بازگشت

پشيماني پس از پيروزي


آيا تا به حال در تاريخ خوانده ايد كه يك گروه سرباز بروند جنگ بكنند. 100هزار يا 70هزار نفر بروند جنگ بكنند و فاتح بشوند و برگردند، اما بعد از 24 ساعت پشيمان شوند؟! آقا ممكن است يك جنگي واقع شود و ملت بعد از 50 سال پشيمان شوند، بعد از 30 سال بعد از 20 سال بعد از 10 سال. بعد از 24 ساعت (در عصر عاشورا حسين عليه السلام كشته شد و پيش از ظهر روز دوازدهم اهل بيت آمدند كوفه) اگر بدانيد كوفيان چقدر جيغ و فرياد زدند! اگر بدانيد چقدر آه و ناله كردند! روايت مي گويد و در مقاتل هم نوشته كه امام سجاد عليه السلام خطبه خواند. گفت: اگر كسي مرا نمي شناسد، بداند كه من پسر حسينم. حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام است. پسر علي عليه السلام است و پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله است. آنوقت خطبه خواند بعد از اينكه خطبه اش تمام شد، «فارتفعت اصوات الناس بالبكاء» يك مرتبه مرد و زن كوفه فرياد، گريه، شيون، اي واي بر بدبختي ما اي واي بر تيره روزي ما چرا ما نداي حسين عليه السلام را اجابت نكرديم؟ در بدبختي به روي ما باز شد. خود عبارت مي گويد: «يدعو بعضهم بعضا هلكتم و لاتعلمون » به هم نگاه مي كردند مي گفتند: بيچاره شديد و نمي دانيد هلاك شديد و خبر نداريد. اين مال كوفه.

يكي ديگر به شما بگويم. «زيد بن ارقم » يكي از محترمين بود. وقتي آمد در مجلس عبيدالله و ديد كه عبيدالله به سر مقدس ابي عبدالله با چوب جسارت مي كند، گفت: عبيدالله من ديدم كه پيغمبر اين لبها را مي بوسيد. چقدر بي ادبي! عبيدالله گفت: اگر پير نبودي و خرفت نشده بودي و ديوانه نبودي مي گفتم تو را بكشند. زيد بن ارقم محترم از جا حركت كرد وقتي آمد داخل راهرو و سرسراي استانداري، عده اي از مامورين و افراد لشگري و كشوري ايستاده بودند. به اينها يك نگاهي كرد و گفت: «انتم يا معشر العرب العبيد بعد اليوم » گفت: عرب ها! بعد از امروز ديگر برده ايد، نوكريد، توسري خوريد، ذليليد، بيچاره ايد. اين را در سرسراي استانداري عبيدالله مي گفت كه تازه سر را آورده بودند. بعد گفت كه عبارتش هم خيلي جالب و جاذب است. «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة » خاك بر سرتان ملت كوفه! پسر فاطمه را كشتيد و پسر زن زانيه را آورديد، استاندار كرديد. اين كار بود كه كرديد؟ شما ديگر حق حيات داريد؟ و ادامه داد: «قتلتم ابن فاطمة و امرتم ابن مرجانة! فهو يقتل اخياركم و يستعبد شراركم فرضيتم بالذل فبعدا لمن رضي بالذل » گفت مي دانيد چه كار كرديد؟ اين عبيدالله بي دين را بر خودتان مسلط كرديد. اين خوبانتان را مي كشد. هر چه آزاديخواه با شرف و شجاع و با ايمان است مي كشد. چه كساني را باقي مي گذارد.؟ مي گويد: «هو يقتل اخياركم و يستعبد شراركم » نمي گويد «يستخدم شراركم »، نمي گويد دولتي روي كار مي آيد كه اشرار را استخدام مي كند. نه، مي گويد اشرار را برده مي گيرد. يعني يك مشت مستخدم دولت مي شوند كه در دستگاه عبيدالله كور، كر، لال، نفهم، برده و بنده هر چه بگويد اطاعت كنند.