بازگشت

ملك الشعراي بهار


استاد محمد تقي بهار فرزند ملك الشعراء صبوري، به سال 1304 ه.ق. در مشهد متولد شد و در سال 1371 ه.ق (1330 ه.ش) درگذشت. بهار بزرگترين شاعر در چند قرن اخير است و قصايد وي با بهترين آثار اساتيد گذشته ادب فارسي برابري مي كند. وي سالها استاد دانشگاه تهران بود. ديوانش در دو مجلد به طبع رسيده است.

اين شاعر و استاد گرانمايه ي معاصر اشعار پرسوز و گدازي را در مصيبت سالار شهيدان كربلا و ياران باوفايش سروده است كه در اينجا به گوشه اي از آن اشاره مي شود.



آسمانا، جز به كين آل پيغمبر نگشتي

تا نكشتي آل زهرا را، ازين ره برنگشتي



چون فكندي آتش كين در حريم آل ياسين

ز آه آتشبارشان چون شد كه خاكستر نگشتي؟



چون بديدي مسلم اندر كوفه بي يار است و ياور

از چه رو او را در آن بي ياوري ياور نگشتي؟



چون دو طفل مسلم اندر كوفه گم كردند ره را

از چه آن گم گشتگان را جانبي رهبر نگشتي؟



چون تن آن كودكان از تيغ حارث گشت بي سر

از چه رو بي تن نگشتي؟ از چه رو بي سر نگشتي؟



چون شدند آن كودكان از فرقت مادر، گدازان

از چه رو بر گرد آن طفلان بي مادر نگشتي؟



چون حسين بن علي با لشكر كين شد مقابل

از چه پشتيبان آن سلطان بي لشكر نگشتي؟



چون دچار موج غم شد كشتي آل محمد

از چه رو اي زورق بيداد، بي لنگر نگشتي؟



اي فلك، آل علي را از وطن آواره كردي

زان سپس در كربلاشان بردي و بيچاره كردي



تاختي از وادي ايمن، غزالان حرم را

پس اسير پنجه گرگان آدمخواره كردي






گوشوار عرش رحمان را بريدي سر، پس آنگه

دخترانش را ز كين بي گوشوار و ياره كردي



كودكي ديدي صغير، اندر ميان گاهواره

چون نكردي شرم و از كين، قصد آن گهواره كردي؟



سوختي از آتش كين خانه ي آل علي را

ويستادي بر سر آن آتش و نظاره كردي