بازگشت

نقش انسان در نظام عالم تكوين


4- نكته ي بسيار مهم اينكه اگر چه عالم ظاهر، مغلوب باطن است و آدمي در متن ظاهر و متوطن در عالم طبيعت است، اما برخلاف نگرشهاي مادي و اصالت طبيعي، هرگز انسان، موجودي مقهور و ذليل و تبعي و بي اثر در نظام جابرانه ي اين عالم نيست بلكه از آن جا كه انسان نيز بمانند هر موجود ديگر اين عالم از وجهه ي ملكوتي نيز برخوردار است بلكه اين وجهه به مراتب قويتر از ساير موجودات طبيعي در او فعليت دارد، لذا از دريچه ي باطن خويش مي تواند با باطن همه ي هستي بلكه با باطن همه ي باطنها، كه در باطن خود او نيز هست، مرتبط شده و از طريق چنين ارتباطي در متن عالم هستي و عالم ملك نقشي تكويني داشته باشد يعني قادر به دخل و تصرف در طبيعت و نظام تكوين باشد.

اين چنين است كه آدمي در نگرش باطني دين، در عين اينكه به ظاهر، در خيل بيكران مخلوقات، حاشيه نشين هستي و گمنام مي نمايد و عالم وجود، خدامحور است نه انسان محور، اما به جهت قابليتي كه از نظر استعدادها و سرمايه هاي باطني دارد، مي تواند با كانون هستي به گونه اي مستقيم و بدون واسطه مرتبط شده؛ به بركت چنين ارتباطي نه در فرش، كه بر عرش هستي نشيند، و نه در حاشيه بلكه صدرنشين عالم آفرينش باشد به طوري كه عرش خداوند يعني مركز فرمانروايي عالم وجود در كانون دل او قرار گيرد و ميان او و خداوند فرقي نماند الا اينكه او بنده است و خداوند پروردگار و مالك او.

چنين مرتبه و مقامي براي آدمي در افق انديشه ي هيچ اومانيستي نيز قابل خطور نيست. مرتبه اي كه كيفيت باطني انسان، نظام عالم طبيعت را تحت الشعاع حقيقت نوراني خود قرار داده و با اهداف و نيات و اعمال او هماهنگ مي كند. اين ارتباط باطني با باطن ملكوت هستي و تأثير آن در نظام جاري عالم طبيعت، همچنانكه مي تواند در جهت عبوديت حق، منشأ نزول خيرات و بركات و جهت گيري نظام عالم طبيعت در جهت اهداف مقدس انسانها و امتهاي تقواپيشه باشد، همچنين مي تواند به دليل ماهيت شرك آلود و استكباري قلب آدمي و عدم سنخيت آن با ملكوت هستي، منتهي به قطع فيوضات باطني و منشأ نقمت و سيه روزي و شقاوت براي افراد و امتها و نزول عذاب به گونه هاي مختلف بر آنان باشد.

از آنچه بيان شد تفاوت بسيار آشكار و مسلم اين نوع نگرش با نگرش علمي طبيعت گرا، در حوزه ي اداره و سامانبخشي، به امور زندگي فردي و اجتماعي انسانها، بيش از پيش آشكار مي شود. نگرش باطني، در عين پذيرش نقش و اثر علل و عوامل طبيعي به علل و عوامل ديگري كه از نوع عوامل معنوي و انساني هستند نيز باور دارد. عواملي كه در برخي موارد مي توانند نقش و اثر بسيار وسيعتر و تعيين كننده تري از عوامل طبيعي داشته باشند؛ عواملي چون «تقواپيشگي» يا گناهكاري، عدل يا ظلم، صدقه و انفاقات، احسان و خيرخواهي نسبت به غير، حسن خلق و مدارا با مردم، صله ي رحم، دعا و توسل، اخلاص و صداقت، ترحم بر ضعفا، عفو و گذشت، وحدت و جماعت داشتن در مقابل تفرقه و تشتت و... بطور كلي تمام حالات و افعال و ملكات اخلاقي و كيفيات قلبي و رواني آدمي، به استناد تعاليم ونصوص متعدد ديني، در فراهم شدن رفاه و آباداني و نزول بركات و خيرات، فراواني روزي، عاقبت به خيري و دوام زندگي افراد و امتها ويا برعكس، در نقمت و تنگي معيشت، گرفتاري به امراض و آفات و مصائب فردي و اجتماعي و... نقش مؤثر و تعيين كننده اي دارد. بر پايه ي چنين باوري است كه مي توان گفت مديريت علمي امور زندگي فردي و اجتماعي انسانها با تمام توان تكنيكي و عملي خود، بدون هدايت معنوي و تربيت ديني افراد و جوامع انساني، هرگز نمي تواند نظام عالم تكوين را مقهور خويش سازد و لذا حتي راه به سعادت دنيوي نيز نخواهد برد.

