بازگشت

فرهنگ عاشورا در ادبيات فلسطين


نزار قباني شاعر سرشناس معاصر عرب و فلسطيني آزاده اي است ستم ستيز كه بامنطق خاص خود، امام حسين (ع) را تنها رهبر شايسته اي مي داند كه توان بازستاندن حقوق مظلومان را دار است . زيرا تنها حسين (ع) است كه هر آن ، براي بازگرداندن حق ستمديدگان زنده مي شود.

قباني تنها دختر خويش را زينب نام نهاد تا رابطه عاطفي و حماسي اش را با قهرمان كربلا هر چه ژرف تر كند او حسين (ع) را نماد شجاعت مي نامد كه از شهادتش تابه امروز درد دردمندان را با خود حمل مي كند. گويي اين كه تمامي ستمديدگان در كربلاي حسيني به شهادت مي رسند. فتاريخنا كل محنه ـ وايامنا كلها كربلا ـ پس تاريخ ما سراسر محنت است و روزهاي ما همگي كربلاست ،،. اشاره اي گوياست به كل يوم عاشوراو كل ارض كربلا.

روزي از روزهاي نه چندان دور نزار خود را در ركاب حسين (ع) مي بيند تا حق ستمديدگان را بازستاند. او براي رهانيدن قدس شريف با آه وناله فاطمه (س) هم نواست و با اهل بيت (ع) تاريخ را در نورديده است .

وي خويش را شهروند كربلا مي داند:

ما شهروندان شهر گريه ايم ، قهوه ما از خون كربلا ساخته شده ، گندم مان با گوشت كربلا در آميخته . غذايمان ، آبمان ، روزه هايمان ، نمازمان ، گلهايمان ، گورهايمان و پوستمان با مهر كربلا مهر خورده اند:

من وجع الحسين نأتي ، من أسي فاطمه الزهرا (س)، من أُحُد نأتي و مِن ْ بدر، و من ْاحزان الكربلا...

از درد جانكاه حسين (ع) مي آييم . از غصه هاي فاطمه زهرا (س)، از احد و بدر، ازغم هاي كربلا، مي آييم تا تاريخ و همه چيز را درست سازيم و حرف ها را از خيابان هايي كه نام عبري دارند بزداييم .

نقشه زير كانه اسرائيل و به انحراف كشيده شدن مسير انقلاب ملت مسلمان وپر خروش فلسطين كه از سال 1987 با سنگ و وسايل ابتدايي به جنگ با پيشرفته ترين ارتش خاور ميانه رفته بود بار ديگر هدف تيرهاي مسموم تفرقه قرار گرفت و با سراب هاي صلح به دامي ديگر افتاد. كنفراس صلح مادريد!

اين كنفرانس با شركت اروپا، آمريكا و برخي از كشورهاي عربي برپا شد.وعده هاي تشكيل يك كشور فلسطيني دورنمايي اميدوار كننده ايجاد كرده بود و بسياري از فلسطينيان احساس غرور مي كردند، چون براي اولين بار توانسته بودند دشمن سرسخت خود را به پاي ميز مذاكره بياورند. اما بر خلاف اميدها و آرزوهاي اوليه روند مذاكرات بيش از نه سال به طول انجاميد. ودر طي اين مدت معلوم شد اسرائيل حاضر نيست براي تشكيل كشوري با حداقل امكانات واختيارات به طرف فلسطيني كوچكترين امتيازي بدهد.

مذاكرات سازي از سال 1991 تا سال 2000 ميلادي توافق هاي بسياري با نظارت آمريكا به امضا رسيد كه از جمله آنها مي توان به اسلوي 1، اسلوي 2، الخليل و... اشاره نمود اما تير خلاص اين دوره طولاني از مذاكرات كمپ ديويد 2 بود. كه طرف فلسطيني (عرفات ) با دستاني خالي از اين مذاكره بازگشت .

