بازگشت

نگاهي گذرا به ماهيت ، سياست ها و اهداف امويان تا سال شصت و يكم هجري


بني اميه هسته مركزي حزب طلقا به حساب مي آمده اند، آنان كساني بودند كه پيش از پيروزي اسلام قدرت برتر مكه و حتي جزيرة العرب به حساب مي آمدند، هم ازحيث نظامي و هم از حيث سياسي و اقتصادي قدرت درجه اول شمرده مي شدند. پس از بعثت پيامبر (ص)، به شدت با دعوت آن حضرت مخالفت نمودند، چرا كه حاكميت ارزش هاي اسلامي را با منافع دنيوي خويش در تضاد مي ديدند. از اين رو علي رغم تساهل با ساير اديان مكه با اسلام به سختي به مبارزه پرداختند، پيامبر(ص) و مسلمانان را تحت سخت ترين فشارها قرار دادند، به طوري كه مسلمانان براي حفظ دين و انجام مناسك خويش دست از مال و منال و خاندان خود كشيدند و به ناچار به حبشه و مدينه هجرت كردند، ولي كفّار قريش به سركردگي بني اميه ، هم چنان به تعقيب آنها ادامه داده و افرادي را به حبشه فرستادند، تا پادشاه حبشه را به اخراج مسلمانان وادار نمايند. آنان سه جنگ سنگين و خونين خسارت بار را بر حكومت نوپاي پيامبر (ص) در مدينه وارد ساختند كه در برخي از اين جنگ ها ضربه هاي سختي به مسلمانان وارد نمودند. هدف اصلي آنان در اين جنگ ها قبل از هر چيز نابودي اسلام و كشتن پيامبر (ص) بود. ولي در پرتو مجاهدت هاي پيامبر (ص) و اميرمؤمنان (ع) و اصحاب راستين آن حضرت و در سايه امدادهاي غيبي خداوند متعال سرانجام مسلمانان پيروز شدند و مكه را فتح كردند. روز فتح مكه نيز ابوسفيان و فرزندانش تنها از روي ترس اسلام آوردند و سياست دشمني علني و حمله از بيرون را به ستيز پنهان و نفوذ از درون تغيير دادند.

آنان كه از نابودي اسلام از طريق جنگ مسلحانه كاملاً نوميد شده بودند، اين بار تصميم گرفتند با نفوذ در اركان جامعه اسلامي و اشغال مَفْصَل هاي حساس دستگاه هاي تصميم گيري جامعه ، بار ديگر بر مسلمانان سيطره يابند. از اين رو ابتدا مناطق مفتوحه شامات را به دست گرفتند؛ اول يزيد بن ابي سفيان و بعد از مرگ او برادرش معاويه فرمانده نيروهاي نظامي و حاكم شام شدند.

آنها در زمان عثمان قلمرو نفوذ خود را گسترش داده ، رياست دفتر عثمان و فرمانداري كوفه و مصر را نيز تصاحب كردند، از آن جا كه فرمانداري كوفه بر تمام مناطق ايران نيز نظارت داشت ، مي توان گفت ايران هم تحت نفوذ بني اميه قرار گرفت .

آنان پس از نفوذ در دستگاه هاي اجرايي و اقتصادي و سياسي جهان اسلام ،عمليات استحاله را آغاز كردند. يكي از مهم ترين روش هاي استحاله آنها، شكستن حرمت احكام اسلام از طريق رواج فساد اخلاقي و اقتصادي و اداري و تحريك احساسات مسلمانان بود. آنان از اين طريق در جامعه اسلامي التهاب ايجاد مي كردند و با ناراضي ساختن مردم از حكومت ، انديشه ناكار آمدي حكومت ديني را باور مي كردند. به نمونه هاي زير توجه كنيد:

وليدبن عقبه بن ابي معيط رسماً در كوفه شراب خورد و در محراب عبادت هنگام نماز صبح از فرط شراب خوري استفراغ كرد. اين عمل سخت مسلمانان كوفه را خشمگين ساخت ، به طوري كه يكي از نمازگزاران ـ عتاب بن غيلان ـ گفت : «و اللّه لا أعجب إلاممن بعثك إلينا والياً و علينا اميراً؛ قسم به خدا از كسي كه تو را والي و امير ما قرار داده ،تعجب مي كنم ».

سعيد بن عاص رسماً به مردم كوفه گفت : انّما هذا السواد فطير لقريش ؛سرزمين هاي سرسبز عراق ، كالاي بي مقدار قريش است ».

اين سخن به معناي برده دانستن فاتحيني بود كه با جانبازي هاي خود اين مناطق را فتح كرده و اكنون براساس حق اسلامي خويش مي بايست از محصولات آن استفاده كنند. از اين رو، اعتراض مردم را برانگيخت ، مالك اشتر فرمود:

«أتجعل ما أفاء اللّه علينا بظلال سيوفنا و مراكز رما حنا بستاناً لك و لقومك ؟ آيا اين زمين هاي سرسبزي را كه خداوند در إزاي شمشير زدن ها و فرود آمدن نيزه هايمان به عنوان غنيمت به ما عطا فرموده ، مال خود و قومت مي خواني ».

