بازگشت

يزيد بن معاويه


از قاتلان اصلي امام حسين عليه السلام.

او پسر معاوية بن ابي سفيان است. تولد يزيد، سال بيست و ششم (ه.ق) بود و در سن سي و هشت سالگي به هلاكت رسيد. آغاز حكومت او سال شصت (ه.ق) و مدت حكومتش سه سال و اندي بود.

يزيد بدني چاق و ستبر وس ر و روي پرمويي داشت، نام مادر او «ميسون» دختر «بجدل كلبيه» است.

از نسابه كلبي نقل شده كه بجدل پدر ميسون، غلامي داشت به نام سفاح كه با ميسون رابطه ي نامشروع داشت، وقتي ميسون را كه بيابان نشين بود در وادي حوارين، نزد معاويه آوردند، از آن غلام باردار بود ولي حملش ظاهر نبود و پس از زايمان معاويه آن را از خود پنداشت.

مدت خلافتش سه سال و هشت ماه بود و سال 64 (ه. ق) به هلاكت رسيد.


معاويه در سالهاي آخر زندگي، همه ي تلاش خود را بر انجام اين مهم صرف كرده بود كه از همه براي يزيد بيعت بگيرد، مي دانست تا حسين بن علي عليه السلام در مدينه بيعت نكند ديگر رجال و بزرگان جهان اسلام نيز حكومت يزيد را قانوني نمي دانند. از اين رو معاويه با مشاوران خود به مدينه سفر كرد و مجلسي بسيار جالب ترتيب داد و بزرگان بني هاشم و حضرت اباعبدالله عليه السلام را براي شركت در آن ملجس فراخواند. وقتي امام عليه السلام وارد شد، معاويه نهايت احترام را كرد و جاي خوبي براي آن حضرت در نظر گرفت، و از حال فرزندان امام مجتبي عليه السلام پرسيد. آنگاه پيرامون بيعت با يزيد سخن به ميان آورد و مقداري درباره ي يزيد صحبت كرد. ابن عباس خواست برخيزد و سخن بگويد كه حضرت اباعبدالله عليه السلام با اشاره او را ساكت كرد و تذكر داد كه هدف معاويه، من هستم، آنگاه خود برخاست و فرمود: «پس از ستايش پروردگار! اي معاويه، هيچ گوينده اي هر چند طولاني بگويد نمي تواند از تمام جوانب ارزشها و فضايل رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مقداري نيز بيان دارد. و همانا متوجه شديم كه تو چگونه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تلاش كردي تا براي بدست آوردن حكومت، خود را خوب جلوه دهي و از بيعت خود براي همگان صحبت كني، اما هرگز! هرگز! اي معاويه ما فريب نمي خوريم كه در صبحگاهان سياهي زغال رسوا شد، و نور خورشيد روشنايي ضعيف چراغها را خيره كرد.

تو در تعريف خود و يزيد آنقدر زياده گفتي كه دچار تندروي شده اي و ديگران را از بخششها آنقدر بازداشتي كه به انسان بخيلي تبديل گشتي، و آنقدر نيش زبان زدي تا فردي متجاوز نام گرفتي. تو هرگز همه ي حقوق صاحبان حق را نپرداختي تا آنكه شيطان بيشترين بهره را از تو برد، و سهم خود را كامل گرفت.

امروز دانستيم آنچه را كه درباره ي يزيد گفتي، از كمال روحي و سياست او نسبت به امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و تلاش داراي ذهن مردم را درباره ي يزيد به انحراف كشاني، گويا فردي ناشناسي را تعريف مي كني، يا صفات فرد پنهان


شده اي را بيان مي داري، يا چيزهايي از يزيد مي داني كه مردم نمي دانند، نه يزيد خود را به همه شناساند، و افكارش را آشكارا بيان داشت.

