بازگشت

برخي مزايا و محاسن شبيه خواني


تعزيه صرفاً به تشريح وقايع كربلا نمي پردازد و طيف وسيعي از صحنه هاي تاريخي صدر اسلام و حتي حوادث عصر پيامبران و نيز وقايع امامان پس از امام حسين عليه السلام را دربرمي گيرد. با اين حال، كربلا كانون و مركز و هسته اصلي اين نمايش است و در هركدام از مجالس تعزيه قبل و بعد از عاشورا به حوادث نينوا گريز زده مي شود. حتي در تعزيه هاي مضحك و كمدي اين حالت ديده مي شود. در اين شيوه هنري، حوادث ديگر نقش فرعي دارند و همچون جويباري از چشمه كربلا منشأ مي گيرند. از جنبه هاي جالب تعزيه اين است كه در پاره اي از صحنه هاي هيجان انگيز آن، تمامي تماشاگران در تعزيه دخالت دارند و با ديدن برخي وقايع از خود عكس العمل نشان مي دهند: بر سر و سينه مي زنند، اشك مي ريزند، فرياد مي كشند، دستخوش هيجان مي گردند، از جاي خود حركت مي كنند، فرياد يا حسين عليه السلام آنان صحن حسينيه را تحت الشعاع خود قرار مي دهد، بر دشمنان اهل بيت لعن و نفرين مي فرستند و شدت هيجان و شور و التهاب آنان در حدي است كه در مواردي از خود بيخود مي شوند و گويي احساس مي كنند، ناظر صحنه اي واقعي هستند. آنها مي دانند كه سير نهايي تعزيه به كشته شدن اوليا، نيكان و پاكان مي انجامد، ولي اين شكست ظاهري را يك پيروزي غرورآفرين مي دانند و از اين لحاظ در تلاشند خود را با شهادت جويان يكي كنند و چنين حالتي مي تواند فضيلت را در آنان پديد آورد.

از اين جهت است كه گوبينو اعتقاد دارد، تعزيه براي ايرانيان در حكم يك تئاتر و تماشاي معمولي و صرف نيست، بلكه در نظر آنها از هر تظاهر ديگري مقدس تر و با فخامت تر و مهم تر است و با اجر جميل و ثواب و پاداش بسيار توأم است. ايرانيان نمي توانند در مقابل تعزيه سرد و بي اعتنا باقي بمانند و نزد آنان كسي را كه اشك نريزد، نشايد كه نامش نهند آدمي، و بر اين باورند كه هركس در مقابل ستمگري و قساوت، دستخوش تأثر عميق نگردد و سر تا پاي وجودش جولانگاه تنفر و انزجار و شعله انتقام نگردد، مسلمان واقعي نيست. [1] وي تعزيه را تئاتري پر قدرت مي داند كه صبغه حقيقت دارد. [2] .

در تعزيه بازيگر و تماشاگر، حالت نمايشي ماجرا را فراموش مي نمايند و همه جا را كربلا و همه روزها را عاشورا تصور مي نمايند و همه خون هاي به ناحق ريخته را گواه ستم اشقيا و استمرار خون سيدالشهدا قلمداد مي نمايند. تركيبي از باورهاي مذهبي و مقدس با خواست هاي اجتماعي در پديد آمدن اين حالت كه نوعي هيجان مقدس است، دخالت عمده اي دارند. آندره زيچ ويرث در نوشتاري تحت عنوان «جنبه هاي نشانه شناختي تعزيه» مي نويسد:

هيچ زمان نمايشي در تعزيه وجود ندارد. در اجراي تعزيه، گذشته، حال و آينده به طور همزمان جريان مي يابند. مكان نيز منحصر بجاي خاصي نيست؛ بلكه تمامي جاها به طور هم زمان بر صحنه نمايش داده مي شوند. [3] .

