بازگشت

قرة بن قيس


او شاهد بريدن سرهاي شهيدان نينوا و كوچ كردن اسيران رهايي بخش خاندان نور بود.

او با امير خويش «حر» و به همراه سپاهي كه به سوي حسين عليه السلام گسيل

داشت به كربلا رفت. و همان كسي است كه «عمر» فرمانده ي سپاه شوم اموي او را به سوي پيشواي شايستگان فرستاد تا از او بپرسد كه براي چه به آنجا آمده؟

و در انديشه ي چيست؟

هنگامي كه او نزد امام حسين عليه السلام آمد و سلام كرد، پير ايمان و جهاد «حبيب بن مظاهر» او را به ياري حسين عليه السلام فراخواند اما او نپذيرفت.

و نيز او همان كسي است كه گزارش مي كند كه «حر» به هنگامي كه تصميم پيوستن به حسين عليه السلام را داشت به او گفت: آيا نمي خواهي مركب خويش را آب بدهي؟

آنگاه از او دور شد تا به اردوگاه نور بال گشود. او ادعا مي كند كه اگر «حر»

مرا از تصميم شهادتمندانه و حقگرايانه و سرنوشت ساز خويش آگاه مي ساخت، من نيز به همراه او به سوي حسين عليه السلام مي شتافتم.