نقش اينگونه عوامل - عوامل معنوي و انساني - به طور مستقيم و به گونه اي جانشيني نسبت به علل مادي و طبيعي نيست تا تعارضي با نگرش علمي داشته باشد، بلكه چنانكه قبلا نيز بيان شد، از طريق دخالت و فاعليت عالم باطن در عالم ظاهر و شهادت است؛ يعني در عين جهت خاص دادن به نظام اين عالم، پيوستگي عرضي اسباب و مسببات طبيعي نيز حفظ مي شود به گونه اي كه يك دانشمند طبيعي نيز چه بسا در مراحلي از پيشرفت علم، بتواند بدون فرض طفره و خلأ در زنجيره ي علي حوادث، تبيين علم پسند از چنان واقعه اي ارائه دهد. [1] اگر چه به دليل خرق عادت بودن، بر خلاف ساير امور عادي و جاري طبيعت، از قبل قابل پيش بيني علمي نيست. همين ويژگي مهم كه در چگونگي فاعليت عالم ملكوت در عالم ملك و شهادت وجود دارد (يعني گسسته نشدن زنجيره ي علي و طبيعي حوادث) با وجود مقهوريت و ظليت تام و تمام عالم ظاهر نسبت به باطن، الحاد ملحدان طبيعتگرا را لباس علمي پوشيده و دفاع متكلمان علم گرا را در موضع ضعف و عقب نشيني بي وقفه قرار داده است؛ در حالي كه هر دو گروه، گرفتار خطاي واحدي هستند و آن يافتن جاي پا و اثري از ملكوت در ساحت ناسوت است و هر دو گروه غافل از اين حقيقتند كه ملكوتي كه در مرتبه ي ناسوت ظهور و حضور پيدا كند، ديگر واقعيتي ملكوتي نخواهد بود بلكه لباس ناسوت بر تن مي كند:

و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا و للبسنا عليهم ما يلبسون [2] .

5- اگر چه عالم ظاهر، عالم كثرات است و موجودات اين عالم به لحاظ بينونت ماهوي، تجانس و خويش نداشته و با يكديگر بيگانه اند، اما هر اندازه كه به سمت باطن سير شود، چون مبادي فيض و خزائن هستي همه موجودات در ملكوت اين عالم است، بر مراتب تجانس و يكپارچگي و وحدت هستي افزوده مي گردد تا آنجا كه در مبدأ المبادي كه باطن همه ي باطنهاست، همه ي وحدتها به وحدت محض و حقيقي ذات مقدس حق مي رسند، به اين ترتيب همه ي هستي با همه ي كثرات ظاهري و بينونتي كه حقايق مختلف آن را از هم متمايز و بيگانه مي نمايد، در باطن خويش از يك وحدت عميق و همه جانبه ي وجودي برخوردار است، هستي هر موجود با هستي همه ي موجودات ديگر پيوندي حقيقي دارد به گونه اي كه مي توان گفت همه موجودات از يك حقيقت واحد باطني برخوردارند.