عمليات شهادت طلبانه تنها راه مبارزه و نجات فلسطين

طي ماه هاي اخير دولت بوش با همياري سران تل آويو دست به طراحي يك سناريوي تازه بر ضد انتفاضه ملت فلسطين زده تا جلوي عمليات شهادت طلبانه را گرفته و يا حداقل آن را تا حد زيادي محدود سازد. اين سناريو دولت موقت فلسطين نام دارد. دراين سناريو (البته به گفته آمريكا و اسرائيل ) اگر فلسطيني ها آزمايش سه ساله را به خوبي و بدون درگيري پشت سربگذارند آن وقت مسئله دولت دائمي مورد بحث و بررسي قرارخواهد گرفت !

آنها از كشورهاي عرب منطقه خواستند تا مقاومت و شهادت طلبي را محكوم كرده و آن را تروريسم بنامد.

از جمله مهم ترين رويدادهاي اسف بار در اين زمينه نامه پنجاه و پنج تن ازشخصيت هاي فلسطيني در روز 19/6/2002 بود كه در آن آمده بود: عمليات هاي شهادت طلبانه به نفع ملت فلسطين نيست و دشمنان صلح را بيشتر مي كند! آنها از افراد شهادت طلب خواسته اند در كارهايشان تجديد نظر نمايند و نگذارند جوان هاي بيشتري در اين راه فدا شوند.

ذكر چند نكته در اين باره ضروري به نظر مي رسد:

1 ـ افراد مذكور با امضاي اين سند مهر تأييد بر اشغال زده اند.

2 ـ آنها معتقدند چون عمليات شهادت طلبانه بهانه به دست دشمن مي دهد نبايد انجام شود. حال اين سؤال مطرح مي شود كه آيا نرمش تشكيلات خود گردان فلسطين در برابر اسرائيل مانع از ادامه اشغال گري آنها شد؟

3 ـ امضا كنندگان اين سند از مردم مي خواهند كه حق را كنار گذاشته به باطل راضي شوند.

آيا به راستي در برابر دشمني چنين سفاك ، راهي جز مقاومت و مبارزه مسلحانه وجود دارد؟

امروز ملت فلسطين در برابر زراد خانه عظيمي كه آمريكا در اسرائيل و منطقه ايجاد كرده اند راهي جز عمليات شهادت طلبانه ندارد. فرهنگ شهادت طلبي در واقع از ايمان به خداوند قادر متعال و اعتقاد به انديشه دفاع از شرف ، ناموس و مقدسات با جان و خون نشأت مي گيرد.

آنچه رخ داد اين بود كه فلسطيني در سخت ترين لحظات و در مشكل ترين شرايط جهاد و مبارزه خويش حتي در لحظات دعا و نيايش و نزديك ترين حالت به خداي متعال «فلسطين » را مشاهده كرد و آن را در «قلب قرآن » يافت و حادثه چند ساعته اسرا و معراج را چنان ديد كه تصويري الهي داشت از يك تاريخ طويل و دراز و چند صد ساله و پيوسته از مكه و مدينه به سوي بيت المقدس ، از پيامبر اسلام و قرآني كه بر او نازل شد،از بني قريظه تاليكور و حزب كارگر، از عباس و نهر القمه تا صبرا و شتيلا، از خرابه هاي شام تا اردوگاه جنين و رام الله، از غار حرا تا كمپ ديويد، از وعده نخستين تا وعده ديگر. ازقرآن تا قرآن ... فقط خدا را يافت و خدا را.

پس بدان تمسك جسته و از آن ياري طلبيد. آنها طلسم گم گشته خويش را يافته اند و با خوشحالي فرياد حماسي سردادند. صداي الله اكبر آنها همه جا طنين انداز شد.

در پايان بايد گفت كه انتفاضه تا زماني كه بيش از سه ميليون فلسطيني «مسلمان » در سرزمين خود داشته باشد هرگز از بين نخواهد رفت و به سر منزل مقصود خواهد رسيد.