پس بگو كه يزيد با سگهاي تحريك شده بازي مي كند، و كبوتر باز است و با كبوتران مسابقه مي دهد با زنان معروف به فساد سرگرم است، و به انواع لهو و لعب بازيهاي حرام خوش مي گذراند، او را مي بيني كه در اينگونه از كارها نيرومند است، معاويه رها كن اينگونه دگرگونيها را كه به وجود مي آوري. معاويه از آنهمه ستمكاريها كه بر اين مردم روا داشتي تو را كافي نيست كه مي خواهي با آن خدا را ملاقات كني؟

پس سوگند به خدا! تو بيش از اين نمي تواني در رفتن راه باطل و ستم به پيش تازي، و در تجاوز و ظلم به بندگان خدا زياده روي كني، زيرا كاسه ها لبريز شد و بين تو و مرگ فاصله اي جز چشم بر هم زدن نمانده است. پس اقدام كردي بر كاري كه در روزي آشكار براي همه روشن شده است. معاويه! تو را مي نگريم كه پس از آن قرارداد صلح بر ما ستم روا مي داري، و ما را از ميراث پدرانمان بازمي داري، در حاليكه سوگند به خدا! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ما را از لحظه هاي پس از ولادت به آن كرامتها گرامي داشت.

اما شما از همان اولين لحظه هاي وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به دشمني و مباحثه روي آورديد و در امانت ما اهل بيت شك و ترديد روا داشتيد، و در ايمان خود خلل ايجاد كرديد، و تحولات سختي پديد آورديد، و هر چه خواستيد انجام داديد. و گفتيد: چنان بود و چنين خواهد شد تا آنكه اي معاويه، با تلاش و كوشش ديگران حكومت به دست تو رسيد. پس در اينجا بايد عبرت گيرندها عبرت گيرند.

تو در اين مجلس از عمروعاص نام بردي كه در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قدرتي داشت و آن را به حساب فضيلت او آورديد كه هم صحبت پيامبر بود و با او بيعت كرد. در حاليكه در همان زمان بد رفتاري داشت و مردم از او كراهت داشتند و با او دشمني كردند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي آرام كردن مردم فرمود:


«اي جمعيت مهاجرين از اين پس تنها خودم به شما دستور مي دهم نه ديگران».

كسي كه در آن روز او را بر كنار كردند چگونه امروز مي تواند در حساس ترين لحظه ها در امت اسلامي و كشورهاي اسلامي، درست رفتار كند؟ معاويه تو چگونه مورد اعتمادي كه پيرامون تو را انسانهايي گرفته اند كه مورد اعتماد ما نيستند، و در دين آنها و خويشاونديشان اطميناني نيست؟ تو مردم را نسبت به يزيد اسراف كننده در فساد و فريب خورده، به انحراف كشاندي، و قصد داري مردم را همچنان در باقيمانده ي عمرشان در اشتباه و انحراف نگه داري؟ كه به سبب آن در روز قيامت بدترين مردم باشي؟ همانا اين زيانكاري آشكار است، و من از پروردگار خودم و شما، طلب آمرزش مي كنم.

مسعودي، مورخ شهير اسلام، در كتاب معتبر «مروج الذهب» مي گويد: «... و كان يزيد، صاحب طرب و جوارح و كلاب و قرود و فهور و منادمة علي الشراب و جلس ذات يوم علي شرابه و عن يمينه ابن زياد و ذلك بعد قتل الحسين عليه السلام». ابن كثير مي نويسد: يزيد، مردي عياش، خوش گذران و داراي مجموعه اي از حيوانات شكاري همانند باز، عقاب، سگ، ميمون و پلنگ بود. و شراب خوار قهاري بود. و بارها نماز او به خاطر مستي اش فوت مي شد.

پس از شهادت امام حسين عليه السلام در حالي كه ابن زياد را در كنار خود نشانده بود بر سر سفره ي شراب نشسته، به ساقي خود مي گفت: جام شراب ده، تا نفسي تازه كنم و جامي ديگر هم به اين فاسق ابن زياد بده آن محرم راز و امانتدارم و صاحب پيروزي و پيكارم.

يزيد، در ميان حيوانات گوناگون كه براي سرگرمي خود نگهداري مي كرد، ميموني داشت كه به آن خيلي علاقه مند بود و اين ميمون را «ابوقيس» نام نهاده بود. او اين ميمون را در كنار تخت مي نشاند و تخت و متكايي مخصوص برايش قرار مي داد. او اين ميمون را سوار بر يك الاغ وحشي، كه به همين منظور تربيت شده بود، مي كرد. و اين مركب سواري مخصوص ميمون داراي زين و افسار و تشريفات بود. و در روزهاي


جشن در مسابقات شركت داده مي شد. براي ابوقيس، پيراهني از حرير سرخ و زرد كه حاشيه و كناره اش دوخته بود آويزان بود و بر سرش كلاهي از حرير رنگارنگ بود. مهمترين جنايات يزيد از اين قرار است: