بازگشت

نير تبريزي


ميرزا محمد تقي فرزند ملا محمد تبريزي مشهور به «حجة الاسلام» و متخلص به «نير» (1312 - 1247 ه. ق) از علماي شيخيه در آذربايجان بود. وي تحصيل فقه و حكمت را نزد پدرش كه از مراجع شيخيه بود آغاز كرد و در نجف ادامه داد. بعد از آن به تبريز بازگشت و تا آخر عمر در آن شهر به خدمات ديني روحاني پرداخت.

مشهورترين آثار وي عبارتند از:

مثنوي آتشكده (در مراثي اهل بيت عليهم السلام)؛ لآلي منظومه؛ ديوان غزليات؛ مثنوي در خوشاب؛ صحيفة الابرار و مفاتيح الغيب.

نير تبريزي، از جمله شاعراني است كه در مصيبت سيد و سالار شهيدان امام حسين عليه السلام اشعار پرسوز و گدازي دارد. هم اكنون ترجيع بندي در مرثيه ي سيدالشهداء عليه السلام از او بجاي مانده است. اشعار او در وصف و نعت قهرمانان كربلا آنچنان پرشور و معرفت ساز است كه دل هر خواننده اي را تحت تأثير قرار مي دهد. نير تبريزي در اين ترجيع بند به استقبال ترجيع بند محتشم كاشاني رفته و از او پيروي نموده كه بند اول آن چنين سروده شده است:



