بازگشت

قيام مردم كوفه


شيعيان كوفه پنج سال پس از شهادت امام حسين (ع) به سال 65 هجري به فرماندهي سليمان بن صرد خزاعي و همكاري بزرگاني ، چون : مسيب بن نجبه ، عبداللّه بن سعد بن نفيل ، رفاعه بن شداد و عبداللّه بن وال «نهضت توابين » را به پا نمودند. آنها از كاهلي خويش در ياري سيدالشهدا (ع) در جنگ با بني اميه سخت پشيمان گرديده و توبه خود را جنگ با آنان تا سر حدّ كشته شدن قرار دادند.آنها تقريباً با چهار هزار نيروي جنگي از كوفه حركت كردند. ابتدا به زيارت قبر سيدالشهدا (ع) در كربلا رفتند و از سستي خويش در مبارزه با بني اميه و ياري أبي عبداللّه (ع) با اشك و آه توبه كردند. سپس يكايك با آن حضرت وداع كرده به سوي شام به راه افتادند. وقتي با سپاه اموي روبه روگرديدند، در مقابل پيشنهاد شاميان كه از آنها خواستند با عبدالملك مروان بيعت كنند،بدون هيچ گونه نرمشي گفتند: عبيداللّه بن زياد را بايد تسليم و عبدالملك را عزل كنيد و حكومت را به اهل بيت رسول خدا (ص) بسپاريد.

توّابين پس از چند روز جنگ شجاعانه كه در مراحل اوليه با پيروزي آنان همراه بود؛ سرانجام به علت ملحق شدن نيروهاي تازه نفس به سپاه اموي شكست خوردند و اكثريت قاطع ِ آنها به شهادت رسيدند.

توابين همان هايي بودند كه از ترس بني اميّه و ابن زياد از ياري سيدالشهدا (ع) سرباز زدند، ولي پس از شهادت ابي عبداللّه (ع) جبّه هاي ذلّت را از تن بيرون كرده ، مردم را به احياي قرآن و ارزش هاي ناب عصر نبوي و خون خواهي اهل بيت : دعوت كردند،همانها كه با يزيد دست بيعت داده و از ترس بني اميّه مهمان خويش را به دست گرگ هاي درنده كوفه سپردند، حال چنان شهامتي يافتند كه اموي ها را بي دين و لامذهب مي خواندند و تا پاي جان در مساف با آنها ايستادگي كردند.

عبيداللّه بن عبداللّه سخنگوي توابين هنگام فراخوان مردم به جهاد مي گفت :

«أنا أدعوكم الي كتاب ِ اللّه و سنّة ِ نبيِّه ِ و الطَّلَب ِ بدماءِ أهل بيته ِ و الي جهاد المحِلّين َ و المارقين َ فءان ْ قُتِلْنا فما عندَاللّه خيرٌ للابرار و إن ظَهَرْنا رَدَدْنا هذا الامرَ اِلي اَهْل بَيْت ِ نبيِّنا؛ من شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش مي خوانم و خون خواهي اهل بيت او و جهاد با پيمان شكنان و خارج شوندگان از دين دعوت مي كنم . پس اگر كشته شويم آنچه نزد خداست براي پاك سيرتان بهتر و اگر پيروز گرديم ، امر حكومت را به اهل بيت پيامبرمان باز مي گردانيم ».

جمله هاي فوق ، برانگيخته شدن هويت ديني و غيرت مذهبي و عزت اسلامي توابين را به روشني نشان مي دهد و اين همان تأثير خون سيدالشهدا (ع) بود كه روح خروش ديني را در كالبد مرده و بي جان شيعيان كوفه دميد، به طوري كه هنگام ترك كوفه براي نبرد با سپاه ابن زياد فرياد مي زدند: «إنّا لا نطلُب ُ الدُّنيا و لَيس َ لَهَا خُروجُنا؛ ما طالب دنيا نيستيم و براي دنيا قيام نمي كنيم ».

توابين به خاطر ياري نكردن سيدالشهدا (ع) به شِدّت احساس شرم و ذلّت مي كردند و تنها راه پاك شدن خود را شركت در حماسه اي خونين و آزاد مردانه در مقابل بني اميه مي ديدند. از اين رو در ميدان نبرد چنين رجز مي خواندند:



«اليــك رَبِّـي تُبــت عن ذنوبي

و قد علاني في الوري مشيبتي



اِرْحَم ْ اِلَهي عَبْدَك الْتّوّابا

و لاتُؤ اخِذْه ُ فَقَدْ اَنابا



يا رب ّ إني تائب إليكا

قد اتكلت شدتي عليكا



ـ پروردگارم به سوي تو از گناهانم توبه مي كنم ، در حالي كه پيري ام مرا در ميان مردم نمايان كرده است .

ـ پروردگارا بنده تائب خويش را رحم كن و او را بازخواست مفرما كه از گناهان خويش نادم است .

ـ اي پروردگار من به سوي تو توبه مي كنم و در گرفتاري بر تو توكل مي نمايم ».

پس از قيام توابين به سال 65 هجري قيام مختار با حمايت خيل كثيري از مردم كوفه به خصوص موالي و غلامان تهي دست كوفه آغاز گرديد، كه تا سال 67 هجري استمرار يافت . اين قيام در ماهيّت خود اهدافي چون احياي قرآن و سنت پيامبر (ص)،تقاص از قاتلان سيدالشهدا (ع) را تعقيب مي كرد.

