بازگشت

وراد


وراد يكي از دوستان «عباد بن حصين»، از عمال مصعب بن زبير بود. «قباع» نماينده ي ابن زبير، نيرويي به فرماندهي «عباد بن حصين» و «قيس بن هيثم» براي مقابله با سپاه «مثني بن مخربة بن عبدي» كه از هم پيمانان مختار و خونخواهان حسين بن علي عليه السلام بود گسيل داشت. عمال ابن زبير از راه كوفه، حركت كردند و از منطقه ي «شوره زار» گذشتند و نزديك نيروهاي «مثني» مستقر شدند، مردم درهاي خانه ي خود را به روي آنان بستند و هيچ كس به ياري «عباد» نيامد، و حتي كسي كه از او سؤالي بكند در آن حوالي نبود، عباد فرياد زد: كسي از بني تميم اينجا نيست؟! سپس «عباد» توسط شخصي به نام «حنيفة الاعور» خانه ي «وراد» يكي از دوستان «عباد» را به او نشان داد. تا چشم «عباد» به «وراد» افتاد، شروع كرد بر سر او داد و فرياد زدن و ناسزا گفتن كه تو اينجايي و به سراغ من نمي آيي؟! «وراد» گفت: نمي دانم منظور شما چيست؟ چه كاري بايد بكنم؟ «عباد» گفت: زود باش اسلحه ات را بردار و سوار شو بيا! «وراد»، سلاح خود را برداشت و سوار شد و در كنار عباد و نيروهايش ايستاد و در همان محل، مستقر شدند تا مثني و نيروهايش كه عازم كوفه بودند سر رسيدند. عباد به وراد گفت: با نيروهاي «قيس» همانجا باشيد تا من بروم و برگردم. عباد و نيروهايش، حركت كردند و از مسير «ذباحان» خود را به «كلاء» رساندند و از آن جا به «مدينة الرزق» آمدند. «مدينة الرزق» (محل نگهداري بيت المال) چهار در داشت، دري به سمت بصره و دري به طرف بازار «سركه فروشان» و دري به طرف مسجد و دري به سوي بازار «سمساران»، كه دري كوچك بود و باز مي شد. عباد و تعدادي از نيروهايش آنجا توقف كردند و نردباني آوردند و عباد، نردبان را كنار ديوار «مدينة الرزق» نهاد و به پشت بام رفت و


حدود سه هزار نفر از افرادش همراه او به پشت بام «دارالرزق» رفتند، عباد به آنان گفت: شما همين جا، روي بام باشيد، وقتي صداي تكبير را شنيديد شما هم با صداي بلند تكبير بگوييد. عباد، با تعدادي از نيروها برگشت و سراغ «وراد» و «قيس» و نيروهايي كه آن جا مستقر بودند رفت و به «وراد» گفت با نيروها به «مثني» و ياران او حمله كن. «وراد» با نيروهاي تحت فرمانش به نيروهاي «مثني» حمله كردند و جنگ سختي بين آنان در گرفت و چهل نفر از ياران «مثني»، به شهادت رسيدند. سرانجام با پيروزي عمال ابن زبير و شكست «مثني» جنگ به پايان رسيد و سپاهيان ابن زبير به سوي بصره، به نزد «قباع» بازگشتند.