چون كرد خور ز توسن زرين تهي ركاب

افتاد در ثوابت و سياره انقلاب






غارتگران شام به يغما گشود دست

بگسيخت از سرادق زر تار خور، طناب



كرد از مجره چاك، فلك پرده ي شكيب

باريد از ستاره به رخساره خون خضاب



كردند سر ز پرده برون دختران نعش

با گيسوي بريده، سراسيمه، بي نقاب



گفتي شكسته مجمر گردون و از شفق

آتش گرفته دامن اين نيلگون قباب



از كله ي شفق، به درآورده سر، هلال

چون كودكي تپيده به خون در كنار آب



يا گوشواره اي كه به يغما كشيده خصم

بيرون ز گوش پرده نشيني چو آفتاب



يا گشته زين توسن شاهنشهي نگون

برگشته بي سوار سوي خيمه باشتاب



گفتم مگر قيامت موعود اعظم است

آمد ندا ز عرش كه ماه محرم است



شهيد عشق كه تنگ است پوست بر بدنش

تو خصم بين كه به يغما زره برد ز تنش



دگر بشير به كنعان چه ارمغان آرد؟

ز يوسفي كه قبا كرده گرگ، پيرهنش



چراغ دوده ي طاها فلك به يثرب كشت

ز قصر شام برآورد دود انجمنش



زمانه گلشن زهرا چنان به غارت داد

كه بار قافله شد، ارغوان و ياسمنش



اي خفته خوش به بستر خون، ديده باز كن

احوال ما بپرس و سپس خواب ناز كن



اي وارث سرير امامت، به پاي خيز

بر كشتگان بي كفن خود نماز كن



طفلان خود به ورطه ي بحر بلا نگر

دستي به دستگيري ايشان دراز كن



برخيز، صبح شام شد، اي امير كاروان

ما را سوار بر شتر بي جهاز كن



يا دست ما بگير و ازين دشت پر هراس

بار دگر روانه به سوي حجاز كن



اگر صبح قيامت را شبي هست آن شب است امشب

طبيب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب



فلك، از دور ناهنجار خود لختي عنان دركش

شكايتهاي گوناگون مرا با كوكب است امشب



برادر جان، يكي سر بر كن از خواب و تماشا كن

كه زينب بي تو، چون در ذكر يا رب يا رب است امشب



سرت مهمان خوي و تنت با ساربان همدم

مرا با هر دو اندر دل، هزاران مطلب است امشب



بگو با ساربان امشب نبندد محمل ليلا

ز زلف و عارض اكبر، قمر در عقرب است امشب






صبا از من به زهرا گو، بيا شام غريبان بين

كه گريان ديده ي دشمن به حال زينب است امشب



اي ز داغ تو روان خون دل از ديده ي حور

بي تو عالم همه ماتمكده تا نفخه ي صور



ز تماشاي تجلاي تو، مدهوش كليم

اي سرت سر انا الله و سنان نخله ي طور



ديده ها گو همه دريا شو و دريا همه خون

كه پس از قتل تو منسوخ شد آيين سرور



پاي در سلسله سجاد و به سر تاج، يزيد

خاك عالم به سر افسر و ديهيم و قصور



دير ترسا و سر سبط رسول مدني

آه اگر طعنه به قرآن زند، انجيل و زبور



تا جهان باشد و بوده ست كه داده ست نشان

ميزبان خفته به كاخ اندر و مهمان به تنور؟



سر بي تن كه شنيده ست به لب آيه كهف؟

يا كه ديده ست به مشكوة تنور، آيه ي نور؟



جان فداي تو كه از حالت جانبازي تو

در صف ماريه از ياد بشد شور نشور



قدسيان سر به گريان به حجاب ملكوت

حوريان دست به گيسوي پريشان ز قصور



گوش خضرا همه پر غلغله ي ديو و پري

سطح غبرا، همه پر ولوله ي وحش و طيور



غرق درياي تحير ز لب خشك تو نوح

دست حسرت به دل، از صبر تو ايوب صبور



كوفيان، دست به تاراج حرم كرده دراز

آهوان حرم از واهمه در شيون و شور



انبيا محو تماشا و ملايك مبهوت

شمر سرشار تمنا و تو سرگرم حضور



داد آسمان به باد ستم خانمان من

تا از كدام باديه پرسي نشان من



گردون به انتقام شهيدان روز بدر

نگذاشت يك ستاره به هفت آسمان من



بيخود درين چمن نكشم ناله هاي زار

آن طايرم كه سوخت فلك آشيان من



آن سرو قامتي كه تو ديدي ز غم خميد

ديدي كه چون كشيد غم آخر كمان من



رفت آن كه بود بر سر من سايه ي هماي

شد دست خاك سبز، كنون سايبان من



گفتم ز صد يكي به تو از حال كوفه، باش

كز بارگاه شام برآيد فغان من



عنقاي قاف را هوس آشيانه بود

غوغاي نينوا همه در ره بهانه بود



جايي كه خورده مي، آنجا نهاد سر

دردي كشي كه مست شراب شبانه بود






در يك طبق به جلوه ي جانان نثار كرد

هر در شاهوار كش اندر خزانه بود



نامد بجز نواي حسيني به پرده راست

روزي كه در حريم الست اين ترانه بود



كوري نظاره كن كه شكستند كوفيان

آيينه اي كه مظهر حسن يگانه بود



گلگون سوار وادي خونخوار كربلا

بي سر فتاده در صف پيكار كربلا



فرياد بانوان سراپرده ي عفاف

آيد هنوز از در و ديوار كربلا



بر چرخ مي رود ز فراز سنان هنوز

صوت تلاوت سر سردار كربلا



سيارگان دشت بلا، بسته بار شام

در خواب رفته قافله سالار كربلا



شد يوسف عزيز به زندان غم اسير

درهم شكست، رونق بازار كربلا



بس گل كه برد بهر خسي تحفه سوي شام

گلچين روزگار ز گلزار كربلا



چون سر زد از سرادق جلباب نيلگون

صبح قيامتي نتوان گفتنش كه چون



صبحي ولي چو شام ستمديدگان سياه

روزي ولي چو روز دل افسردگان زبون



ترك فلك ز جيش شب از بس بريد سر

لبريز شد ز خون شفق، طشت آبگون



آسيمه سر نمود رخ از پرده ي شفق

خور، چون سر بريده ي يحيي ز طشت خون



ليلاي شب دريده گريبان، گشاده مو

بگرفت راه باديه، زين خرگه نگون



افتاد شور و غلغله در طاق نه رواق

چون آفتاب دين قدم از خيمه زد برون



اي خرگه عزاي تو، اين طارم كبود

لبريز خون ز داغ تو پيمانه ي وجود



وي هر ستاره قطره ي خوني كه علويان

در ماتم تو ريخته از ديدگان فرود



گريه ست بر تو هر چه نوازنده را نواست

ناله ست بي تو، هر چه سراينده را سرود



تنها به خاكيان به عزاي تو اشك ريز

ماتمسراست بهر تو از غيب تا شهود



از خون كشتگان تو صحراي ماريه

باغي و سنبلش همه گيسوي مشك سود



كي بر سنان تلاوت قرآن كند سري

بيدار ملك كهف تويي، ديگران رقود



نشگفت اگر برند تو را سجده، سروران

اي داده سر به طاعت معبود، در سجود






اي در غم تو ارض و سما خون گريسته

ماهي در آب و وحش به هامون گريسته



وي روز و شب به ياد لبت چشم روزگار

نيل و فرات و دجله و جيحون گريسته



از تابش سرت به سنان، چشم آفتاب

اشك شفق به دامن گردون گريسته



در آسمان ز دود خيام عفاف تو

چشم مسيح، اشك جگرگون گريسته



با درد اشتياق تو در وادي جنون

ليلي بهانه كرده و مجنون گريسته



تنها نه چشم دوست به حال تو اشكبار

خنجر به دست قاتل تو، خون گريسته



آدم پي عزاي تو از روضه ي بهشت

خرگاه درد و غم زده بيرون گريسته



گر از ازل تو را سر اين داستان نبود

اندر جهان ز آدم و حوا نشان نبود