوت و ولايت و شريعت، وجود نازنين امام زمان عليه السلام است.

در دعاي شريف ندبه مي خوانيم:

أين باب الله الذي منه يؤتي أين وجه الله الذي اليه يتوجه الأولياء أين السبب المتصل بين الأرض والسماء أين صاحب الفتح و ناشر راية الهدي...؛ كجاست آن باب الله كه از او درآيند، كجاست آن وجه الله كه رو به سوي او كنند دوستان، كجاست آن سبب متصل ميان زمين و آسمان، كجاست آن صاحب روز پيروزي و ناشر پرچم هدايت...

چرا كه احتياج به وجود امام عليه السلام، به خاطر بقاي نظام عالم است:

لولا الامام لما قامت السماوات والارض و لما انزلت السماء قطرة و لا اخرجت الارض بركاتها؛

چرا كه اگر امام نباشد، آسمان ها و زمين پا بر جا نخواهد ماند و قطره اي باران از آسمان نمي بارد و زمين بركات خود را خارج نخواهد كرد.

از آياتي كه به انتقام گرفتن امام زمان عليه السلام از دشمنان اهل بيت عليهم السلام اشاره دارد اين آيه است:

و لا تقتلوا النفس التي حرم الله الا بالحق و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف في القتل انه كان منصورا؛ [1] و هرگز نفس محترمي را كه خدا قتلش را حرام كرده مكشيد، مگر آن كه به حكم حق مستحق قتل شود و كسي كه خون مظلومي را به ناحق بريزد، ما به ولي او حكومت و تسلط بر قاتل داديم، پس در مقام قتل و خون ريزي اسراف نكند كه او از جانب ما مؤيد و منصور خواهد بود.

امام صادق عليه السلام در مورد اين آيه فرمود: آن ولي منصور، قائم آل محمد عليه السلام است، قيام خواهد كرد و به انتقام خون حسين بن علي مي كشد:


فلو قتل أهل الارض لم يكن سرفا؛ [2] اگر اهل زمين را بكشد، زياده روي نكرده.

نكته قابل دقت اين است كه شيعه، بايد پيوسته در جست و جوي امام زمان خود باشد.

در روايتي از امام باقر عليه السلام سؤال شد «فكيف يعزي بعضهم بعضا؛ روز عاشورا را چگونه به هم تعزيت بگوييم؟»

امام باقر عليه السلام فرمود بگوييد: عظم الله أجورنا بمصابنا بالحسين عليه السلام و جعلنا و اياكم من الطالبين بثاره مع وليه الامام المهدي من آل محمد عليه السلام. [3] .

حضرت قائم عليه السلام انتقام گيرنده خون حضرت سيدالشهداء عليه السلام است.

حضرت مهدي عليه السلام ملقب به «منصور»اند، زيرا طلب نهايي خون امام حسين عليه السلام به عهده ي ايشان است.

وجود مقدس حضرت ولي عصر عليه السلام از تمام ظالمين و كساني كه نتوانستند حقيقت را تحمل نمايند و دستشان به خون پاك ترين انسان ها آغشته شد، انتقام خواهد گرفت.

وجه تسميه قائم به اين لحاظ است كه «صاحب الامر» انتقام گيرنده خون حضرت سيدالشهداء عليه السلام است.

ابوحمزه ثمالي رحمه الله، از امام باقر عليه السلام سؤال كرد، به چه جهت لقب حضرت مهدي عليه السلام «قائم» شد؟

آن حضرت عليه السلام فرمود:

آن زمان كه جدم حسين عليه السلام را شهيد كردند، ملائكه ي آسمان ها به خروش آمدند و عرض كردند: خدايا! غافل شدي از كساني كه برگزيده تو و پسر برگزيده تو و بهترين خلق تو را به شهادت رساندند!

خداوند به آن ها وحي فرستاد كه اي ملائكه ي من! آرام بگيريد. به عزت و جلالم قسم كه از آن ها انتقام مي گيرم، اگر چه زماني از شهادت حسين بگذرد. آن گاه پرده هاي نور برداشته شد و آنان امامان را كه از ذريه ي حسين عليه السلام بودند ديدند كه يكي از آن ها به نماز ايستاده است. خطاب رسيد او است كه از قاتلين حضرت سيدالشهداء عليه السلام انتقام مي گيرد. [4] .