عبداللّه بن سعد بن ابي سرح با ظلم و ستم خود، مردم مصر را به تنگ آورد؛ به گونه اي كه عدّه زيادي از مسلمانان از مصر به مدينه آمده و از او شكايت كردند. ولي شكايت آنان موجب به خطر افتادن جان خودشان گرديد، زيرا هنگام بازگشت در ميان راه غلام عثمان را، در حالي كه حامل نامه اي براي عبداللّه بن سعد بود، ديدند. مشكوك شده ،نامه را گشودند. معلوم گرديد حاوي دستوري از طرف عثمان به عبداللّه بن سعد مبني بردستگيري و به دار كشيدن برخي از معترضان است .

اين امر آتش خشم آنان را بر افروخت . از اين رو، از همان جا راهي مدينه شدند و عليه عثمان انقلاب كردند.

اين برخوردهاي دو گانه ، مردم شهرهاي مختلف را به تنگ آورد. سرانجام خواهان عزل عثمان شده ، او را كشتند.

معاويه گمان مي كرد با كارشكني هاي بني اميه و عزل عثمان ، حكومت به دست او خواهد افتاد. روي همين جهت به زبان از عثمان حمايت مي كرد، ولي در عمل زمينه انتقال قدرت از عثمان به خود را فراهم مي ساخت . وي دوازده هزار نيرو در شام به عنوان حمايت از عثمان بسيج كرده بود. اما بيرون شام آنها را متوقف نمود و از ادامه حركت آنان به سوي مدينه ممانعت نمود. سپس خود به مدينه آمد و به عثمان گفت : آمده ام تا نظرتان را بگيرم و برگردم نيروها را بياورم ، عثمان كيد او را فهميد وگفت : «لا و اللّه ، و لكنّك أردت أن ْ أقتل فتقول : أنا ولي ّ الثأر؛ نه قسم به خدا! تو مي خواهي من كشته شوم و تو بگويي من صاحب خون [عثمان ] هستم ».

معاويه دنبال فرو افكندن حكومت ديني صوري عثمان و تحكيم قدرت خويش بود، ولي با تلاش بزرگاني چون مالك اشتر و عمّار ياسر و محمدبن ابي بكر، مردم بعد از قتل عثمان با علي (ع) بيعت كردند و بني اميه به هدف خود؛ يعني بنيان گذاري سلطنت اموي نرسيدند. آنان آرام ننشستند و عمليات تضعيف حكومت ديني را ادامه دادند، اما نه به شيوه گذشته . زيرا علي (ع) كاملاً ماهيت ضداسلامي آنان را مي شناخت ، به طوري كه مي فرمود:

«وَ الَّذي فلق الحبّة و بَرَأ النَّسَمة َ ما اسلموا و لكن استسلموا و أسرُّوا الكفر؛ قسم به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد آنها اسلام نياوردند، لكن به ظاهر تسليم شده اند و كفر خود را پنهان كرده اند».

و شايد به همين جهت در همان روزهاي نخست خلافت ، همه كارگزاران اموي را عزل كرد. از اين رو امويان اين بار علاوه بر ادامه استحاله دروني جامعه اسلامي از طريق ايجاد اختلاف بين گروه ها و دسته هاي بيعت كننده با اميرمؤمنان (ع) به طور همزمان مبارزه علني بيروني را مانند صدر اسلام آغاز كردند.

ابتدا طلحه و زبير را به جنگ با اميرمؤمنان (ع) تحريك كردند. مروان بن حكم به طور علني در جنگ جمل شركت نمود و اوضاع را به دقت زير نظر داشت ، به گونه اي كه وقتي علايم پشيماني را در طلحه ديد، در همان ميدان نبرد از پشت به سويش تير افكند و او را از پاي در آورد.

معاويه نيز به محض اطلاع از بيعت مردم با علي (ع) طي نامه اي بيعت خود را با طلحه و زبير اعلان كرد و از آنها خواست به خون خواهي عثمان برخيزند.

