بازگشت

در وصف حضرت علي اصغر






شد چو خرگاه امامت چون صدف

خالي از درهاي درياي شرف



شاه دين را گوهري بهر نثار

جز دري غلتان نماند اندر كنار






شيرخواره، شيرغاب پردلي

نعت او عبدالله و نامش علي



در طفوليت، مسيح عهد عشق

اني عبدالله گو، در مهد عشق



بهر تلقين شهادت، تشنه كام

از دم روح القدس، در بطن مام



داده يادش، مام عصمت جاي شير

در ازل خون خوردن از پستان تير



با زبان حال، آن طفل صغير

گفت با شه، كاي امير شيرگير



جمله را دادي شراب از جام عشق

جز مرا كم تر نشد زان كام عشق



گرچه وقت جان فشاني دير شد

«مهلتي بايست تا خون شير شد»



تشنه ام، آبم ز جوي تير ده

كم شكيبم، خون به جاي شير ده



برد آن مه را به سوي رزمگاه

كرد رو بر شاميان رو سياه



گفت كاي كافر دلان بدسگال

كه به رويم بسته ايد آب زلال



آب ناپيدا و كودك ناصبور

شير از پستان مادر گشته دور



در كمان بنهاد تيري حرمله

اوفتاد اندر ملايك غلغله



جست چون تير از كمان شوم او

پر زنان بنشست بر حلقوم او



غنچه ي لب بر تكلم باز كرد

در كنار باب، خواب ناز كرد



وه چه گويم من كه آن طفل شهيد

اندر آن آيينه ي روشن چه ديد



آن گشودن لب به لبخند از چه بود

وان نثار شكر و قند از چه بود



رمز «كنت كنز» بودن سر به سر

زير آن لبخند شيرين، مستتر



رمزهاي نامه ي عهد الست

كه شهيد عشق با محبوب بست



پس ندا آمد بدو كاي شهريار

اين رضيع خويش را بر ما گذار



تا دهيمش شير از پستان حور

خوش بخوابانيمش اندر مهد نور