بازگشت

رحلت رسول اكرم


مشهور بين اماميه رحلت آن حضرت روز بيست و هشتم صفر است اما روايات مختلفي در اين باب آمده است كه به اختصار آنها را در اين جا مي آوريم:

در روز چهارشنبه دو شب به آخر صفر مانده به سال يازدهم هجرت در خانه ميمونه بيمار شد و چون بيماري شدت يافت حضرت را به خانه عايشه منتقل نمودند و ظهر روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول رحلت كرد و روز سه شنبه هنگام غروب آفتاب به خاك سپردند علي عليه السلام و عباس و اهل بيت بر جنازه رسول الله نماز گذاردند و به دنبال آنها مهاجرين و سپس انصار و آنگاه زنان و بعدا بردگان نماز ميت ادا نمودند و علي و فضل بن عباس و عباس و صالح (غلام رسول اكرم) و اوس بن خولي انصاري حضرت را غسل دادند و به روايتي اسامة بن زيد و عبدالرحمن بن عوف. علي عليه السلام بدن را غسل مي داد و عباس و فضل و قثم و اسامة و صالح آب مي ريختند. در هنگام غسل جامه هاي حضرت را از تن بيرون نياوردند و جسد مبارك را در سه برد يماني و بدون عمامه كفن نمودند. و علي و عباس و فضل و قثم و شقران و اسامة بن اوس بن خولي در قرار دادن رسول اكرم در مدفن با يكديگر كمك كردند. غلام حضرت قطيفه اي را كه بر آن جلوس مي فرمود در زير پهن كرد و از چهار آجر لحدي ساختند و پس از تسطيح بر روي قبر مبارك آب پاشيدند. سن رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هنگام رحلت شصت و سه سال و به روايتي شصت و پنج سال بوده است اما روايت اول صحيح است.

آن حضرت علاقه ي بسيار شديدي نسبت به امام حسين عليه السلام و برادر گراميش امام حسن عليه السلام داشت و همواره اين دو بزرگوار را مورد محبت و اكرام خويش قرار مي داد و آنان را سرور


جوانان بهشت مي ناميد.

ام الفضل گويد: روزي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شده و حسين عليه السلام را در آغوش آن حضرت گذاشتيم. ناگاه حسين عليه السلام ادرار كرد و قطره اي از آن به لباس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد؛ من او را نيشگون گرفتم، به طوري كه گريه كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي ام الفضل! آرام! اين لباس شسته مي شود، و تو فرزندم را آزردي!

پس حسين را در دامن آن حضرت به حال خود گذاردم و بلند شدم تا آب بياورم. وقتي بازگشتم ديدم كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي گريد! عرض كردم: اي رسول خدا! براي چه گريه مي كنيد؟! فرمود: «جبرئيل نزد من آمد و خبر داد كه امت من اين فرزندم را خواهند كشت، خداوند شفاعت مرا در روز قيامت نصيب آنها نفرمايد».

راويان حديث گفته اند: وقتي كه يك سال كامل از ولادت امام حسين عليه السلام سپري شد، دوازده فرشته بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شدند: يكي از ايشان به صورت شير، دومي به صورت پلنگ، سومي به صورت اژدها، چهارمي به صولت آدميزاد و هشت فرشته ي ديگر به صورتهاي گوناگون بودند كه جملگي با چهره هاي سرخ و گلگون و چشمان گريان و بالهاي گسترده، عرض كردند: اي محمد صلي الله عليه و آله و سلم بزودي براي فرزندت حسين پسر فاطمه، همان پيش آيد كه براي هابيل از ناحيه ي قابيل پيش آمد، و بزودي مانند اجر «هابيل» به او داده خواهد شد و بر قاتلش مانند گناه «قابيل» بار خواهد گرديد.

و در آسمانها فرشته اي باقي نماند جز اينكه بر پيامبر نازل شد و همگي سلام داده و در مصيبت حسين عليه السلام به او تسليت گفتند، و او را به ثوابي كه خدا به وي عطا مي كند خبر داده و تربت او را به حضرتش عرضه كردند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خدايا! خوار كننده ي حسين را خوار كن، و قاتل او را بكش، و او را به مطلوب خودشان مرسان.

راوي گويد: چون دو سال از ولادت حسين عليه السلام گذشت، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به سفري كه برايش پيش آمده بود رفت، در يك جايي بين راه ايستاد و فرمود: «انا لله


و انا اليه راجعون» و گريست.

وقتي علت گريه را از آن حضرت پرسيدند، فرمود: «اين جبرئيل است كه مرا از سرزميني در كنار شط فرات خبر مي دهد، به آنجا «كربلا» گفته مي شود، كه در آن سرزمين، فرزندم حسين پسر فاطمه كشته مي شود». كسي پرسيد: اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم! چه كسي او را به شهادت مي رساند؟ فرمود: «مردي به نام يزيد؛ و گويي به قتلگاه و مرقدش مي نگرم».

بعد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با حالتي غمناك از سفر برگشت، بالاي منبر رفت و در حالي كه حسن و حسين در مقابل حضرت بودند، خطبه خواند و وعظ و اندرز نمود. وقتي سخنراني تمام شد، دست راست خود را به روي سر حسن و دست چپ را بر سر حسين گذاشت، سپس سر به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: «خدايا! همانا محمد بنده و فرستاده تو است، و اين دو پسر، پاكترين فرد خاندان من و برگزيده ي فرزندان و خانواده ي من هستند، و بعد از خود ايشان را در ميان امتم به جانشيني مي گمارم. همانا جبرئيل به من خبر داد كه اين پسرم (يعني حسين عليه السلام) كشته و خوار خواهد شد! پروردگارا! جانبازي او را مبارك فرما، و وي را از سروران شهيدان قرار بده، و بر قاتل و خوار كننده اش بركت عطا مفرما».

صداي گريه ي مردم در مسجد بلند شد و ناله و فرياد سر دادند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا بر حسين گريه مي كنيد و او را ياري نمي كنيد؟ سپس با رنگي افروخته و چهره اي گلگون برگشت، خطبه كوتاه ديگري خواند، و در حالي كه از ديدگانش به شدت اشك مي ريخت فرمود: اي مردم! من در ميان شما دو چيز وزين و گرانبها مي گذارم: كتاب خدا و عترتم. يعني خاندان و نسل من، و آنان كه با آب و گل من آميخته شده و ميوه دل من هستند. اين دو از هم جدا نمي شوند تا بر من در كنار حوض كوثر درآيند. بدانيد و آگاه باشيد كه من از شما چيزي نمي خواهم به جز آنچه را پروردگارم به من دستور داده تا از شما بخواهم، و آن دوستي نزديكان من است. مراقب باشيد و بترسيد از اينكه فرداي قيامت مرا در كنار حوض ببينيد و خاندان مرا دشمن


داشته يا ستم كرده و يا ايشان را كشته باشيد.