سپس در جنگ صفين خود مستقيماً روبه روي اميرمؤمنان (ع) قرار گرفتند و وقتي از پيروزي نظامي در ميدان نبرد نوميد شدند، از طريق تزوير و تطميع عناصر فرصت طلب سپاه كوفه را فريفتند و بدين وسيله مقاومت سپاه حضرت را شكستند و دست به غارت شهرهاي تحت نظارت حكومت علي (ع) زدند. و سرانجام با بهره گيري از زر و زور و تزوير اقتدار حكومت امام علي (ع) و فرزند گران قدرش امام حسن (ع) را متلاشي كردند و در نهايت به سال 41 هجري زمينه فروپاشي حكومت ديني و تبديل خلافت اسلامي به سلطنت طاغوتي را فراهم آوردند. معاويه رسماً در سخنراني خويش درميان جمعيت كوفه پس از صلح امام حسن (ع) گفت :

«إنّي ما قاتلتكم لتصلّوا و لالتصوموا و لالتحجّوا و لا لتزكوا انكم لتفعلون ذلك انّما قاتلتكم لاتأمّر عليكم ؛ من با شما نجنگيده ام تا نمازگزارده و روزه گرفته و حج به جا آوريد و زكات بپردازيد، شما اين ها را انجام مي دهيد. من با شما جنگيده ام تا بر شما حكومت كنم ».

امّا با همه تلاش هاي بني اميه در جهت فروپاشي ديني ، هنوز اصول و فروع اسلام در جامعه زنده بود. صوم و صلاة ، حج و زكات و أذان و اقامه ، توحيد و نبوت و قرآن و معاد جزء باورهاي مقدس جامعه اسلامي به حساب مي آمد. مردم پنج بار در شبانه روز بر مأذنه ها أذان مي گفتند، استوانه ها و اركان دين حفظ مانده بود. بني اميه به آن هدف نهايي خويش كه هدم و مسخ اساس دين بود نائل نيامده بود. معاويه تحت فشار افكار عمومي شعائر اسلامي را رعايت مي كرد. به حريم اعتقادات و اصول و فروع دين تجاوز علني و رسمي نمي كرد، ولي سخت از استمرار حيات شالوده هاي دين غمگين و ملول بود.اين حقيقتي است كه وي در ملاقات با مغيرة بن شعبه ابراز داشته است ، در پاسخ مغيره كه از او درخواست كرده بود: حال كه به قدرت رسيده ، قدري با بني هاشم ملايم تر رفتار كند تا نام نيكي از خويش باقي گذارد و محو شدن نام خليفه اول و دوم را شاهد آورده با اشاره به شهادت به رسالت پيامبر (ص) در اذان هاي پنج گانه گفت : «و أي ّ ذكر يدوم بعد هذا؛ پس از اين ديگر چه نامي باقي خواهد ماند».

اين نشان مي دهد كه معاويه از زنده بودن نام پيامبر (ص) در جامعه ، سخت ناراحت بود و اگر فرصت مناسبي مي يافت ، ياد پيامبر (ص) را از خاطره ها محو مي كرد. ولي تا پايان مرگ به هدف خويش نرسيد و لكن يزيد سياست پنهان پدر را آشكارا دنبال كرد و با عزم نابود كردن اساس دين و انكار رسالت و وحي و نبوت و معاد و قيامت و گرفتن انتقام كشته هاي كفار قريش ، در جنگ بدر به ميدان آمد. بهترين گواه اين مدعا سخني است كه هنگام ملاقات با سر مطهّر حسين بن علي (ع) بر زبان جاري كرده و در حقيقت با گفته خويش كفر خود را علني نمود وگفت :



ليت اشياخي ببدرٍ شهد

واجَزَع َ الخزرج ُ من وقع الاسل



لعبت هاشم بالملك

فلاخبرٌ جاء و لاوحي ٌ نزل



لست ُ مِن خندف إن لم

انتقم من بني احمد ماكان فعل



ـ اي كاش بزرگانم كه در جنگ بدر كشته شدند، حضور داشتند و جزع و ناله قبيله خزرج را از ضرب نيزه مي شنيدند.

ـ بني هاشم با پادشاهي بازي كردند، نه خبري [از آسمان ] آمده بود و نه وحيي نازل گرديد.

ـ من از قبيله خندف نباشم اگر از فرزندان احمد به خاطر آنچه انجام داده ،انتقام نگيرم .

بيت نخست اين ابيات شعري بود كه ابن زِبعري يكي از كافران مكه هنگام پيروزي كفار در جنگ اُحد سروده بود. تمسك به اين اشعار نشان ِ آن بود كه اساساً يزيد مي خواهد تير خلاص را به پيكره نيمه جان دين بزند.

بنابراين تا قبل از يزيد بني اميه موفق گرديدند حكومت ديني را فرو ريخته ارزش هاي اصيل اسلامي جامعه را به ارزش هاي بديل جاهلي تغيير دهند، ولي از اين پس بناي نابودي و مسخ اساس دين و اركان و اصول آن را در سر مي پروراندند. از اين رو وقتي يزيد روي كار آمد، سيدالشهدا (ع) به اين راز پنهان و هدف شوم اشاره نموده ،فرمودند: «و علي الاسلام السلام إذا قد بُلِيَت ِ الامّة براع ٍ مثل يزيد؛ ديگر فاتحه اسلام را بايد خواند كه امت [اسلامي ] به حاكمي مانند يزيد مبتلا شده باشد».