بازگشت

جنگ سرد


علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد. [1] .

نابودي اسلام وقتي است كه امت اسلام به فرمانروايي چون يزيد گرفتار شود.

امام حسين عليه السلام

بعد از به هلاكت رسيدن معاويه، ضحاك بن قيس كفن او را برداشت و بر منبر او خواند و دفنش كرد و پيام تسليتي به يزيد كه در حوران خوشگذراني مي كرد، فرستاد و از او خواست تا هر چه سريع تر به شام آيد و از مردم بيعت دوباره گيرد.

يزيد با دريافت نامه، به راه افتاد و بعد از سه روز از دفن معاويه به دمشق رسيد و ضحاك بن قيس به استقبالش رفت و با هم بر سر قبر معاويه رفته و نمازي آنجا خواند و سپس يزيد با ايراد خطبه اي به مردم گفت:

ما ياران حق و دين هستيم؛ بر شما مژده باد اي اهل شام! هميشه خير و صلاح در بين شما بود. بزودي بين من و اهل عراق جنگ بزرگي رخ خواهد داد؛ زيرا سه شب قبل خوابي ديدم كه بين من و اهل عراق نهر خوني به تندي جاري است و هر چه خواستم از آن عبور كرد. [2] .

مردم شام ندا سر دادند:

ما را هر جا خواستي ببر؛ شمشيرهايمان كه اهل عراق آنها را در صفين ديدند، با تست.

يزيد به كارگزاران خود در مناطق مختلف، طي نامه اي خبر مرگ معاويه را اعلام كرد و به وليد بن عتيبه، والي مدينه، نوشت:

معاويه طي عهد و پيماني با من، مرا از خاندان ابو تراب برحذر نمود؛ خداوند ياور عثمان مظلوم از خاندان ابوسفيان كه همه از ياران حق و خواهان عدل مي باشند، است. وقتي نامه اي به دستت رسيد، از اهل مدينه بيعت بگير.

سپس در كاغذ كوچكي نوشت:

از حسين، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابي بكر و عبدالله بن زبير بيعت محكمي بگير و هر كسي از ايشان خودداري كرد، سرش را بزن و به من بفرست. [3] .

پس از رسيدن نامه، وليد با مروان مشورت كرد و عبدالله بن عمرو را سوي امام حسين عليه السلام و آن سه فرستاد تا به دارالاماره آيند.

بعد از اينكه فرستاده وليد رفت و پيام را ابلاغ كرد، عبدالله بن زبير به امام حسين عليه السلام گفت:

اكنون وقت ديدار با وليد نيست، با اين وصف، خير و صلاحي در اين كار نمي بينم؛ شما فكر مي كنيد در اين ساعت براي چه ما را خواسته است؟

امام حسين عليه السلام فرمود:

از آنجا كه ديشب در عالم رؤ يا، آتش سوزي در خانه معاويه و منبرش را واژگون ديدم، معاويه مرده است؛ از اينرو قبل از پخش خبر بين مردم، ما را جهت بيعت با يزيد احضار كرده اند.

سپس حضرت به منزل رفت و بعد از دو ركعت نماز و دعا و نيايش به درگاه الهي، عده اي از ياران جوان خود را گرد آورد و فرمود:

وليد مرا خواسته و مي خواهد تكليفي بر گردنم نهد كه اجابتش نمي كنم؛ با من آمده و پشت در بايستيد؛ اگر صدايم را بلند كرده و شما را خواستم، شمشيركشان داخل شده و شتاب مكنيد؛ هر كسي را كه ديديد مي خواهد مرا بكشد، به قتل رسانيد.

امام حسين عليه السلام با يارانش به راه افتاد و خود داخل دارالاماره شد و بعد از مشاهده مروان در كنار وليد، فرمود:

صله ارحام بهتر از قطع رابطه است؛ خداوند بين شما دو نفر را اصلاح كند. آيا از معاويه خبري رسيده است؛ او مريض بود؛ حالش چطور است؟

وليد آهي كشيد و خبر مرگ معاويه را داد و گفت:

ترا جهت بيعت با يزيد اينجا خواندم؛ مردم با او بيعت كرده اند.

امام حسين عليه السلام فرمود:

بطور يقين بيعت شخصي چون من نبايد در خفا و پنهاني انجام گيرد؛ گمان نمي كنم شما به بيعت نهاني من اكتفا كنيد؛ فردا ما را در كنار مردم به بيعت فرا خوان. [4] .

در اينحال مروان گفت:

قسم به خدا، در اين لحظه اگر حسين بيعت نكرده از اينجا برود، ديگر توان دسترسي به او را نخواهي داشت و بينمان كشتار رخ خواهد داد؛ او را به زندان افكن تا بيعت كند و يا سر از تنش جدا كن.

امام حسين عليه السلام برآشفت و فرمود:

اي پسر زرقاء! تو مرا مي كشي يا او؟! اگر كسي بخواهد چنين كاري كند، زمين را با خونش آبياري مي كنم؛ مي خواهي، آزمايش كن.