وي در ادامه مي افزايد:

شعار دادن و سينه زني ارتباط دوجانبه ميان بازيگران و تماشاگران را امكان پذير مي سازد. در حقيقت لحظات اين ارتباط دو جانبه از نقاط اوج تعزيه به شمار مي آيد و نشان مي دهند كه هدف اصلي تعزيه، تقويت و تحكيم يگانگي ميان مؤمنان روي صحنه و حاضران در حسينيه است. اين هدف در تعزيه شكل عرفاني به خود مي گيرد و جزء لاينفك اين آيين مذهبي را تشكيل مي دهد. [4] .

برخي ادوات و امكاناتي كه در مجلس تعزيه به كار گرفته مي شود، براي مردم جنبه مقدس دارد؛ حتي به قصد تشفي بدان ها مي نگرند.

به عنوان نمونه طشت پايه داري كه نمادي از فرات است، براي تماشاگران متبرك است و افرادي كه مشكلي در زندگي دارند، يا دچار بيماري هستند، به قصد حل گره هاي زندگي و بهبودي، از آب اين طشت مي نوشند. پارچه اي كه شهادت خوان به عنوان كفن دربرمي كند، براي مردم ارزش ويژه اي دارد و با پايان گرفتن تعزيه، آن را پاره پاره كرده و هركدام از افراد، تكه اي از آن را به قصد تبرك برمي دارند.

تعزيه خوانان براي ترسيم مصائب كربلا و ساير وقايع صدر اسلام، در دو جبهه كاملاً مشخص، اوليا و اشقيا، به ايفاي نقش خود مي پردازند. نوع لباس، رنگ جامه، صوت (موسيقي صدا) مضامين مورد استفاده، همراهي گروه موزيك (طبال، شيپورزن و ني زن) با بازيگر، موضع او را در اين صف حق و باطل روشن مي كند. شهادت خوان به عنوان چهره اي برجسته در گروه موافق خوان به هنگام روبه رو شدن با اشقيا كاملاً حالت حماسي به خود مي گيرد؛ از مكارم اهل بيت سخن گويد؛ نفرت خود را از ستم اعلام مي نمايد؛ امام را با احترام و تعظيم مورد خطاب قراردهد و چون در مقابل اطفال و زنان حرم قرار مي گيرد با صدايي سوزناك و تأثر برانگيز تكلم مي نمايد. شهادت خوان براي آنكه تماشاگران را با خود همگام نمايد و مظلوميت خود را به اثبات برساند، گاهي با خويشتن سخن مي گويد. در مواقعي با ادوات رزم، مناظر طبيعي (چون رودخانه، دشت و صحرا و باغ و بوستان) و مركب خويش صحبت مي كند و در اين جلوه هنري مي كوشد، پيامي معنادار را به تماشاگر منتقل كند.

روبه روي صف اوليا، اشقيا قرار دارند. اشقياخوان (مخالف خوان) با صدايي بريده، مطنطن، نعره كشيدن، پاي به زمين كوبيدن، حالت جانيان را به خود گرفتن و در خيام حرم دويدن، نفرت تماشاگران را نسبت به ستمگران برمي انگيزد و ترحم آنان را در خصوص اهل بيت امام حسين عليه السلام تقويت مي كند. مخالف خوان ضمن آنكه به حربگاه و ميدان رزم مي شتابد و (هل من مبارز) مي طلبد و درنده خويي نقش اصلي خويش را بروز مي دهد، امام را با ستايشي عالي وصف مي كند و ضمن تأييد عظمت و مقام قدسي اهل بيت پيامبر، به حقارت، دنائت و ستمگري خود و اربابان خويش اعتراف مي كند.