اين احساس آشنايي و خويشي و پيوند، بلكه اتحاد وجودي با هستي، پيامدهاي اخلاقي و عملي بسيار عميقي در زندگي و عمل و چگونگي ارتباط انسان با انسانهاي ديگر و طبيعت دارد. درست در نقطه ي مقابل نگرش ابزارانگارانه ي انسان خودمدار فرهنگ غرب، و احساس غربت و بيگانگي و تفرد كامل او در عالم هستي. همچنين درست در نقطه ي مقابل نگرش اصالت تحويلي و ذره اي و كميت گراي دانش جديد، كه با انكار اصالت هر نوع كل ماهوي و ذاتي در مجموعه ي عالم هستي، نه تنها در حد كثرات نوعي و فردي متوقف نمانده كه اساسا به هيچ امر كيفي و ذاتي در هيچ مرتبه اي باور نداشته تا آخرين مرحله ي كيفيت زدايي از اشيا پيش مي رود يعني مرتبه ي بي هويتي محض افراد يا ذرات بنيادي و در واقع تبديل شدن همه چيز به كميت يا روابط صرف كه منتهي به كثرت انگاري مطلق و محض در عالم مي شود.

6- از آنجا كه عالم امر عالم تحقق تام و تمام حقيقت هر چيز و ملكوت و جنبه ي يلي الربي موجودات عالم است لذا هر اندازه كه از ظاهر به سمت باطن سير مي كنيم، نه تنها مراتب وحدت، شدت مي يابد كه مراتب نورانيت، حيات، ادراك، علم و ساير كمالات وجودي نيز شدت و قوت بيشتري مي يابد به گونه اي كه مي توان گفت در نگرش باطني، همه ي موجودات عالم هستي از حيث باطن و حقيقت ملكوتي خود، از حيات و ادراك و علم برخوردارند و هيچ موجودي در عالم نيست كه در باطن خويش كر و كور و بي شعور باشد.

ان من شي ء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم [3] .

اساسا پذيرش سنخيت وجودي و وحدت باطني موجودات ملازم اين است كه اگر در گوشه اي از هستي، حيات و معنويت و ادراك و علم وجود دارد، ساير موجودات نيز از آن بي بهره نباشند؛ چه رسد به اينكه حقيقت باطني همه ي موجودات را كه باطن همه ي باطنهاست، ذات مقدس حق بدانيم و همه ي هستي را آيات و تجليات ذات مقدس او، كه عين حيات مطلق و علم لا يتناهي و قدرت لا يزال و كمال محض است.

7- از آنجا كه ظاهر، ظهور و تعين باطن است و كثرت و ثنويت وجودي ميان آنها نيست، هيچ ظاهري تهي از باطن نخواهد بود و چون هر باطني، خود باطني دارد و باطن همه ي بواطن ذات مقدس حق تعالي است، لذا نه تنها معيت قيومي خداوند كه معيت «قربي» و «وجهي» حق با همه ي موجودات عالم هستي به كاملترين و موجهترين شكل در نگرش باطني قابل تبيين است.

هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شي ء عليم [4] ، انا خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد [5] ، اينما تولوا فثم وجه الله [6] ، هو معكم أينما كنتم، يا باطنا في ظهوره و ظاهرا في بطونه و مكنونه [7] .

داخل في الاشياء لا بالممازجه و خارج عن الاشياء لا بالمباينه [8] .

أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتي يكون هو المظهر لك، متي غبت حتي تحتاج الي الدليل يدل عليك و متي بعدت حتي تكون الاثار هي التي توصل اليك.... [9] .

آن هم نه معيتي با واسطه - چنانكه در تبيينهاي فلسفي به ذهن متبادر مي شود - بلكه معيتي بدون واسطه و در عين حال بدون كمترين شائبه اي از تشبيه يا حلول يا وحدت

وجود خام انديشانه (همه خداانگاري). آيه بودن همه چيز براي ذات مقدس حق تعالي در لسان قرآن كريم بر پايه ي همين نگرش است. آيه نه به معناي يك «علامت» وضعي و اعتباري بلكه به عنوان يك «نشان» حقيقي كه بالذات بر ذات مقدس حق دلالت مي كند؛ يعني در آينه هستي هر موجودي خدا را مي توان ديد و اين معنا جز اين نيست كه صفات علياي حق را در هر موجودي به فراخور سعه ي ظهوري كه دارد متجلي بدانيم و براي مجالي و مظاهر، هيچ واقعيت و حقيقتي جز همين كمالات ظهور يافته قائل نباشيم. در اين صورت است كه مي توان گفت هو الظاهر و الباطن.

