بازگشت

عدم سازش با طاغوت و ظالم


يكي از نمودهاي ارزشي عاشورا در انقلاب اسلامي امام بزرگوار، مسئله ناسازگاري با طاغوت و استكبار بود كه در تمام حركت ها و موضع گيري هاي ايشان پيش از پيروزي انقلاب و پس از آن كاملاً نمود داشت و به صورت يك جريان محوري در نهضت اسلامي مي درخشيد.

نكته قابل توجهي كه از اين جهت در نهضت امام خميني (ره) وجود دارد، شيوه موضع گيري ايشان است . اولين اعلاميه آن حضرت در جريان تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي در سال 1342 تا آخرين اعلاميه ايشان در پاريس و پيش ازفرار شاه از ايران گوياي همين واقعيت است . شايد ما رهبري انقلابي هم چون امام (ره) درعصر حاضر در دنيا نيابيم كه طي پانزده سال مبارزه ، موضعي يگانه و يك نواخت داشته باشد و شرايط و مقتضيات گوناگون نتواند كوچك ترين تغييري در موضع ضد طاغوتي او ايجاد كند.

حتي زماني كه شاه خود را در آستانه سقوط مي ديد و با تمام تكبرش از موضع مديريت كشور تنازل كرد و حاضر بود به صورت يك جريان بايكوت شده در سياست ،پادشاه افسانه اي باشد و حكومت نكند و حكومت را به دست مجلس آزاد و دولت منتخب آن مجلس بسپارد، بسياري از گروه هاي به اصطلاح مبارز سياسي آن روز و برخي از افرادي كه در سنگر مرجعيت ، خود را هم رزم امام (ره) مي پنداشتند، اين تنازل را قبول كردند و سعي داشتند ايشان را هم به قبول آن راضي كنند.

از جمله يكي از روحانيون وابسته به جبهه ملي در اين خصوص نامه اي به امام (ره) در نجف نوشت و از امام (ره) درخواست كرد، تا ايشان براي تشكيل يك مجلس آزاد شوراي

ملي و برگزاري انتخابات در كشور موافقت كند. امام (ره) در موضع ناسازگاري با طاغوت قهرمانانه ايستاد و اعلام كرد به كم تر از سقوط سلطنت و محاكمه محمد رضاي جنايت كار رضايت نمي دهم . امام در پاسخ نامه آن روحاني پيامي فرستاد و تأكيد كرد كه اين نامه حتي شايسته پاسخ دادن هم نيست ! و در اطلاعيه اي كه در مرداد ماه 1357 صادر فرمود موضع صريح ضد طاغوتي خود را اعلام فرمود.

در جريان پس از پيروزي انقلاب اين طاغوت ستيزي امام (ره) به استكبار ستيزي مبدل شد و ارزش عاشورا در سيماي استكبار ستيزي امام (ره) نمود يافت .

امام (ره) همواره در بيانات خود روي اين مطلب تكيه مي كرد كه حركت انقلابي اين مردم در پيروي از امام حسين (ع) حركت با خون است و دقيقاً در تبيين شعار عاشوراي حسين (ع): «ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلي فيا سيوف خذيني » در اطلاعيه اي كه در هلال محرم 1357 از پاريس صادر فرمود، ماه محرم را ماه پيروزي خون بر شمشير ناميد و در پيام به ملت ايران روز يازدهم محرم همان سال (11/9/57) فرمود:

«اكنون دشمنان اسلام و ايران و هواداران رژيم يزيدي ، در مقابل هواداران اسلام و مخالفان سر سخت رژيم طاغوتي ابوسفيان ، صف بندي نموده و مي خواهند شعار اسلامي و حسيني را كه براي احياي اسلام و به دست آوردن آزادي و استقلال و برقراري حكومت قرآن ، به جاي سلطه شيطان و حكومت قانون عدل در مقابل حكومت جنگل است ، با مسلسل ها و توپ و تانك ها كه از خون دل ملت محروم تهيه شده است ، جواب دهند. غافل از آن كه ملتي كه با بيداري و هوشياري به پاخاسته و نهضت اصلي اش را وظيفه شرعي الهي تشخيص داده به اين سلاح هاي زنگ زده ، با تمسخر مي نگرد».

عبيدالله بن زياد ـ چاكر و خانه زاد اموي ـ پس از هلاكت يزيد، چون خواست از شهر بصره فرار كند، لباس زنانه پوشيد و مردي را پشت سرش سوار كرد كه به شورشيان مي گفت :

«كنار شويد! اين زن از خاندان من است . به ديار زنان ابن زياد آمده بود، مي خواهم او را ببرم ». او با اين شيوه ننگين و حقارت آميز گريخت و خود را در پرتو اين ذلت و پستي از مرگ نجات داد.

اما حسين بن علي (ع) درگير و دار معركه عاشورا، در ميان انبوه دشمنان فراوان و در موقعيتي كه دشمنان از چهار سو، او را در محاصره داشت ، هنگامي كه با پيشنهاد بيعت با يزيد مواجه مي گردد تا از آن معركه خونبار و هراس انگيز جان سالم به در ببرد، با كمال شهامت و جوان مردي ، فضيلت و انسانيت اعلام فرمود: «والله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل ولا افر فرار العبيد.»؛ «به خدا قسم ! هرگز دستم را همانند دست ذليلان و زبونان به شما نمي دهم و هم چون بردگان از پيش شما نمي گريزم .»

اين سخن بزرگ در آن اوضاع ويژه از سعه صدر و عظمت درون حكايت هايي دارد كه ژرفا و گستردگي آن را جز خداي بزرگ كسي نمي داند.

روز عاشورا، آن گاه كه عده اي از ياران امام حسين (ع) در خاك و خون غلتيدند، اوبه جاي اين كه روحيه خود را از دست دهد و دست تضرع به سوي آنان دراز كند، با ثبات و استقامت كامل گفت : «به خدا قسم ! به هيچ يك از خواست هاي اينان تن در نمي دهم تا خداي خود را ملاقات كنم ، در حالي كه به خون خود آغشته ام .»