بازگشت

نپذيرفتن ذلت


شايد اين عنوان، هم مضمون با آزادگي باشد، ولي به هر حال به صورت جداگانه «زير بار ظلم نرفتن» و «پذيراي ذلت نشدن» كه فلسفه شهادت اباعبدالله بود و در جمله معروف «هيهات منّا الذلة» تجلّي يافته، در سروده هاي فراواني آمده است كه به چند نمونه اشاره مي شود:



روزي كه به كوفه رو نمود از عرفات

بگزيد طريق عشق، بر حُبّ حيات



در گوش نسيم روزگاران فرمود:

آزاده، ستم پذير گردد؟ هيهات! [1] .



و جواد محقق گويد:



آنكه به حق خم نگشت در بر ظالم

سرو صفت، قامت رساي حسين است [2] .



در شعر خسرو نژاد هم مي خوانيم:



جان ز كف دادن و تسليم به ظالم نشدن

آري، آري به خدا همّت عالي اين است



جان به قربان تو اي كشته كه خود فرمودي

مرگ با نام به از زندگي ننگين است [3] .



و نيز اين رباعي كه از زبان سيدالشهداست:



من تن به زير بار مذلّت نمي دهم

نورم، عنان خويش به ذلّت نمي دهم



جان مي دهم ز دست، ولي با يزيد پست

دست از براي دادن بيعت نمي دهم [4] .



قاسم سروي مي سرايد:



كشته شد امّا نشد تسليم نامردي و زور

چون سرافرازي و مردي ايده و ايمان اوست



درس رادي و جوانمردي به عالم داد و رفت

كاخ حريّت به پا از درس جاويدان اوست [5] .



شاعران، اغلب با الهام از خطبه ها و رجزهاي امام حسين(ع) اين مفهوم را ترسيم كرده و «ذلت پذيري» را منافي شأن امام و روح بلند و آزاده او دانسته اند. باز هم شعري از دكتر رسا:

من نه آن باشم كه آرم پيش دشمن سرفرود كي ز جان بازي بود آزادمردان را حذر عزّت و مردانگي را ياد گيريد از حسين تا چو جان گيريد در بر شاهد فتح و ظفر مظهر ناموس و غيرت، آيت مردانگي كي شوم تسليم حكم غاصب بيدادگر [6] .

و اين شعر زيباي خوشدل را همه حفظاند كه:



نه ظلم كن به كسي، ني به زير ظلم برو

كه اين مرام حسين است و منطق دين است



ز خاك مردم آزاده بوي خون آيد

نشان شيعه و آثار پيروي اين است [7] .



جمله «موتٌ في عزٍّ خيرٌ من حياةٍ في ذُلٍّ» كه از كلمات درخشان سيدالشهدا است، [8] در برخي سروده ها چنين انعكاسي يافته است:

(مرگ با عزّت ز عيش در مذلّت بهتر است) نغمه اي مي باشد از لعل دُرربار حسين

از آستان همّت ما ذلّت است دور و اندر كُنام غيرت ما نيستش ورود

بر ما گمان بردگي زور برده اند اي مرگ، همّتي كه نخواهيم اين قيود


پاورقي

[1] همان، ج 2، ص 132، 133.

[2] همان.

[3] چلچراغ اشک، ص 172.

[4] همان، ص 179.

[5] گلواژه، ج 1، ص 94.

[6] همان، ص 96.

[7] همان، ص 105.

[8] مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 68.