شبيه اشقيا ضمن آنكه مي كوشد با جولان دادن اسب در ميدان جنگ، كوبيدن بر طبل شقاوت، اشتلم و هياهوي گستاخانه، مكر و نيرنگ و ستم گستري خيانتكاران كربلا را در اذهان تداعي كند، حالت هايي را به خود مي گيرد تا به حاضرين القا كند كه او تنها عزادار حسين عليه السلام است و شبيه شمر بر احوال حضرت عباس گريد؛ چرا كه او مسلمان است و دوستدار اهل بيت. مخالف خوان بر خود لعنت مي فرستد و اصولاً اشقيا هم را مذمت و ملامت مي كند و گاه اين شماتت ها به حدي مي رسد كه تعزيه شكل كمدي و فكاهي به خود مي گيرد. اين گريه ها و ناسزاگويي هاي اشقيا براي آن است كه از نقش اصلي خود فاصله گيرند، چون از درون نفرتي آشكار از ستمگران كربلا دارند و نيز تماشاگران هم از نقش اصلي او دل خوشي ندارند.

در تعزيه، امكانات به سادگي قابل تهيه است و گاهي وسيله اي با اندك تغييري چندين كاربرد دارد. به عنوان نمونه يك صندلي چوبي معمولي گاهي به تخت شاهي تبديل مي شود و در مواقعي از آن به عنوان منبر و خطبه خواني استفاده مي كنند. گاهي مؤذن بر روي آن مي رود و اذان مي گويد. قاصدي كه از شام يا كوفه به كربلا رسد، بجاي رفتن بر فراز ساختماني مرتفع، روي صندلي قرار مي گيرد و نامه اي را براي اهل مجلس قرائت مي كند. شهادت خوان وقتي مي خواهد از مظلوميت و تشنگي كودكان كربلا سخن بگويد، طفلي را در آغوش گرفته و بر روي صندلي رفته و از ناگواري هاي آن كودك با حالتي سوزناك و غمگين سخن مي گويد. مخالف خوان وقتي به جنايتي دست مي زند و سري را از تن جدا مي كند، تنديسي از سري بريده را به دست مي گيرد و روي صندلي قرار مي گيرد و از جنايت خود و اربابان ستم و نيز اوضاع غمبار شهادت خوان و اهل و عيالش گزارشي ارائه مي دهد. علائم نمادين در تعزيه از جلوه هاي هنري اين نمايش است. لحظه اي كه شهادت خوان كفن بر تن مي كند، زماني است كه مي خواهد به سراي ديگر كوچ كند و كفن نشان از شهادت او دارد. لكه هاي سرخ رنگ روي كفن از شدت جراحات او حكايت مي كند. كاه و شن بر سر ريختن علامت فرا رسيدن زمان حزن و اندوه مي باشد. مشك خشكيده، نشانه تشنگي، بي آبي و عطش طفلان است. شاخه اي از درخت نمادي از نخلستان يا باغستان است. طشتي آب، يادآور رودخانه فرات است. گاهي علايم نمادين در رفتار و حركات افراد تعزيه خوان تجلي مي يابد. دست را سايبان چشم قرار دادن، نشان تماشاي صحنه اي شگفت انگيز يا نگريستن بجايي دور است. انگشت بر لب گرفتن، از بهت زدگي حكايت مي كند. عبدالحسين نوشين - از پژوهشگران تئاتر ايراني - نوشته است:

سبك نمايشي به سبك سمبوليسم بود. بدين معني كه مثلاً رود فرات به وسيله يك طشت پر از آب و يا نخلستان به وسيله يك شاخه كه در گلداني قرار داشت نمايانده مي شد. تماشاچيان نيز كاملاً با اين سبك آشنايي پيدا كرده بودند و از اين سمبل ها تعجب نداشتند. [5] .


پاورقي

[1] مجله راهنماي کتاب، سال19، شماره 6 - 4، تير و شهريور 1355، ص 409.

[2] تاريخ اجتماعي ايران، ج 6، ص 708.

[3] تعزيه هنر بومي پيشرو ايران، ص 59.

[4] همان، ص 61 - 60.

[5] ر. ک: نشريه پيام نو، شماره 9، تهران1324 ش، مقاله عبدالحسين نوشين.