سپس حضرت عليه السلام رو به وليد فرمود:

اي امير! ما خاندان نبوت، معدن رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان و رحمت الهي هستيم؛ خداوند رحمتش را به واسطه ما آغاز و پايان مي دهد. يزيد مردي فاسق، شرابخوار، قاتل افراد بي گناه و زير پا نهنده دستورات الهي است؛ از اينرو شخصي چون من با او بيعت نمي كند؛ منتظر مي شويم تا ببينيم كدام يك از ما سزاوار خلافت در بيعت است. به يقين از جدم، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، شنيدم كه مي فرمود:

خلافت بر فرزندان ابوسفيان حرام است. پس چگونه با خانداني كه پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بر ايشان اينگونه فرمود، بيعت كنم؟ [5] .

در اينحال كه صداي حضرت بلند شده بود، جوانان همراه امام عليه السلام خواستند با شمشيرهاي آخته داخل شوند كه ناگهان حضرت از مجلس ‍ خارج شد و همگي به منازل خود رفته [6] و مروان به وليد گفت:

حرف مرا گوش نكردي؛ ديگر چنين فرصتي به تو دست نخواهد داد.

وليد گفت:

واي بر تو! از من مي خواهي از كشتن او دين و دنيايم را از دست بدهم؛ قسم بخدا، دوست ندارم دنيا را صاحب شوم و حسين بن علي را بكشم؛ به خدا سوگند، گمان نمي كنم كسي با كشتن حسين جز به خفت و سبكي ميزان اعمالش خدا را ديدار كند؛ خداوند به او نظر رحمت ننموده و او را از پليدي پاك نكرده و براي او عذاب دردناكي خواهد بود.

مروان گفت:

اگر عقيده ات اين است، پس درست عمل كردي. [7] .

شب همانروز امام حسين عليه السلام بر مزار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفت و نوري از قبر درخشيد و حضرت سيدالشهداء فرمود:

سلام بر تو اي رسول خدا! من حسين، فرزند فاطمه، در دانه تو و فرزند عزيزت، نوه تو كه مرا بين امتت جانشين قرار دادي؛ گواه باش اي پيامبر خدا! بطور يقين ايشان مرا خوار نمودند؛ اين شكوه من به شماست تا به ديدارتان نائل شوم. [8] .

امام حسين عليه السلام فرداي روزي كه به دار الاماره وليد رفت، جهت شنيدن اخبار از منزل بيرون آمده بود كه مروان حضرت را ديد و گفت:

نصيحتي مي كنمت، گوش ده تا به صلاح آيي. با امير المؤ منين، يزيد، بيعت كن؛ بطور يقين آن براي دين و دنياي تو بهتر است.

امام حسين عليه السلام فرمود:

انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد.

به يقين ما از آن خدائيم و به سوي او مي رويم، اگر امت مبتلا به اميري چون يزيد گردد، اسلام نابود مي شود.

و سپس حضرت عليه السلام ادامه داد:

واي بر تو! آيا مرا به بيعت با مردي فاسق چون يزيد دستور مي دهي؛ سخني بيهوده گفتي اي گمراه بزرگ! تو را سرزنش نمي كنم؛ زيرا تو ملعوني هستي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در صلب پدرت، حكم بن ابي العاص، ترا لعن و نفرين نمود. به يقين نفرين شده رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نمي تواند جز به بيعت با يزيد دعوت كند. اي دشمن خدا! از من دور شو؛ بطور يقين ما اهل بيت روسل خداييم صلي الله عليه و آله و سلم؛ حق در خاندان ماست و زبان ما جز به حق سخن نگويد؛ از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي فرمود: خلافت بر آل سفيان و بر كساني كه به اكراه اسلام آورده و فرزندانشان، حرام است؛ هر گاه معاويه را بر منبرم ديديد، دلش را بشكافيد. قسم بخدا، اهل مدينه او را بر منبر جدم ديدند و دستور را به انجام نرساندند و اكنون خداوند ايشان را به فرزندش، يزيد، كه خداوند در آتش جهنم عذابش را زياد كند، مبتلا نمود؛ اي مروان! واي بر تو! از من دور شو؛ به يقين تو رجس و پليدي و ما خاندان پاكي و طهارتيم كه خداوند متعال آيه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا را در رابطه با ما به پيغمبرش نازل فرمود: اي پسر زرقاء! ترا به آنچه روز قيامت جدم، درباره حق من و يزيد از تو مي پرسد، مژده مي دهم. [9] .


پاورقي

[1] بحار الانوار 44/326.

[2] مقتل المقرم /139 به نقل از البيان و التبيين جاحظ 2/109 و الکامل مبرد 3/300.

[3] مقتل المقرم /140 به نقل از مقتل خوارزمي 1/180 - 178.

[4] ارشاد مفيد 2/33 و الفصول المهمه /182.

[5] امالي صدوق /130 و بحار الانوار 44/312 و مقتل المقرم /144 - 142.

[6] ابن شهر آشوب در مناقب مي گويد: چون بانگ برخاست، نوزده تن از ياران حضرت داخل شده و آماده کارزار شدند و ليکن حضرت با ايشان از مجلس خارج شد.

[7] ارشاد مفيد 2/34 - 33 و مقتل المقرم /144 - 140 و اللهوف /24 - 22.

[8] مقتل المقرم /145 و بحار الانوار 10/172.

[9] مقتل المقرم /146.