بازگشت

امانت علمي از ديدگاه علماي مكتب اهل بيت


از آنجا كه علماي مكتب اهل بيت، همچون نويسندگان كتابهاي صحاح در مكتب خلفا، در مقام تدوين احاديث صحيح در كتابهاي خود، بويژه در مباحث مختلف فقهي، نبوده و تنها نظرشان جمع آوري احاديثي مي باشد كه مناسب هر موضوعي است، امانت علمي ايجاب مي كند كه هر حديثي را كه در خور مبحث خود مي يابند، صرفنظر از صحت يا عدم صحت آن، آن را نقل و در كتابهاي خود ثبت نمايند تا به اين طريق همه احاديثي كه در يك موضوع مشترك باشند به صورت كامل به ارباب تحقيق و تتبع نسلهاي آينده تحويل داده شود، اگر چه نقل برخي از همان احاديث را خوش ‍ نداشته، و يا با توجه به نقد علمي، ضعيف تشخيص داده شده باشند.

اينان خود را در پيشگاه خداوند تنها در بررسي و پاكسازي احاديثي مسؤول مي دانند كه به عنوان احكام شرعي برگزيده و در كتابهاي فقهي خود ثبت كرده اند.

بنابراين، انتقاد و خرده گيري برگزيده و در كتابهاي فقهي خود به ثبت احاديث ضعيف اعتماد كرده باشند.

با اين حساب، انتقاد و خرده گيري متوجه كتابهاي منتقي الجمان و الدرر و المرجان في الاحاديث الصحاح و الحسان و النهج الوضاح في الاحاديث الصحاح و كتاب صحيح كافي مي شود اگر حديث ضعيف در آنها به ثبت رسيده باشد.

از آنچه گفتيم آشكارا چنين بر مي آيد كه مكتب اهل بيت جز بر صحت و درستي كتاب خداي متعال سر تسليم فرود نمي آورد، و اينكه دانشمندان اين مكتب در غير كتابهاي فقهي خود به پاس امانتداري علمي احيانا احاديثي را ثبت مي نمايند كه خود به صحت آنها اعتمادي نداشته، بلكه ضعيفشان مي دانند. زيرا امانت علمي ايجاب مي كند كه آنها حتي يك حديث را هم به دليل اينكه ايشان آن را ضعيف تشخيص داده اند، نبايد از نظر دانشمندان و محققين نسلهاي آينده پنهان دارند.

و هيچ عيب و ايرادي هم بر آنچه در بخشهاي مختلف غيرفقهي آورده اند وارد نيست، بلكه خرده گيري و ايراد بر نويسندگان كتابهاي صحاح و حسان چهارگانه است، اگر حديث ضعيفي در آنها وارد شده باشد.

اكنون كه سخن به اينجا رسيد، بجاست تا به كتاب معجم رجال الحديث استاد فقيهان، آيت الله العظمي خويي - رضوان الله عليه - مراجعه كنيم. ايشان در همين زمينه زير عنوان: روايات كتابهاي چهارگانه - كتب اربعه - قطعي الصدور نمي باشد، [1] به آن معني كه با قاطعيت نمي توان گفت كه الفاظ آنها عينا از ناحيه پيامبر خدا (ص) و يا يكي از معصومين (ع) وارد شده است، در صحت روايات كافي و من لا يحضره الفقيه و تهذيبين جاي تأمل است، ثابت كرده كه شيخ طوسي و صدوق و استاد او صحت همه احاديثي را كه در كافي آمده است، باور نداشته اند.

و اينكه شيخ طوسي تمامي احاديثي را كه در من لا يحضره الفقيه آمده، به صحت آنها اعتماد نداشته و مهمتر از همه اينكه شيخ كليني خود تمامي احاديثي را كه در كتاب كافي آورده است صحيح نمي شناخته است.

همچنين شيخ صدوق نيز همه احاديثي را كه در من لا يحضره الفقيه آورده صحيح نمي دانسته، و شيخ طوسي نيز تمامي احاديثي را كه در تهذيب و استبصار آورده است صحيح نمي دانسته است.

ايشان اين موارد را با دلايل قوي ثابت كرده، از آن جمله فرموده است: چطور ممكن است گفته شود كه شيخ كليني با ديگري باور داشته اند كه تمامي احاديثي كه در كتاب كافي آمده است، صدورش از ناحيه شخص ‍ پيامبر خدا (ص) و يا يكي از ائمه (ع) قطعي مي باشد، در صورتي كه كليني سخن نامبردگان ذيل را در كتاب خود آورده است:

هشام بن حكم، ابوايوب نحوي، نظر بن سويد، اسيد بن صفوان، ادريس بن عبدالله اودي، فضيل، ابوحمزه، يمان بن عبيدالله، اسحاق بن عمار، يونس، ابراهيم ابي البلاد، ابونعيم طحان، اسماعيل بن جعفر. و اينان نه پيغمبرند، و نه از ائمه اهل بيت او تا سخنانشان احاديث صحيح باشد. [2] .


پاورقي

[1] معجم الرجال الحديث ج 1، ص 36.

[2] معجم رجال الحديث ج 1، ص 85 - 97.