بازگشت

صلح امام حسن و قيام امام حسين


اين طرز تفكر يزيد بود. اين تفكر را امام حسين عليه السلام نمي تواند تحمل كند و اصلا قابل تحمل نيست و لذا من ديده ام گاهي بعضي از افراد، خيلي كه بخواهند مؤدب صحبت كنند، مي گويند: چرا امام حسن عليه السلام در انقلاب كوتاه آمد و قيام نكرد و امام حسين عليه السلام قيام كرد؟ اولا امام حسن عليه السلام قيام كرد، ولي افراد و سربازانش آن قدر بي وفايي كردند كه يك [روز عده اي] نامه نوشتند به معاويه كه اگر به ما دستور بدهي امام حسن عليه السلام را كتف بسته به شما تسليم مي كنيم(!) لذا امام حسن ناچار شد قراردادي با معاويه ببندد. آن وقت يك سؤال: چرا امام حسين عليه السلام با يزيد قرارداد نبست؟ نمي شد با يزيد قرارداد ببندد؟ براي اينكه بدانيد امام حسن و امام حسين عليه السلام يك جور فكر مي كردند، امام حسين عليه السلام در حدود 10 سال پس از مرگ امام حسن عليه السلام امام بود و با اين حال عليه معاويه لشكركشي نكرد. معلوم مي شود كه مصلحت همان بوده كه امام مجتبي عليه السلام عمل كرده است. وقتي معاويه مرد و يزيد روي كار آمد به امام حسين عليه السلام گفتند: بيعت كنيد، گفت: هرگز! تمام تكيه گاه سخن اين است. يكي از جمله هايي را كه بايد دقت بفرماييد در اين سخنراني، اين جمله است كه به محمد حنفيه فرمود: «يا اخي والله لو لم يكن في الدنيا ملجا و لا ماوي لما بايعت يزيد بن معاوية » [1] گفت برادر! بخدا اگر در تمام كره زمين يك متر جا كه رويش بنشينم نداشته باشم من هرگز با يزيد بيعت نمي كنم.

اين سر قضيه است. چرا؟ چون يزيد سمبل كوبيدن اسلام بود و مي خواست دين خدا را نابود كند. حالا امام حسين عليه السلام قيام كرد اول سخنراني امام حسين عليه السلام كه هنوز به كربلا نرسيده، در مقابل لشكريان حر بود. مقابل لشكر حر يعني همان لشكر عبيدالله ايستاد و بنا كرد صحبت كردن. فرمود: «الا ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفي ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غير» [2] گفت: مردم! سربازان عبيدالله! بفهميد. كه يزيد و اعوانش كمر بسته اند به اطاعت شيطان؛ طاعت خدا؛ را ترك كرده اند. فساد آورده اند. حدود خدا را معطل گذارده اند. بيت المال را به هوي و هوس قسمت كردند. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كرده اند و من در مملكت اسلام از همه شايسته ترم كه بر ضد يزيد خائن قيام كنم و ريشه فساد را از بيخ و بن بركنم.


پاورقي

[1] مقتل عوالم، ص 54، خوارزمي، ج 1، ص 188.

[2] طبري، ج 7، ص 300، کامل ابن اثير، ج 3، ص 280، خوارزمي:، ج 1، ص 243، انساب الاشراف، ج 3، ص 171.