بازگشت

تأثير حماسه امام حسين بر نوشته ها و خاطرات رزمندگان


در اكثر خاطرات مكتوب رزمندگان اثري از تأثير پذيري آنان از قيام امام حسين (ع) ديده مي شود نمونه اي از اين خاطرات گوياي اين واقعيت است .

«در منتهي اليه پيشروي چشمشان به جواني افتاد كه مجروح برزمين افتاده بود و زير لب زمزمه اي مي كرد. او قاسم خط شكن بود كه زير لب زينبش را صدا مي كرد، سيماي معصومانه دخترش را كه لحظاتي بعد بي پدر مي شد طلب مي كرد تا بوسه اي بر آن بزند و رابطه عميق پدر و دختر را در فرهنگ جنگ تثبيت كند تا زينبش در آينده همان زينب امام حسين (ع)، پيامبر خون شهدا شود. قاسم جعفري يك بار ديگر دخترش را صدا زد و بعد از همه چيز دست كشيد».. صالحي با خلوص و معصوميتي غريب امام حسين مظلوم را صدا مي زد و بر مظلوميت آن حضرت گريه مي كرد. او دريافته بود كه در آن لحظه فقط امام حسين (ع) مي تواند به فريادش برسد زمزمه اش آهنگ لطيفي به خود گرفته بود.حاجي به كمك دو بسيجي او را روي برانكارد قرار داد. صالحي يك بار ديگر چشمش به دو پاي قطع شده اش افتاد و گفت : آن دو تا را كنارم بگذاريد. صالحي همچنان امام حسين را صدا مي كرد. پاسدار گفت : قربانعلي من امشب مي خواهم اگر شده با جسد من پل بسازيد بايد براي بچه ها راه درست كنيد، سپس گفت يا اباعبد اللّه الحسين من تحمل اين صحنه ها را ندارم من آرزو مي كردم در ركابت شمشير بزنم ولي حالا مي فهمم آن هفتاد و دو تن كه باشما بودند در چه شرايط سختي مي جنگيدند...

يك سپاهي چنان با التماس باامام حسين حرف مي زد كه گويي امام را جلو خودش مي ديد. او در خاطراتش مي گويند:

«مجروح سرش را به ديوار سنگر تكيه داد، آرام و بريده گفت : اي كاش مي دانستم حرم اباعبداللّه الحسين كدام طرف است . اشك از ديدگانش باريدن گرفت . صورت او را به طرف كربلا نگه داشتيم اما او باز هم از نوشيدن آب امتناع كرد و يكباره فرياد زد نه نه نمي نوشم ، آخر آقا امام حسين با لب تشنه شهيد شد. مجروح با ذكر نام سالار شهيدان و سرور آزادگان حسين بن علي چشم فروبست ».

باافزايش گرماي هوا اميد ما نيز كمتر مي شد.صحراي كربلا در نظرمان مجسم مي شد و اين حالتي روحاني و معنوي به ما داده بود. اشعه آتشين خورشيد بدن هايمان را مي سوزاند.....اين جا بود كه باجگري سوخته خدا را قسم داديم كه همان طور كه واقعاً كربلا در نظرمان مجسم شده و آن عطش سنگين را با ذره ذره وجودمان آزموده ايم همان صبر و تحمل عاشورايي را كه به حسينيان عطا نموده اي به ما نيز رحمت كن .

به نقطه اي تقريباً رو به كربلا چشم دوخت و بالحن شوريده اي ادامه داد: درست است كه از كربلا و نينوا دوريم ولي من امام حسين (ع) را مي بينم و برق شمشيرش را و عباس (ع) را كه آرام روي تل خاك ها نشسته است باديدن آنها دردم را فراموش مي كنم . و نمونه ديگر از هزاران خاطره :

برادري بنام مرتضي ذوالفقاري كه يك برادر او در والفجر دو به شهادت رسيده بود در عمليات مجروح شد وبراي درمان به عقب نرفت ، او دائم امام حسين (ع) را صدا مي كرد وقتي تقاضاي آب مي كرد به خاطر شدت جراحات نتوانستيم به او آب بنوشانيم ، او مي گفت به زودي از دست امام حسين (ع) آب مي نوشيم و پس از لحظاتي گفت : «السلام عليك يا اباعبد اللّه و به شهادت رسيد».