بازگشت

تربت دليلي بر حقانيت آيين ما


در زمان صفويه يكي از دانشمندان اروپايي به اصفهان آمد. او در علومي چون حساب، هيئت، نجوم و غيره بسيار ماهر بود و حوادثي كه براي مردم پيش آمده بود، براي آنها بازگو مي كرد.

اين شخص كه فرستاده ي پادشاه بود، مطالبه ي دليل بر نبوت حضرت خاتم الانبيا محمد صلي اللَّه عليه و آله كرد. سلطان آن زمان از عالمان شيعه درخواست كرد با او بحث و مناظره كنند. هنگامي كه مجلس تشكيل شد، فيض كاشاني رو به او كرده گفت: پادشاهِ شما چقدر كوتاه فكر بوده كه براي چنين كار مهمّي كسي مثل تو را فرستاده است!

دانشمند فرنگي با تغيّر و ناراحتي گفت: اي عالم مسلمانان، قدر خود را بشناس و از حدّ خويش تجاوز نكن! قسم به عيسي و


مادرش عليهماالسلام اگر از احاطه ي من به علوم و كمالات آگاه بودي، اقرار مي كردي كه زنان دنيا فرزندي مثل من نزاده اند.

محقق كاشاني (با توجه به مهارت دانشمند فرنگي در خبر دادن از غيب) دست در بغل خويش كرد و از جيب خود چيزي بيرون آورد و گفت: بگو در دست من چيست؟ او در فكر فرورفته رنگش متغير گشت. محقق كاشاني گفت: چقدر زود جهالت و ناداني تو ظاهر و ادعاي تو باطل گشت!!

او در جواب گفت: به حق عيسي و مادرش مريم عليهماالسلام مي دانم چه چيزي در دست توست ولي سكوت من جهت ديگري دارد.

به او گفتند: چه جهت دارد؟ گفت: مي دانم خاك بهشت در دست داري، اما نمي دانم از كجا به دست شما رسيده است؟ ايشان گفت: شايد در محاسبه ات اشتباهي رخ داده باشد.

گفت: به عيسي و مادرش عليهماالسلام قسم ياد مي كنم كه هيچ اشتباهي نكرده ام.

محقق كاشاني فرمود: بله خاك كربلا را در دست دارم، تربت حضرت سيدالشهدا حسين بن علي عليهماالسلام است و پيامبر صلي اللَّه عليه و آله فرموده اند كه كربلا قطعه اي از خاك بهشت است.

و بدين ترتيب او از مسيحيت دست برداشت و به بركت تربت كربلا به دين اسلام مشرّف گرديد [1] .



پاورقي

[1] با تلخيص و تصرف از اسرار الشهاده: ص 160 -159، خزينة الجواهر: ص 592، همچنين قصص العلماء: ص 322.