مختار، اشراف كوفه را كه در خلال نهضت عاشورا به عبيداللّه بن زياد پيوسته وزمينه شهادت امام حسين (ع) را فراهم آوردند، سركوب كرد و به سال 67 هجري لشكري به فرماندهي ابراهيم بن مالك اشتر به جنگ با امويان ، به طرف شام فرستاد و ابراهيم در «موصل » پس از نبرد سخني سپاه دوازده هزاري نفري عبيداللّه بن زياد را شكست داد و او را به هلاكت رسانيد.

آنها با شعارهايي چون «يا منصور اَمِت ْ؛ اي ياري شده بكش » و «يا لثارات حسين ؛اي قوم بياييد براي انتقام خون حسين » شعارهاي مبارزان صدر اسلام در جنگ با كافران را احيا و سنّت اهل بيت (ع) را زنده نمودند و شايد از همين رو شيعيان از هر سوي به مختار پيوستند؛ به طوري كه نوشته اند: «و جعل الناس يخرجون إليه من كل ناحية علي صعب و ذلول ؛ مردم از نواحي مختلف بر هر شتر چموش و رامي سوار شده به مختار پيوستند».

اين موضوع نشان ِ آنست كه در جامعه ، آمادگي فراواني براي ظلم ستيزي و احياي اصالت هاي عصر نبوي ايجاد شده بود و مختار از اين فرصت استفاده نمود و بر پا كنندگان فاجعه عاشورا را يكي پس از ديگري تعقيب و به قتل رساند. از اين رو اهل بيت (ع) دركلماتشان از وي تعريف كرده اند. وقتي او سر عبيداللّه بن زياد معلون را براي امام سجاد (ع) فرستادند ـ بنا به نقل ـ حضرت فرمودند: «جزي اللّه ُ المختارَ خيْراً؛ خدا به مختار جزاي خير بدهد».

و يا امام باقر (ع) در موردش فرمود: «فإنَّه ُ قَتَل َ قَتَلَتَنا و طَلَب َ بثارَنا؛ او قاتلان ما راكشت و انتقام خون ما را گرفت ».

حركت مختار كه با حمايت خيل كثيري از مردم كوفه تحقق يافت ، نماد روشني از خودآگاهي و بيداري كوفيان در قبال ظلم و فساد بني اميه است .

در حقيقت قيام امام حسين (ع) از يك سو بر همه ثابت كرد، خلافت بني اميه خلافت جور و حكومت كفر بوده . و از سوي ديگر، روح شهادت طلبي و شجاعت و پايمردي را در مسلمانان زنده نمود. از اين رو به آساني از قيام هاي ضداموي كه در حقيقت قيام عليه كفر و نفاق بود استقبال كرده و ترس از دست رفتن جان و مال و زندگي جلودارشان نبود.

ما منكر اين حقيقت نيستيم كه پس از شهادت سيدالشهدا (ع) جوّ خفقان جامعه بيشتر و ظلم و جنايت هاي بني اميه افزون تر شد؛ اين چيزي است كه با تورق سطحي تاريخ صدر اسلام به چشم مي آيد. بي ترديد جناياتي ، چون واقعه حرّه در مدينه يا سنگ باران كردن خانه خدا براي سركوب كردن قيام عبداللّه بن زبير قبل از نهضت سيدالشهدا (ع) مشاهده نشده بود. از اين رو امام سجاد (ع) وضع زندگي خويش در جامعه آن روز چنين توصيف فرمودند: «وضع ما در ميان قوم مان مانند وضع بني اسرائيل در ميان آل فرعون است ، فرزندانشان را مي كشتند و زنان شان را به كنيزي مي برند، اكنون نيز پير و جوان ما با دادن دشنام به [اميرالمؤمنين (ع)] بر منابر به دشمنان ما تقرب مي جويند».

اينها حاكي از آن است كه پس از شهادت سيدالشهدا (ع) ظلم و فساد در جامعه گسترده و علني گرديد. ولي در كنار اين جنايات ، اين حقيقت را نبايد از نظر دور داشت كه خيل كثيري از مردمان از خواب غفلت برخاستند. در كنار گسترش ظلم هاي وحشتناك قيام هاي اصلاح طلبانه و شهادت طلبانه زيادي از طرف نيروهاي مذهبي رخ داد؛ به عبارت ديگر ابي عبداللّه (ع) با حماسه خويش مرز حق و باطل را جدا نمود.در پي شفاف شدن مرزها در جامعه دو دسته نمايان شد: عدّه اي به جبهه حق و گروهي ديگر به جبهه باطل ملحق گرديدند. آنان در جريان قيام مختار و توابين و زيدبن علي و غيره روبه روي هم ايستادند، در حالي كه قبل از شهادت سيدالشهدا (ع) چنين قيام هايي را نمي بينيم ،مگر قيام حجر بن عدي كه بسيار محدود بود. اين نشان ِ آن است كه خون سيدالشهدا (ع) در رگ هاي جامعه اسلامي به جريان درآمده ، روح ايمان را در كالبد اجتماع دميده بود.گرچه قيام هايي چون قيام توابين و مختار و زيدبن علي برخي ديررس يا زودرس بودن و بعضي از رنگ و لعاب قيام هاي اصيل شيعي برخوردار نبوده اند، ولي غالباً ماهيّت ظلم ستيزانه و حق طلبانه اي داشتند كه براي مبارزه با مفاسد حكومت شكل يافت و به همين دليل موجب عزّت مسلمانان گرديد.