بازگشت

آخرين گفتگو


ايها الناس نافسوا في المكارم و سارعوا في المغانم. [1] .

اي مردم! در فراگيري صفات نيكو و پسنديده و ثمرات با ارزش معنوي و الهي از يكديگر پيشي گيريد.

امام حسين عليه السلام

وقتي عدم سازش امام حسين عليه السلام با يزيد قطعي شد، محمد حنفيه خدمت حضرت رسيد و گفت:

برادرم! تو محبوب ترين و عزيزترين مردم نزد من هستي و اطاعت از تو بر من واجب است؛ زيرا خداوند ترا بر من برتري داد. و از بزرگان بهشت گرداند. به خدا سوگند آنچه را خير و صلاح كسي تشخيص دهم، نهان نمي كنم؛ از آنجا كه تو آميخته اصل و نفس و روح و هستي من مي باشي، ترا سزاوارتر از همه در اين راستا مي دانم. از اينرو تا آنجا كه ممكن است در شهري اقامت مكن و با فرستادن نمايندگاني به سوي مردم، آنان را به بيعت با خود دعوت نما؛ اگر با تو بيعت كنند، خدا را سپاس نموده و گرنه، باز به تو آسيبي نمي رسد. با ورود به شهري مي ترسم بين مردم اختلاف افتاده و گروهي از تو پشتيباني كرده و گروه ديگر عليه تو بپا خيزند و كار به خونريزي كشيده و هدف تير و بلا قرار گيري و خون بهترين فرد اين امت ضايع و خانواده اش ذليل شود.

امام حسين عليه السلام پرسيد:

به عقيده تو به كجا روم؟

محمد حنفيه گفت:

فكر مي كنم بهتر است كه وارد شهر مكه شوي و اگر آنجا نيز براي شما امنيت نبود، به بيابان و كوهها و از دياري به ديار ديگر روي تا ببينيم كار مردم به كجا مي انجامد؛ اميدوارم با درك صحيح و اراده آهنين خود، مشكلات پيش روي را با موفقيت تمام، يكي پس از ديگري، برطرف كني. [2] .

امام حسين عليه السلام فرمود:

برادرم! اگر در دنيا هيچ مأوي و پناهي نباشد، با يزيد بيعت نخواهم كرد؛ بخدا سوگند، اگر در صخره هاي كوهستان و يا لانه حيوانات بيابان روم، مرا يافته و خواهند كشند. (گريه محمد حنفيه) خداوند ترا پاداش خير دهد كه خير خواهي نمودي و ليكن من تصميم گرفته ام كه برادران و فرزندان ايشان و شيعيانم كه بينش و منش شان با من يكي است، به سوي مكه حركت كنم و اما تو در مدينه بمان و اوضاع و احوال اينجا را دقيق زير نظر بگير و به من گزارش كن. [3] .


پاورقي

[1] کشف الغمه 2/29.

[2] کشف الغمه 2/29 و بحار الانوار 78/121.

[3] مقتل المقرم /150.