بازگشت

لعن شمر


شمر، معروف به «شمر بن ذي الجوشن» بود. نام پدرش اوس بن اعور يا شرحبيل است. [1] ذي الجوشن از مشركان حجاز بود كه پس از جنگ بدر به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد.

رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي ذي الجوشن آيا مسلمان نمي شوي تا نخستين مشركي باشي كه پس از جنگ بدر به دين اسلام گرويده؟

شمر، ضمن رد دعوت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، گفت: چگونه به آيين تو روآورم، در حالي كه مي بينم قريش تو را همراهي نمي كنند؟

حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: پس اخبار شكست آن ها را چگونه ارزيابي مي كني؟

شمر گفت: آن را شنيده ام، ولي هنگامي مسلمان مي شوم كه مكه و كبوترانش را فتح كني.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اميدوارم شاهد آن نيز باشي.

امام حسين عليه السلام خطاب به او فرمود: يابن راعية المعزي! انت اولي بها صليا؛ اي پسر زن بزچران! تو سزاوارتري از من به ورود در آتش.

اشاره به داستان زناي مادر او با يك چوپان است كه هشام بن محمد كلبي، در كتاب مثالب در اين باره مي نويسد: روزي همسر ذي الجوشن از محله ي سبيع به قصد محله ي كنده بيرون رفت. تشنگي بر وي چيره شد. در اين هنگام چوپاني را ديد و از او آب خواست. چوپان هم آب دادن را به گرفتن كام از وي مشروط كرد. او پذيرفت و شمر را آبستن شد [2] شمر فردي پست و نااهل بود، و در رويارويي با امام حسين عليه السلام در لشگر عبيدالله بود. او همان كسي است كه روي سينه ي حضرت امام حسين عليه السلام نشست و محاسن غرقه به خون آن حضرت را گرفت. حضرت فرمود: مرا مي كشي و نمي داني من كيستم؟! شمر گفت: من خوب مي دانم تو كيستي و پدر و مادرت را مي شناسم و تو را مي كشم.

آن ملعون بعد از آن كه دوازده ضربت بر آن حضرت وارد كرد، امام را به شهادت رساند.

در شيوه ي هلاكت او نوشته اند كه در سال 66 هجري، به همراه گروهي به اطراف كوفه گريخت و در روستاي كلتانيه مخفي شد. نامه اي به مصعب بن زبير نوشت و درخواست ياري كرد. مأموران مختار در تعقيب وي، يك او را دستگير كردند و از مخفيگاه شمر باخبر شدند. شبانه دستگير و او را كشتند و بعد از اعدام، مختار دستور داد تا پيكر منحوس او را در ديگي پر از روغن جوشيده اندازند تا متلاشي گردد. [3] .


لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالك بابي انت و امي.

خداوند لعنت كند گروهي را كه اسب ها را براي جنگ با حضرتت زين كردند و لگام زدند و براي جنگ با تو آماده و مهيا شدند. پدر و مادرم فداي تو باد.



بود لعنت به جيش زشت كردار

كه با نور خدا كردند پيكار



تمام مركبان را زين نمودند

لبا لب قلبشان را كين نمودند



جدا از حق شده، پيمان شكستند

لجام كينه بر اسبان ببستند



حسينا دشمنان با آن كه ديدند

بهشت حق تويي، آتش خريدند



دلم خواهد سرايت اي حسينم

ابي، امي فدايت اي حسينم.




پاورقي

[1] يکي از وجوه لقب «ذي الجوشن» اين است که وي به دربار کسراي ايران راه يافت و زرهي به هديه گرفت. او نخستين عربي بوده که در جنگ زره پوشيد. الاصابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 485.

[2] سفينة البحار، ج 1، ص 714.

[3] الامالي، ج 1، ص 250؛ سفينة البحار، ج 1، ص 714؛ با اندکي تفاوت بنگريد در ماهيت قيام مختار، ص 470.