در روايتي آمده است كه امام حسين عليه السلام به حضرت سجاد عليه السلام درباره ي انتقام خونش فرمود:

والله لا يسكن دمي حتي يبعث الله المهدي فيقتل علي دمي من المنافقين الكفرة الفسقة سبعين الفا؛ به خدا قسم، خون من آرام نخواهد شد، تا خداوند مهدي را بفرستد به انتقام خون من هفتاد هزار نفر را بكشد. [5] .


اللهم اجعلني عندك وجيها بالحسين عليه السلام في الدنيا والاخرة.

يا اباعبدالله اني اتقرب الي الله و الي رسوله و الي اميرالمؤمنين و الي فاطمة و الي الحسن و اليك بموالاتك و بالبرائة ممن اسس اساس الظلم والجور عليكم و ابرء الي الله و الي رسوله ممن اسس اساس ذلك و بني عليه بنيانه و جري في ظلمه و جوره عليكم و علي اشيائكم برئت الي الله و اليكم منهم و اتقرب الي الله ثم اليكم بموالاتكم و موالاة وليكم و بالبرآئة من اعدائكم والناصبين لكم الحرب و بالبرائة من اشياعهم و اتباعهم. اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم و ولي لمن والاكم و عدو لمن عاداكم.

پروردگارا! مرا به واسطه ي حضرت امام حسين عليه السلام نزد خود در دو عالم صاحب منزلت و آبرومند گردان. اي اباعبدالله! من به درگاه خدا و درگاه رسولش و به نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت فاطمه و حضرت حسن و به حضرت تو قرب مي طلبم، به واسطه ي دوستي و محبت نسبت به تو. و بيزاري مي جويم از آن كساني كه پايه ظلم و بيداد را بر شما بنا نهادند و بيزارم از پيروان آن ها و به درگاه خدا و نزد شما اولياي خدا، از آن مردم ستم كار ظالم بيزاري مي جويم. و اول به درگاه خدا، سپس نزد شما تقرب مي جويم به سبب دوستي شما و دوستي دوستان شما و سبب بيزاري جستن از دشمنان شما و بيزاري از مردمي كه با شما به جنگ و مخالفت برخاستند و از شيعيان و پيروان آن ها هم بيزاري مي جويم.

به سوي خدا و بعد به سوي شما به وسيله ي دوستي با شما و دوستي با دوستان شما و توسط بيزاري جستن از دشمنانتان و برپا كنندگان جنگ براي شما و از پيروان آن ها و همراهانشان بيزاري مي جويم. به درستي كه من در صلحم با هر كه با شما در صلح است و در جنگ و مخالفتم با هر كس كه با شما در جنگ است، و دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما.




وجيهم كن خداوندا به عينت

به هر دو نشئه، سوگندم حسينت



بر او بادا سلامي در دو دنيا

كه مولاي موالي هست مولا



به همراه دلي با عشق و ايمان

تقرب جويم از درگاه يزدان



به درگاه رسولش هم گدايم

به روز و شب به درگاهش درآيم



به درگاه اميرالمؤمنينم

همان شاهي كه روحم هست و دينم



به درگاه تو از زهرا بيايم

سر و جان در ره حب تو سايم



به درگاه امام مجتبي هم

شهيد كينه و زهر جفا هم



به درگاه تو مي آيم حسينا

به سر بر درگهت آيم حسينا



به آن حبي كه من را كرده سر مست

موالاتي كه از تو در دلم هست



منم بي زار از خيل خبيثان

خدا لعنت كند دونان، كه آنان



بنا كردند بنيان ستم را

عيان، آثار پنهان ستم را



كه ظلم و كينه را جاري نمودند

بر اهل بيت و ياراني كه بودند



برائت جويم از اين جمله دونان

به درگاه خداوند و كريمان



به حق آن موالاتت به جانم

كه مستغني نمود از اين و آنم



به بيزاري ز اعداء لعينت

برائت جويم از اعداي دينت



از آناني كه با تو خصم كردند

بساط جنگ را بر پا نمودند



به بي زاري ز قلب پر ز كينش

ز اشياع و ز اتباع لعينش



به نزد دشمنت پر آتشم من

ولي با دوستت در سازشم من



اگر كس، جنگ با تو سر بگيرد

به قصد جان بجنگم تا بميرد



وليم من براي دوستانت

عدو هستم براي دشمنانت





پاورقي

[1] اسراء «17» آيه‏ي 33.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 298.

[3] مستدرک الوسايل، ج 10، ص 316.

[4] بحارالانوار، ج 51، ص 28، ح 1.

[5] بحارالانوار، ج 45، ص 299.