قسمتهاي نوراني و متعالي آغاز دعاي شريف كميل در چنين فضايي از انديشه است كه بر دل مي نشيند و در خشيتي عارفانه جان آدمي را فرومي برد:

اللهم اني أسئلك برحمتك التي و سعت كل شي ء و بقوتك التي قهرت بها كل شي ء و خضع لها كل شي ء و ذل لها كل شي ء و بجبروتك التي غلبت بها كل شي ء و بعزتك التي لا يقوم لها شي ء و بعظمتك التي ملأت كل شي ء و بسلطانك الذي علا كلشي ء و بوجهك الباقي بعد فناء كلشي ء و بأسمائك التي ملأت اركان كل شي ء و بعلمك الذي احاط بكلشي ء و بنور وجهك الذي أضاء له كل شي ء...

8- بنابر چنين نگرشي، همه ي هستي (ظاهر و باطن، ملك و ملكوت، غيب و شهادت، امر و خلق) عين نورانيت و رحمت و ظهور عزت و عظمت و قهاريت و جبروت حق تعالي، و مجالي ظهور اسماء حسني و مرآئي اوصاف جلال و جمال اويند. همه چيز مقدس و نوراني و خدايي است. نه تنها هيچ واسطه، كه اساسا هيچ حجابي نيز در متن هستي ميان خداوند و مخلوقات او نيست؛ چرا كه از يك سو، ظهور و حضور و معيت حضرت حق، ظهور و حضور و معيت تام و تمام در نهايت شدت و قوت و وسعت است و فرض مانع ظهور، با قهاريت و عزت و جلال حق تعالي منافات دارد؛ از سوي ديگر هر مخلوقي در هر مرتبه اي از سعه ي وجودي، با همه ي حقيقت ذات و هستي خويش، خود آينه دار اسماء حسناي او و پرتو و آيتي از حق تعالي است. از اينرو مطابق فرمايش نوراني حضرت امام سجاد سلام الله عليه در دعاي شريف ابوحمزه ثمالي:

و ان الراحل اليك قريب المسافة و انك لا تحتجب عن خلقك الا ان تحجبهم الاعمال دونك.

حجاب آدمي، ناشي از غفلت و كدورات نفساني است. حجاب ناشي از خودفراموشي و از خود بيگانگي و عدم توجه به حقيقت ذات خويش است. اگر چه هر ظاهري خود، عين نورانيت و حكايت از باطن است اما عدم سنخيت درون آدمي با چنين واقعيت نوراني، ثمره اي جز ظلمت افزايي و جهل و اغتشاش در مرتبه ادراك ندارد.


پاورقي

[1] همان گونه که امروزه دانش تجربي در خصوص کشف علل طبيعي و زمينه‏هاي اعدادي و محملهاي مادي، بسياري از ادراکات ذهني و حالات رواني و کيفيات خلقي و حتي دريافتهاي فراحسي، به کشفيات و دستاوردهاي قابل توجهي در حوزه‏ي دانشهايي چون ژنتيک، فيزيولوژي مغز و اعصاب و رشته‏هاي تحقيقي چون زيست شيمي و زيست فيزيک و هوش مصنوعي نائل شده است.

[2] انعام، 9 - اسراء، 95.

[3] اسراء، 44، همچنين آيات ديگري چون: تغابن، آيه 1 - جمعه، آيه 1 - نور، آيه 41 - رعد، آيه 13 - حشر، 24 - حديد، 1 و... از جمله آياتي هستند که دلالت صريح بر تسبيح همه‏ي موجودات دارند.

[4] حديد، 3.

[5] ق، 16.

[6] بقره، 115.

[7] قسمتهايي از توقيع شريف و نوراني حضرت صاحب الزمان عليه‏السلام در ايام رجب.

[8] از بيانات حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام.

[9] از بيانات حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام در دعاي عرفه.