نداشتن قدرت فهم، تحليل و ژرف نگري
توده ي مردم يا عوام جامعه به دلايل مختلف از شكوفايي فكري برخوردار نبوده، توان فهم باطن امور را ندارند و نمي توانند وقايع و حوادث را تجزيه و تحليل كنند و حقايق را از وراي ظواهر دريابند؛ مثلا وقتي حضرت ابراهيم عليه السلام خدايش را براي نمرود و اطرافيانش توصيف كرد و فرمود: «ربي الذي يحيي و يميت؛ پروردگار من آن است كه زنده مي كند و مي ميراند.» نمرود نيز خود را زنده كننده و ميراننده معرفي كرد و دستور كشتن يك زنداني و آزاد كردن زنداني ديگر را داد و آن را مصداق زنده كردن و ميراندن ناميد. در اين جا توده ي مردم و عوام نتوانستند باطل بودن ادعاي نمرود را بفهمند و حضرت ابراهيم با توجه به سطح فهم عامه و مردم حجتي روشن تر ارائه كرد تا نمرود نتواند عوام فريبي كند. ابراهيم عليه السلام فرمود:
ان الله يأتي بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب [1] .
خداوند خورشيد را از مشرق برمي آورد، تو ( اگر خدايي ) آن را از مغرب برآور.
همين ناتواني از درك و تحليل بود كه پيامبران و اولياي خدا را وامي داشت، تا بسياري از حقايق را از عوام كتمان كنند. عامه ي مردم به دليل عدم توانايي از تجريه و تحليل، دچار افراط يا تفريط مي شوند. گروهي آنان را كافر و جادوگر مي شمردند و گروهي ديگر نيز مبالغه كرده، آنها را خدا و شريك خدا مي دانستند.
پاورقي
[1] بقره (2) آيهي 258.